تمام استخون هام درد می‌کنه سرم سنگینه امیدوارم سرما نخورم پسرمم به شدت بغلیه رو زمین میمونه یکم بازی می‌کنه زور میزنه
چرا تو این سن انقدر خورد شدیم چطوری قدیمیا این همه بچه بزرگ کردن
چقدر مادر بودن سخته کلا زن بودن سخته شام و ظرف و خونه داری و بچه داری خداروشکر شوهرم کمک می‌کنه و با درک و شعوره اما واقعا دلم میخواد یه استراحت درست حسابی داشته باشم یه خواب عالی بدون استرس
پسرم ده روزیه یک ساعت یبار بیدار میشه گریه می‌کنه
هووووف خدایا خودت بهمون توان بده

خواهر هم سن منی

ایشالله ک سرمانخوردی
عزیزم قدیمیا تا زایمان میکردن صدنفر کنارشون بود
بعد میگفتم نفهمیدیم بچه چطور بزرگ شد
خب دلیلش همین بوده دیگه
و اینکه مادرای قدیم اندازه ماها حساس نبودن

وای منم شرایط شمارو دارم سرما هم خوردم بدجور تب و لرز کردم شوهر از کارش زد آمد دخترمو گرفت اما حالم خیلی بد بود رفتم سرم و آمپول زدم الانم از گلو درد تلف شدم بدتر از اینا دخترمم سرما خورد این خیلی اذیتم می‌کنه

واقعا درکت می کنم
منم از وقتی پسرم به دنيا اومده یه شب خواب عمیق نداشتم
واقعا سخت ترین کاردنیا مادر بودن زن بودن بنظرم