تجربه ی من از زایمان سزارین پارت ۴
روز اول و ساعتای اول خیلی درد کشیدم داد میزدم و مثل چی گریه میکردم با اینکه هم پمپ درد داشتم و هم شیاف میذاشتن،
تا ساعت هشت شب هیچی نخوردم زیر سرمم تا شب بالشت نذاشتم، انقدر سر و گردنمو از ترس اینکه سردرد بگیرم تکون ندادم خشک شده بودم باید روغن کاری میکردم موقع تکون دادن ولی خب اثر داشتا چون بعد از اینکه بی حسیم از بین رفت یه ذره هم سردرد نداشتم
رسید به ساعت هشت شب، وقت بلند شدن از روی تخت و اولین راه رفتن
خداروشکر پرستاری که کمکم میکرد خیلی مهربون بود یواش یواش کارشو انجام میداد، اولش خیلی راحت از رو تخت بلندشدم ولی وقتی وارد دستشویی شدم یهو فشارم افتاد و دوباره تنگی نفس گرفتم، قبلش باید یه چیز شیرین میخوردم که نخوردم متاسفانه
مامانم میگفت رنگت مثل گچ دیوار شده بود موقع راه رفتن
ولی بچه ها وقتی میگن بدن با بدن فرق میکنه یعنی همین، مال من خیلی بد گذشت ممکنه مال یه نفر دیگه خیلی راحت بگذره، قبل از اینکه برم بیمارستان فکرمیکردم قرار نیست درد مرد بکشم ولی رکب خوردم کیومرث، بعد از عمل و رفتن بی حسی سرویس شدم
و ظهر روز یکشنبه ساعت یک مرخص شدم و با نینی و شوهری و مامانم رفتیم خونه، تمااام
سوالی داشتید بپرسید در خدمتم❤️

۱۳ پاسخ

مبارکه انشاءالله زیر سایه پدرمادرشون بزرگ بشن

ب سلامتی عزیزم راحت شدی از استرس زایمان برای منم دعا کن

ای وای عزیزم پس خیلی سخت گذشت بهت .بازم خداروشکر که به خیر و سلامت تموم شد. اره واقعا چقد بدن با بدن فرق داره .

چه کشیدیی کیومرث😂🫠
خداروشکر تموم شده دیگه

منم از تنگی نفس و درد قفسه سینه سمت راستم مردم ... گفتم دیگه کارم تمومه😭عوارض بعد از عمل هیچ وق یادم نمیره

عجیبه که مسکن ها اثر نمیکردن بهت😥

چقد خوب بود عزیزم

خداروشکر که به سلامتی زایمان کردی
تجربه ی زایمان منم اگه دوس داری بخون تو تاپیک های قبلیم

بخیه هات چطوره ماله من امروز داره میخاره

مبارک باشه قدمش خیر گلم

اینم نینی تو بیمارستان
دست مامانمه

تصویر

عزیزم برای هردومون متاسفم که انقدر درد کشیدیم..
منم تجربه زایمانم شبیه به توعه و حتی خیلی بدتر ازشما..
من زایمان زودرس شدم سزارین اورژانسی
کلی استرس بچه توی ۳۲هفته..
یک روز درد طبیعی کشیدم تاجایی که دست بچه معلوم بود ولی دراخر سزارین کردن بخاطر تنفس بچم..
منم توی اتاق عمل خیلی تنگی نفس گرفتم بطوری ک حس میکردم الان دیگه میمیرم و مدام میگفتم نفسم داره میره.. چون از قبلشم من مشکل قلب و تنفس سر بارداریم گرفته بودم..
خلاصه وقتی وارد ریکاوری شدم میخواستن منو آی سیو بفرستن که یکی از تختا خالی نمیشد و من رو ۴ساعت توی ریکاوری نگه داشتن ومن بی حسیم رفت.. تمام دردای عالمو توی ریکاوری کشیدم و گریه میکردم

بعدم منو بردن ای سیو و اجازه ندادن همراه بیاد
منم ۸ساعت گردن و سرمو تکون ندادم
اجازه نمیدادن حتی مادر و همسرم کنارم باشن
فقط چندساعت بعد منو ده دقیقه دیدن و رفتن..
تا ۳روز بدون کمکی ای سیو بودم و از درد فقط مینالیدم
خونریزی شدید و خونم ۶شده بود و بهم از کمبود خون تزریق نمیکردن ..قبل عمل ۱۰/۵بود
چون اسپرین میخوردم و قطع نشده بودن بخاطر زایمان زودرس انقدر خونریزی کردم..

