سلام مامانا یه راهنمایی میخواستم....
لطفا قضاوت نکنید....
من سال۱۴۰۲ازدواج کردم...۱۴۰۴/۲/۲۷میشه دوسال....
با شوهرم تو تلگرام آشنا شدم.جداشده بود یه پسر ۵ساله داشت یک ماه بعد اومد خواستگاری مادرم و برادرام مخالف بودن میگفتن بچه داره ولی من شوهرمو دوست داشتم گفتم بچشم گناه داره بزرگ میکتم مادرش وقتی ۲سالش بود جداشده رفته....
اوایل خوب بود یه مشکلی بود مادره هرماه شکایت میکرد بچه رو ببینه بچه نمیرفت الانم هروقت میریم دادگاه نمیره.....
این بچه شب ادراری داشت نمیدونستم بعدا فهمیدم اوایل میگفتم دزست میشه ولب بدتر شد همه فرشا تخت نجس میشد....
تا وقتی دخترمو باردارشدم مادرم سیسمونی گرفت شوهرم گیر داد رو تخت بچه بخوابه منم چاره نداشتم گفتم عیب نداره یه مدت شبا واسه لینکه جیش نزنه شبی ۴بار میبردم دستشویی.... تا اینکه رو تخت دخترم که دوروز بود آورده بودن جیش زد منم عصبی شدم یه سیلی زدم تقریبا ۶سالش داشت تموم میشد....شوهرم فهمید کلس دعوا کردیم برگشت گفت اگه محمد جواد یه روز بره پیش مادرش زندگی ماهم تمومه پایه زندگی ما محمد جواده این بچه خم بال و پر گرفت الان ۷سالشه مدرسه میزه هنوزم شب ادراری داره... ۳مله پیش با شوهرم بحث شدید کردیم از طرفی هم سر یه موضوع از دوستم شکایت کردم بودم شوهرم یه برگه سفید آورد گفت امضا و اثر انگشت بزن من میرم دفتر خدمات متن شکایت مینویسم تو با بچه سختت میشه نیا....

۱۶ پاسخ

وای ادم بچه خودشم باشع دعواش میکنه پسر منم هم سن پسر شوهرت جیش میکنه شبا ولی الان ی چند وقتی هست نمیکنه

اما وقتی میکرد بخدا ذگیر میشدیم باهم بزن بزن بکش بکش

اونم مص بچته خب گاهی برا تربیت بچه نیازه دعواش کنی

تنها راه حل اینه یا پوشکش کنید یا دارو شب ادراری بهش بدید یاهم ی تخت جداگونه داشته باشه ی تپلک بزرگ براش درست کنید همیشه بذارید رو تشکش ک فقط تپلکو بشورید بقیه رختخواباش کثیف نشن

سلام چرا شبا پوشکش نمیکردین
بچه های عمومم شب ادراری داشتن پوشک میکردن

شب ادراری تو پسرا انگار طبیعی هست احتمالا تا ۸ سالگی طول بکشه

عزیزم تا دعوا کردن اون بچه را ببرید درمان بشه اون بچه ترس و استرس دارد که شبا جیش می‌کند باید ببرید دکتور اطفال و روان درمانی و یه چیز دیگه این بچه را گرم نگهدارید بعضی موقعی از سردی و خنکی بچه ها چیش می‌کنند

یکی از اقوام ما سر یه سیلی که به پسر شوهرش زده بود کارشون به طلاق کشید ولی بچه دار نشده بود راحت جدا شد ..زندگی با مردی که بچه داره خیلی سخته متاسفانه اول باید مادر خوبی باشی بعد همسر

عزیزم محمدجواد پدرمادرش جدا شدن الان هم کم کم متوجه این موضوع میشه و ممکنه از اضطراب و فکرو خیال این موضوع باشه که شب ادراریش تموم نمیشه
ببرینش دکتر متخصص و خودتم با یک روانشناس کودک حتما در ارتباط باش

من‌حقوق خوندم هیچ دستنوشتی معتبر نیست مگر اینکه قانونی باشه

عزیزم اون بچه همش حس ترس داره و ترک شدن، خودت مادری می بینی چقدر بچه ها بی دفاعند، باید ببریدش پیش مشاوره کم کم خوب میشه، اتفاقا خیلی خوبه یه بچه دیگم داری اما دردای زایمان و بارداری رو نکشیدی خدا بهت ببخشه دوتاشونو

این بچه مشکل داره حتما ببرین دکتر اطفال

خواهشا ، لطفا لطفا لطفا برای اینکه خیلی راحت این مشکلتون حل بشه و زندگی خوبی داشته باشید برید پیش مشاور.هم به خاطر بچه ی خودتون هم محمد جواد.
شب ادراری خودش یه چالشه!و اینکه پدر و مادر بچه از هم جدا شدن هم یه چالشه دیگه.به بچه حق بدید خیلی گناه داره.سعی کنید با ملایمت باهاش برخورد کنید بهتر جواب میده

