یه شبایی انقد سخت و دردناک میگذره که اندازه یکسال طول می‌کشه 💔
دیشب از اون شبا بود ...
قندِمامان فکر کنم درد داشت و منم هیچ کاری ازم برنمیومد 😭
فقط هی بغلش میکردم ارومش میکردم باز چند دقیقه بعد شروع میکرد
با اینکه قطره استامینوفن هم داده بودم
اما اصلا نخوابید 🥲
خودمم که الان دقیقا ۴۸ ساعته درست نخوابیدم
اما اصلا از این بابت ناراحت نیستم
الان فقط و فقط دوست دارم پسرم بهتر باشه 💔💔
حقیقتش از شما چه پنهون دیشب یه دل سیر گریه کردم
دوست داشتم خانواده خودم یا همسرم تهران بودن
ازشون کمک می‌گرفتم و میومدن پیشم این روزا....
زنگ زدم به مامانم یه دل سیر گریه کردم
اونم کلی قربون صدقم رفت و لوسم کرد 😂😂😂
گفت اخر هفته مرخصی میگیره میاد پیشم 😍
الآنم از ته دلم خداروشاکرمممم
خیلی برای این مرحله ختنه استرس داشتم
میترسیدم از دست تنهایی ....
اما خب اینم به خیر گذشت و منو قوی تر کرد 😍
الان دیگه اعتماد به نفسم روی هزاره 😂😂😂
که این مرحله هم تنهایی رد کردم 😂
خلاصه که در همه حال خداروشکر 😍
خدایا شکرت برای همه چیز 💛💛✨

#ببخشید سرتونو درد آوردم 💔

تصویر
۱۸ پاسخ

آفرین بهت مامان قوی
خداقوت
باید بری تو دل سختی که بتونی شکستش بدی

توو یه مامانه قوی‌ای💪

اگه دلدرد داره قطره کولیکز خارجی خوبه بهش بدی

مامانت شاغل فاطمه جان که آخر هفته مرخصی میگیره خوبه که میخاد بیاد پیشت کمک دستت باشه

خداروشكر عزيزم مبارك باشه انشالله بسلامتي😍❤️

عزییییزم🫂
کاش مامان از ابتدا ختنه میومد
دس تنهایی واقعا سخته
البته ک غولشو رد کردی💪🏻

خسته نباشی عزیزم میگذره این روزا، انشالله آقا حسینم زودتربهتربشه بزرگ میشه یه خندش کلی خستگی این روزات درمیبره 🌱♥🥰

عزیزم کاری که از دستمون برنمیاد
انشالله زودتر این مرحله هم میگذره
و کم کم خییییلی قوی تر میشی

خسته نباشی😇❤

استا رو هر ۴ساعت بده، من ختنه کردم کلا حاجی رو حالت خواب‌آلودگی بود.. دیگه روز سوم چهارم بود یادم نیست استا رو کم کردم یه شب خییییلییی گریه کرد.

فاطمه جان کمکی از دستم برمیاد؟؟

منم دو روز پیش کلی برای مامانم گریه کردم

الهی شکر که قوی بودی و گذروندی بسلامتی

عزیزدلم🥲حق داری
واقعا تا ۶ ماه اول کمک خانواده نباشه آدم خیلی اذیته

تو مادر قوی هستی
مراحل رشد گل پسرت یکی یکی با همه سختی آسونی هاش میگذره ولی نهایتا در آینده به داشتن مادری مثل شما افتخار میکنه .... راستی مبارک گل پسرت باشه 💐💐💐

عزیزمممم💔
کاش پیشت بودم✨️
خداروشکر الهی که بهترشه🌹

الهی بگردم خداروشکر که بخیر و خوشی تموم شده براتون😍منم ازالان استرسشو دارم هرشب خوابشو میبینم از بس نگرانم