بعد از سه روز وارد بخش شدم و مامانم اومد
تا ۲.۳روز هم اونجا نگهشم داشتن
پسرمم تا حدود ۹روز ان ای سیو بود
من با اون همه درد و شکم پاره میرفتم دیدنش و شیرمیدادم ۳ساعتی یکبار..با کلی استرس وگریه و نگرانی ها..
خداروهزار بار شکر که گذاشت و پسرم الان کنارمه
ولی خیلی درد کشیدم بطوری که هیچوقت دیگه به بچه فکرنمیکنم

خداروشکر که به سلامتی اون روزا رو گذروندی عزیزم قدم نی نی مبارک باشه
هزینه ها چقدر شد؟

تجربه ات تقریبا مثل منه
با این تفاوت من بعد عمل حالم بهتر شد فقط یه بار درد شدید کتف گرفتم بهم مخدر زدن🫠🥲
ولی خیلی سخت بود

سوال های مرتبط

مامان دخملی مامان دخملی ۳ ماهگی
آقا خیلی زیاد شد توضیحاتم از ریکاوری منو بردن که ببرن بخش تو راهرو همسرمو دیدم و خیالش از بابت من راحت شد
قسمت سخت بعدی این بود که با اون دردا تختم رو چسبوندن به یه تخت دیگه و گفتن خودمو بکشونم رو اون تخت
واقعا برام سخت بود
ساعت ۵ عصر دخترم بدنیا اومد و ساعت ۱۱ من تو بخش بودم گفتن دیگه میتونم سرمو تکون بدم و از ساعت ۴ میتونم مایعات بخورم
ولی من تا ساعت ۴ تکون نخوردم و بالش زیر سرم نذاشتم
دردا هم خب سخت بود ولی سه ساعت یه بار دوتا شیاف میزاشتم
وقتی تونستم مایعات بخورم دوتا نسکافه تو یه لیوان آبجوش مامانم قاطی کرد و داد بهم خوردم و تا میتونستم آبمیوه و آب کمپوت و این چیزا خوردم
بعدشم یه شربت و شیاف بیزاکودیل دادن بهم و گفتن پاشم راه برم
خیلی درد داشت و سخت ترین قسمت سزارین برام این راه رفتن بود ولی خب هرچی گذشت راه رفتن هم برام قابل تحمل شد
عصر اون روز مرخص شدیم و دردای خونه هم با شیاف قابل تحمل بود