برو پیش یه وکیل بگو این کارو کرده راهنماییت میکنه. هرچی باشه کلاهبرداریه اینکار باید جلوش وایسی که اگرم میخوای باهاش ادامه بدی حواسش جمع کنه از این به بعد

واقعا حق داشتی بالاخره سیسمونی رو مامانت واسه دخترت آورده از طرفیم شب ادراری خیلی بده زندگی رو نجس می‌کنه

بخشیدن مهریه از طریق دفاتر ثبت اسناد انجام میشه زود برو شکایت کن بگو شوهرم به زور از من امضا گرفته برای سر خورد چرت و پرت نوشته توش

عزیزم‌‌ در مورد اون موضع ک ازت امضا گرفته باید بگم خیالت راحت تا خودت نری خدمات قضایی ومحضرخونه امکان بخشش مهریه نیست دیده ساده ای میخواد بترسونتت

خب
چرا نمیبردینش دکتری روانشناسی چیزی

سوال های مرتبط

مامان نیهان جون مامان نیهان جون ۱۱ ماهگی
💥پارت دوازدهم💥
شروع زندگی مشترک با کسی که هیچ علاقه ای بهش نداشتم برام خیلی سخت بود سخت‌تر این بود که یه کوچه با خونمون فاصله داشتم و اجازه نداشتم برم خونشون مادر شوهرم یه زن افسرده ای بود که سال ۸۴ پسرش فوت شده بود سال۸۵ از همسرش طلاق گرفته بود سال ۸۶ هم من عروس شده بودم زنده خیلی گریه میکرد یه لحظه که تنها میشد با صدای بلند گریه میکرد الاهی دورش بگردم فدای دلش بشم که چه درد بزرگی رو تحمل میکرد و من درکش نمی‌کردم. نمیتونست تو خونه بشینه هر روز می‌رفت خونه دوستش اونجا سرش گرم میشد همه چی یادشمیرفت عصر میومد خونه شام می‌خوردیم بعداز شامم دوستش با دختران میومدم دورهمی. که مادر شوهرم احساس تنهایی نکنه خدا مرگ فرزند رو قسمت هیچ کس حتی دشمن آدمم نکنه واقعا سخته مدتی گزشت من حالت تهوع داشتم به خواهر شوهرم گفتم رفت تست گرفت بله من باردار بودم بارداری من باعث خوشحالی مادر شوهرم شد و اون تقریبا از اون حال و هوا دراومد روزها و ماه ها گزشت و شد ماه آخره من منم داشتم به زایمان نزدیکتر میشدم یه شب که تابستون بود همه تو حیاط خوابیده بودن منو مادر شوهرم مثل همیشه توی اتاق خوابیده بودیم. دیدم درام داره شروع میشه بیدارش کردم گفتم درد دارم گفت وقته زایمانه. ولی تحمل کن وقت بگزرون بعد بریم بیمارستان از الان بریم هر کس میاد معاینه می‌کنه. دردت میاد. صبح شد دیگه من تحملم تموم شد همه رو بیدار کردیم منو بردن بیمارستان. پسرم به دنیا اومد پسری که مرده زندگیمه تکیه گاه منه رفیق منه آنقدر خوشحال بودم از به دنیا آمدنش احساس میکردم این یه نفر فقط و فقط برای من آفریده شده الان همون آقا پسره ۱۶سالشه نفسم به نفسای اون بنده
مامان بهراد مامان بهراد ۹ ماهگی
میخواستم در مورد بیماری روزئولا که این روزا تو بچه ها شایع شده بگم
چند روزی بود پسرم همش آبریزش بینی داشت بی‌حال بود اصلا از یه پسر آروم تبدیل شده بود به یه بچه بیقرار..منم میگفتم سرما خورده یا بخاطر دندونش هست پیشگیری کردم و بهش قطره پلارژین و شربت سرماخوردگی میدادم کلا از اشتها هم افتاده بود هیچی نمی‌خورد..یه روز به شدت تب کرد تا 38درجه رفت تا سه روز تب داشت شب و روز...منم پاشویه میکردم و باقطره پاراکید که چهارساعتی بهش میدادم تبش رو کنترل میکردم و مدام چک میکردم بهش مایعات زیاد میدادم تا میخواست بهش آب میدادم حتی آب لیمو شیرین و پرتقال هم می‌گرفتم با قطره چکون تو دهنش میریختم بعد از سه روز دیدم تبش قطع شدیهو دیدم گردن و صورتش دونه های ریز زد و بعد کل بدنش هم دونه زد اطرافیان گفتن سرخک گرفته گفتم خوب سرخک که دارویی نداره .