خداقوت عزیزم
انشالله گل پسر هم امروز دیگه ناراحتی نداشته باشه

سوال های مرتبط

مامان آوین🪷🩷 مامان آوین🪷🩷 ۲ ماهگی
الان داشتم فیلمای دوران بارداریم میدیدم مخصوصا فیلم یه هفته مونده به زایمانم دیدم که چقدر شکمم کوچولو بوده و هنوز جا داشته بزرگ بشه ولی خب اینکه پف اینا نکرده بودم به کنار و تو چهارمین روز از نه ماهگی که واردش شدم ینی ۳۵ هفته با درد رفتم بیمارستان و زایمان طبیعی کردم.
الان فسقلی که تو دلم ورجه وورجه میکرد کنارمه و شب و روزام قاطی شده🫠اما شکر...خداروشکر که سالمه دخترم و اون دوران بارداری سخت که همش به تنهایی گذشت و روزایی که آوین تو دستگاه بود منو باباش فقط حال همو میفهمیدیم و باز هم تنها بودیم مثل دوران بارداریم.
خلاصه بگم که روزای سخت میگذره و روزای قشنگ هم میرسه ولی خب ادم هیچوقت یادش نمیره آدم روزای سخت که چجوری پا به پاش اومد و تنهاش نذاشت.
این عکس هم گویا همه چیز که دختروپدری عشق میکنن از باهم بودنشون و آرانش میگیرن از هم دیگه🥹
بوقت ۱۹ دی که آوین قشنگم یه ماهس و دوست داشت دقیقا یه ماه زودتر به دنیا بیاد و زندگی مارو قشنگترکنه🤗🩷
مامان حُـسـیـن‌جانم ✨ مامان حُـسـیـن‌جانم ✨ ۱ ماهگی
من امروز که یکماه از زایمانم گذشت
اومدم یکسری تجربه هام رو درباره زایمان طبیعی بهتون بگم
امیدوارم مفید باشه ☺️

اول بگم که من از ۲۰ هفته یوگای بارداری میرفتم و
از ۲۹ هفته ورزش های لگنی رو شروع کردم
سه روز در هفته ورزش میکردم یکساعت
از هفته ۳۶ به بعد هم گل مغربی و آبزن مصرف میکردم
و خاکشیر و دمنوش گل گاو زبان خیلی رقیق
دونه به هم هرروز لعابش رو می‌خوردم

این شد که روز زایمان ماما گفت چقدر دهانه رحمت نرمه
بااینکه هنوز اصلا سر بچه هم نیومده بود پایین ...
از تاثیر ورزش ها هم باید بگم که روز زایمان واقعا کمکم کرد
و الان خداروشکر دچار عوارض تکرر و بی اختیاری ادرار نشدم
البته نمی‌دونم شاید در آینده بشم 😂
اما تا الان راضی ام که اون همه ورزش و پیاده روی میکردم
واقعا بعد زایمان نه کمردرد نه دل درد نداشتم
درد بخیه ها هم تا چند روز یکم اذیت میکرد ولی
غیر قابل تحمل نبود اصلا ....
من اصلا قصدم از این تاپیک این نیست که بگم حتما برید طبیعی
اما اگر مثل من دوست دارید زود مستقل بشید
و کمکی هم ندارید ، زایمان طبیعی واقعا خوبه 😍
درد زایمان طبیعی زیاده اما من معتقدم خدا توانش رو
به مامانا میده 🤌☺️