برگردم عقب قطعا همین راهو بازم انتخاب میکنم و از انتخابم خیلی راضیم و اینکه اونقدری که فکر میکردم ترسناک و وحشتناک نبود
دیگه همین.
مامان توت فرنگی 🍓 مامان توت فرنگی 🍓 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین
پارت پنجم
من کمرم داشت منفجر میشد از درد و دردعام از همون اول بود ولی بد دو ساعت از عمل وای خدا جیغ میزدم پمپ درد داشتم مسکن زده بودن شیاف دو تا ولی این درد کم نمیشد فقط گریه میکردم ناله جیغ انگار داشت زمین آسمون نصف میشد گفتم چند ساعت بگذره حتما خوب میشم ولی اصلا خوب نمیشدم تا الانم درد دارم
تشنم شده بود ساعت هشت شب بود اومدن گفتن سوند باید در بیاریم فقط یه اخ گفتم در اوردن وای بر بلند شدن اول بد عمل خون گریه میکردم میگفتم نمیتونم درد دارم شوهرمو مامانم پرستار منو بزور بلند کردن اولین قدم بیهوش شدم افتادم یه ربع بیهوش بودم وقتی چشامو باز کردم دیدمم مامانم شوهرم دارن گریه میکنن میگفتم خوبم من
دو ساعت بد دوباره امتحان کردم به بلند شدن پنج قدم رفتم برگشتم دراز کشیدم دوباره باز دو ساعت بد هر بارم به بدبختی بلند میشدم با گریه ناله
و امان از دردها که هیچ جوره اروم نمیشد هنوزم دارم نمیدونم واسه چیه هر چی میگفتن به پرستارا مسکن بزن میگفت پمپ درد داره شیاف دادیم نمیشه کاریی بکنیم
مامان کیانا مامان کیانا ۱ ماهگی
تجربه ی من از زایمان سزارین پارت ۳
دکتر بیهوشی یه نگاه به موهام انداخت و گفت چه خوشگله و فلان و بیسار من فقط سر تکون دادم😂 یه خنده ریزی کرد بعد گفت من دکتر بیهوشی ام منم انقدر از سوند کلافه بودم فقط گفتم خوشبختم😂 امپول بی حسی اصلا درد نداشت با اینکه سه بار اون سوزن بی صاحابو کرد تو کمر من
خلااااصه پاهام داغ شد و بی حسیم شروع شد، من بعد از بی حسی حالم خیلی بد شد تنگی نفس گرفته بودم و حالت تهوع شدیدی داشتم خیلی بد بود واقعا، هی تند تند با صدای بلند نفس میکشیدم دکتره به جای اینکه دلداریم بده فقط گفت خانوم چیکارمیکنی حواسمون پرت میشه😐😂 میخواستم فحشش بدم که دیگه صدای گریه ی بچمو شنیدم و خیالم از بابت سالم بودنش راحت شد، متاسفانه حالم انقدر بد بود بچه رو نشونم ندادن وقتی رفتم ریکاوری اونجا اوردن گذاشتنش کنار سینم که مک بزنه بازم درست درمون نشونم ندادنش ولی ماشالله بین بچه های دیگه خیلی ساکت و اروم بود بچم، حدود دو ساعت تو ریکاوری بودم یه بار وقتی بی حس بودم اومدن شکممو ماساژ دادن فکرمیکردم همین یه باره ولی زکی🤣 دوبار دیگه هم وقتی داشتم از ریکاوری میومدم بیرون و بی حسیم تقریبا رفته بود ماساژ دادن که یه دور رفتم اون دنیا و برگشتم
موقع خروج از ریکاوری اومدن فشارمو چک کردن گفتن خیلی پایینه برش گردونید تو ریکاوری به پرستاره گفتم خانوم ماساژم دادید فشارم اومد پایین ولم کنید برم تروخدا حالم خوبه گفت نه مسئولیت داره و فلان، ولی بعد از یه ربع باز چک کردن فشارم یکم اومد بالا و راهی بخش شدم
بله و باز دوباره جا به جایی و این بار با درد جای بخیه
با کمک شوهرم و پرستار منو انداختن روی تخت بخش و سریع دکمه ی پمپ درد رو فشار دادم ولی تا اثر کنه دیگه دردامو کشیده بودم و تف بهش😂
مامان یارا مامان یارا ۲ ماهگی
پارت ۴ تجربه زایمان
ببخشید دیگه زیاد شد دارم با جزئیات میگم😁