شوهرم که از ماموریت اومد گفت پاشو بچه رو ببریم دکتر چرا زودتر نبردی وقتی رفتیم مطب دکتر گفت دیگه چرا آوردی خدا رو شکر این فردا خوب میشه دوران نقاهتش رو گذرونده اگفتم یعنی چی اقای دکتر گفت سرخک نیست یه ویروس جدید بنام روزئولا که کودکان درگیرش میشن علامت‌هاش هم همینه اون‌سه روز تب هم بیشترین علامت خطرناکشه که خودت با دارو کنترل کردی درمانش هم همون کنترل تب با قطره استامینوفن پاشویه و دادن قطره پلارژین این دونه های قرمز هم خودش تا فردا ازبین می‌ره...کم کم بچه آروم میشه گفتم این جا بگم که اگه خدایی نکرده بچه ای دچار این بیماری شد فقط تب بچه رو چک کنید و تا میتونید بهش مایعات بدید که آب بدنش کم نشه
اینم یه تجربه از این بیماری که متوجه شدم هر تبی برای دندون نیست
انشالله که همه بچه ها عاقبت بخیر بشن و تنشون سلامت باشه
مامان ساحل🍭 مامان ساحل🍭 ۱۱ ماهگی
مامان میراث👶🏻🩵 مامان میراث👶🏻🩵 ۱۲ ماهگی
خانوماااا
شما شبا با بچه هاتون میخوابید رو تخت یا رو زمین
بچه هاتون کنار خودتون میخوابونید یا تو تختش؟؟؟
من پسرم بشدت غلت میزنه تو خواب و یه جا بند نیست نصف شب هم یهو بیدار میشه میره واس خودش قبلا رو تخت میخوابیدیم با شوهرم اونم کنارمون دورش بالشت میذاشتم اما بزرگتر که شد دیدم پامیشه از رو بالشتا میخواد رد شه
این شد که تصمیم گرفتم آوردمش تو اتاق خودش تو تخت خودش با نرده های بلند الان حدود دو ماه میشه که تو تخت خودش میخوابه اما خودمو و همسرم دقیقا رو زمین کنارش میخوابیم هنوز اتاقمون جدا نکردیم فقط جای خوابش جدا کردیم شیر شبش هم قطع نکردم چون نصف شب بیدار میشه از گشنگی
حالا بنظرتون کارم درست بوده یا زود از خودم جداش کردم؟؟عذاب وجدان دارم حس میکنم بهم احتیاج داره که بغلم بخوابه
نصف شبا بیدار میشه لبه تخت رو میگیره و میاد من و همسرم رو نگاه میکنه من پامیشم شیر میدم بهش دوباره میخوابه
بنظرتون کارم درست بود که جای خوابشو جدا کردم؟؟؟
ببخشید یکم طولانی شد سوالم😁
مامان دردونه مامان دردونه ۹ ماهگی
از چند ماه پیش که غلت زدن پسرم شروع شد، من خیلی نگران از تخت افتادنش بودم چون معمولا بعد از ظهرها که دوتایی میخوابیدیم روی تخت بودیم. دیگه تو تخت کنار مادر نمیذاشتمش.
برای همین اومدیم تخت های زیر تخت رو برداشتیم و تشک رو توی همون چارچوب تخت گذاشتیم روی زمین. خود چارچوب مثل یه گارد دورتا دور تشک رو گرفته بود و من خیالم راحت بود. حتی وقتی پسرم بیدار میشد من همچنان میخوابیدم و اونم توی یه محیط امن برای خودش بازی میکرد.
پریشب و دیروز که خوابم برد مثل همیشه با صدای گروپ و سپس گریه اش از خواب پریدیم. نگو که آقا پسر آپدیت شده و یاد گرفته از لبه تخت خودشو بکشه بالا و پرت کنه پایین. خداروشکر با سر نیومده بود و خزیده بود ولی خوب ما تصمیم گرفتیم کلا دیگه روی زمین باشیم که این اتفاق پیش نیاد.
وقتی برای مامانم میگفتم گفت نگران نباش. هر بچه ای یه فرشته داره که هر موقع بخواد بخوره زمین بالهاشو باز میکنه و بچه میفته روی بال فرشته...البته خیلی هم توصیه کرد که مراقبتمو بیشتر کنم چون الان اولشه دیگه.
قبلا فکر میکردم مامانم کار خاصی برام نکرده. ولی الان که با رفتارهای بعضیا مقایسه اش میکنم میبینم چقدر سطح بالا ما رو بزرگ کرده. با اینکه ۷۰ سالشه ولی هیچ اعتقادی به خرافات و تخم مرغ شکستن و این‌چیزا نداشته. همیشه یا توصیه کرده به قرآن خوندن و صدقه دادن یا توجه مون رو به سمت اینکه مشکل چی بوده، براش چیکار میتونی بکنی که دیگه پیش نیاد جلب کرده و همه ما بچه ها توی هر محیطی وارد شدیم مسئولیت پذیرتر از دیگران بودیم.
امیدوارم بتونم طوری باشم ‌که پسرم بعدها در مورد منم همینو بگه.