اگر سوالی داشتید همینجا ازم بپرسید تاجایی که بتونم
راهنمایی میکنم ☺️☺️
مامان سارینا مامان سارینا ۳ ماهگی
تجربه من از افسردگی بعد زایمان
بعد زایمانم یه احساس غمگینی داشتم همش تا که از زایشگاه اومدیم خونه خیلی تحریک پذیر و پرخاشگر شده بودم همش سر مادرم و برادر خواهرام فریاد میزدم همش در خلوت میزدم زیر گریه میرفتم زیر پتو گریه میکردم تا که اومدیم خونه دیدم شوهرم اصلا بهم اهمیت و مهر و محبت نمیده گریه هام بیشتر شد همراه با درد قفسه سینه اشکم اصلا بند نمیومد احساس پوچی و بی همه کسی میکردم شوهر سنگدلم بی تفاوت از همه چی بیخیال رد میشد میدید حالم خوب نیس اما انگار نه انگار این حالمو بدتر کرد همش گریه و درد قفسه سینه و سردرد تا اینکه به خودم اومدم دیدم برای کسی مهم نیستم فقط با این گریه ها دارم خودمو عذاب میدم هیچ دلداری ندارم آخرش من میمونم و کلی مریضی تصمیم گرفتم برای خودم خوش باشم و بر این احساس غمگینی و پوچی گریه ها غلبه کنم تصمیم گرفتم به خاطر خودم و بچه هام خوشحال زندگی و کنم و اطرافیان برام مهم نباشن همجونجوری که من براشون زره ای اهمیت نداشتم
مامان مَهوا🌕 مامان مَهوا🌕 ۲ ماهگی
پارت۵
دیگه از اون روز تا همین یک هفته پیش شیر خشک ندادمش و هفته قبل همون شیر خشک گیگوز رو بهش دادم و خداروشکر مشکلی پیش نیومد.
روز بعد هم که مرخص شدم اومدم خونه، تا روز سوم خیلی اذیت شدم و همیشه شیاف میذاشتم، برای شیردادن واقعا اذیت بودم... اما بهبودم رو کامل حس میکردم... روز ۵ ام دردام کمتر شده بود اما بازم سوزش رو داشتم...
دیگه از روز ۸ و ۹ خب بهتر شده بودم اما خوب خوب نه!
اما تونستم روز دهمم با قطار از تهران تا نیشابور بیام.
تا روز ۱۵ یا۱۶ برای بلند شدن و دراز کشیدن دردی رو حس میکردم که با احتیاط کارامو میکردم.
الان که ۲۱ روزه عمل شدم تقریبا خیلی خیلی بهتر شدم، فقط کمرم کمی درد داره و برای بلند شدن باید به پهلو برگردم و تا بتونم بلند بشم...
✅اینم ی توضیح کامل از پروسه سزارین از روز اول تا امروز✅
من با روسری شکمم رو میبندم و راضی هستم، چون گن که استفاده کردم و خیلی تنگ بود، باعث شد درد بخیه هام بیشتر بشه درصورتی که خوب شده بودم اما به خدی دردم رو زیاد کرد که مجبور شدم از شیاف استفاده کنم.
الانم نمیگم کاااملا خوب و بی درد هستم، اما خداروشکر از پس بیشتر کارای خودم و مهوا برمیام. وقتی در عرض ۲۰ روز بهبودم اینطوری پیش رفته،انشالله تا روز چهل بهتر از الانم میشم.
اگر تاپیکامو ببینید، من به حدی درد داشتم که همیشه کلافه بودم. توی خونه گریه میکردم و میگفتم من دیگه خوب نمیشم... اما خداروشکر گذشت...
مامان نی نی 🩷 مامان نی نی 🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین
۳۷ هفته بخاطر تکون های کم و ضربان قلب بد نینی سزارین اورژانسی شدم من چون از اتاق عمل میترسیدم کل بارداری ذهنم رو آماده زایمان طبیعی کرده بودم که اوضاع یه جور دیگه پیش رفت و رفتم اتاق عمل خلاصه سوند و اینا رو زدن و راهی اتاق عمل شدم به شدت استرس داشتم و میترسیدم اما به نظرم خود عمل و سوند گذاشتن و سوزن زدن توی کمر اصلا دردی ندارن و فقط اون حس فشار که فکر میکنی درد داری خیلی طول نکشید که اولش یه حس فشار و بعدش یه سبکی رو حس کردم انگار یه وزنه رو از تو شکمت بکشن بیرون و بعد صدای گریه هاش بردن تمیزش کردن و آوردن نشونم دادن و من کاملا مات و مبهوت بودم جوری که دکتر گفت بابا یه چیزی بگو تا بفهمه تو مادرشی 😁 و آوردن چسبوندن به صورتم تا باهاش حرف بزنم
حین عمل همش احساس فشار داشتم تو ناحیه شکم و قلبم همش انگار نفسم میخواست بند بیاد و خیلی این احساس بد بود برام بعد از عمل بدنم تو ریکاوری به شدت می‌لرزید خداروشکر که گذاشتن خانوادم رو اونجا ببینم و یکم آروم تر شدم از لحاظ روحی من پمپ درد هم داشتم که خیلی خوب بود برای کم شدن درد اما بازم دردم خیلی زیاد بود و خیلی سختی کشیدم اما سعی می‌کردم تحمل کنم و تو خودم بریزم و قوی باشم که اشتباهم همین بود و بعد سزارین تازه دردسرام و مشکلات شروع شد که باید یه تایپیک دیگه در مورد عوارض بعد زایمان بزنم