من تمام وقت خواب بودم هی مامانم برام شیاف می‌ذاشت من می‌خوابیدم دردش اونقدر نبود که بگم غیر قابل تحمله واقعا با شیاف خیلی خوب بودم همسرمم رفت یارا رو دید برام عکس فرستاد دیگه خیالم راحت بود ولی بهش حسی نداشتم نمیدونم چرا 🥺 اینگار حس میکردم بچه خودم نیست
در کل همش خواب بودم تا شب که سوند رو برداشتن و گفتن پاشو برو دستشویی منم جیش داشتم دیگه تحمل صبر کردن نداشتم 😁 خیلی سخت بود پایین اومدن از تخت تا اومدم بشینم چند بار نفسم رفت مامانم با یه خانوم دیگه کمکم کردن سخت بود دو سه قدم اول ولی بعد کم کم خیلی بهتر شد
ماساژ رحمی ام فک کنم برام تو اتاق عمل انجام دادن چون اونایی که بعدا برام انجام دادن درد نداشت اصلا حالا نمیدونم ماساژ رحمی بوده یا نه ولی درد نداشت ساعت ۱۰ بود رفتم دیدن یارا رو پا وایسادن برام سخت بود مامانمم اجازه نداشت بیاد ولی حداقل نیم ساعت سرپا وایسادم کنارش صندلی نداشتن بی ناموسا برام ویلچرم نیوردن واقعا چرا😑
یارا خیلی گنا داشت به زور با دستگاه نفس می‌کشید منم کنارش اشک میریختم 🙃
فرداش که قرار شد مرخص شم خداروشکر سروپا بودم لباس پوشیدم راحت و صافم تونستم راه برم دردش فقط در حد یه پریود معمولی بود
یکم برای بالا رفتن از پله های خونه اذیت شدم فک کنم بخاطر همون تا شب درد داشتم که با شیاف قابل تحمل میشد
تا الآنم خداروشکر اصلا درد سزارین اذیتم نکرده امروز دیگه بی کمک میتونم از جام بلند شم بشینم سر سفره وکاملا حالم خوبه فقط درد وحشتناکی که دوسه روز داشتم بخاطر این بود که سرما خورده به پهلوم و وحشتناک یعنی وحشتناک درد میکرد نفس نمی‌تونستم بکشم یکم گرم گرفتیم و دوباره دوست عزیزم شیاف فعلا زنده نگهم داشته
مامان Ariya🤍🧸🍯 مامان Ariya🤍🧸🍯 روزهای ابتدایی تولد
پارت سوم (تجربه سزارین )
خلاصه منو بردن تو اتاق اتاقم خصوصی بود ...اونجا من هنوز پمپ درد نگرفته بودم چون هنوز نمیدونستم عمق دردش بعد بی حسی تا کجاس 😁😁😁تا زمانی که بی حسی روم بود یکم آروم بودم کم کم داشت بی حسی می رفت منم از بی قراری سرمو اینور اونور میکردم که باعث شد بعدش سردرد بگیرم یعنی میخواستم موهامو بکنم ...فقط به مامانم گفتم مامان فقط بگو برام پمپ درد بیارن من نمیتونم ...دیگه پمپ درد برام آوردن بخوام تجربمو از پمپ درد بگم بیشتر حالت خواب آلودت میکرد تا دردتو آروم کنه رو من تاثیر زیادی نداشت فقط گیجم میکرد ...بعد اومدم شیاف دیکلوفناک گذاشتم واقعا خیلی دردمو اروم کرد و گیچ هم نمی‌کرد واقعا درد و آروم میکرد و اونجا از پمپ درد گرفتن پشیمون شدم چون واقعا شیاف جواب بود ...خونریزی هم زیاد نداشتم چون تو اتاق عمل قشنگ خالی کردن شکممو ...کل اون شب بی قرار بودم با اینکه پمپ و درد شیاف بود ولی هر ازگاهی ی درد پریودی خیلی شدید منو می‌گرفت و ول میکرد ...سرم های مختلف بهم میزدن چهار پنج تا سرم خوردم ..بعد خیلی چون بد رگم خیلی اذیت شدم سر اینکه ازم رگ بگیرن برا سرم ...تا اینکه رسیدم به اولین راه رفتن 😁آخ نگم نگم مردمو زنده شدم دو نفری زیر بغلمو گرفته بودن تا سرویس دو قدم راه بود حالا تو اون دردم دسشویی داشتم چون سوندمو کشیده بودن ..دیگه تا خود سرویس من اشک ریختم و اشک ریختم تا دوباره رفتم رو تختم ...تا فرداش من سه چهار بار راه رفتم خودم میخواستم زود سرپا بشم ...
ادامه....
چون طولانی ارسال نمیشه مجبورم تیکه تیکه بزارم
مامان مهراد مامان مهراد ۳ ماهگی
مامان 👼🏻دوقلوهای معجزه🩷 مامان 👼🏻دوقلوهای معجزه🩷 ۳ ماهگی
#پارت سه…

دکترم برام پمپ درد گرفته بود بچه هامو با خودم بردن بیرون از اتاق خیلی خوشحال بودم. که اول از همه همسرم اومد خودشو به من رسوند بعد رفت سراغ دخترامون🩷🌸🫂
لحظه به لحظه خدارو شکر میکردم بردنم توی اتاق پمپ درد هم گذاشتن دکترمم از قبل شیاف و… گفته بود بگیرم بعد دکترم اومد کنترلم کردو خیلی با مهربونی زیاد بخیه هامو چک کرد و رفت واقعا از دکترم خیلی راضی بودم و از بیمارستانم خیلی راضی بودم…
بعد پرستار اومد بچه هامو شیر داد خدارو شکر شیر داشتمو بچه هام کاملا سیر میشدن…🫀
به هیچ عنوان زیر سرم هیچی نذاشتم سرمو هم تکون نمیدادم بعد ۸ ساعت اومدن گفتن باید راه برم شکمم خیلی بزرگ بودو برام سخت بود با نسکافه شروع کردم بعد هم کمپوت برام گذاشتن روی میز که راه میرم ضعف نکنم همسرم کمکم کرد بلند شدم شکمم سنگین بود با دست نکهمیداشتم و راه میرفتم خیلی سرم گیج میرفت خیلی ضعف داشتم ولی تند تند چیزای شیرین میخوردم که ضعف نکنم واقعا یه توصیه برای کسایی که میخوان زایمان کنن سزارین سعی کنید راه زیاد برید کمپوت گلابی بخورید نسکافه زیاد بخورین سرتونو هم زیاد تکون ندین…بعد که بلند شدم رفتم داخل حمام اتاقم شستنم و تونستم شرت و پوسک بزارم بچه هامو با عشق بغل گرفتم هنوزم باورم نمیشد ولی خیلی خوشحال بودم خیلی نمیتونم نمیدونم چجوری توصیفش کنم براتون…
مامان کیانا مامان کیانا ۱ ماهگی
تجربه ی من از زایمان سزارین پارت ۲
بعد از نوار قلب نوبت رسید به کابوس شب هام یعنی نگم براتون که چقدر درد کشیدم سر این سوند لامصب پرستار هی میگفت شل کن خودتو منم بدتر سفت میکردم و اون هی فشار میداد، خلاصه از من سفت کردن و از اون فشار دادن تا اینکه به زور تونست بکنه توش🤣 وای خیلی بد بود بعدش همش حس دستشویی داشتم ولی نمیومد، تا برم تو اتاق عمل و بی حسی رو بزنن این لعنتی اذیتم میکرد همش
گذشت و گذشت دکترم ساعت هشت اومد بیمارستان منم که اماده بودم گفتن اول منو میفرستن، تا این جمله رو گفتن دست و پاهام یخ شدن و استرسام شروع شدن
کمکم کردن نشستم روی ویلچر بعد از جواب دادن به سوالای تکراری و مزخرفشون راهی اتاق عمل شدم، از زایشگاه اومدیم بیرون تا مامانمو دیدم بغض گلومو خفه کرد انگار داشتم میرفتم قتلگاه
رسیدیم پشت در اتاق عمل از رو ویلچر خوابوندنم روی برانکارد ( انقدر جا به جا شدن با سوند سخت بود واسم که نگم براتون) هی میگفتم تروخدا سوند رو مواظب باشید کشیده نشه😂 از شانس بدی هم که داشتم پرستاری که منو اینور اونور میکرد یه پسر جوون بود
رفتیم اتاق عمل و باز دوباره جا به جایی داشتم دیگه حالم داشت بهم میخورد، از رو برانکارد به زوور سر خوردم روی تخت اتاق عمل و بلافاصله دکتر بیهوشی اومد
مامان توکل مامان توکل روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین پارت چهارم

حدودا ۳ ساعت بعد اینکه اومدم بخش اثر بی حسی روی خود کمر از بین رفت ، درد وحشتناک شکم و کمر شروع شد که موقع سزارین ۵ سال پیش تجربه نکرده بودم ، دوتا دیکلوفناک گذاشتن ولی اثری نکرد ، دوساعت بعدش با اصرار شوهرم در حد دعوا اومدن آمپول زدن که بالاخره دردها کم شد، ولی قطع نشد.
تا صبح دست راستم یهو میپرید با یه درد وحشتناک مثل فرو کردن سیخ.
از ۵ یا ۶ صبح شنبه افتادن به آزمایش گرفتن ، پرستارش افتضاح بود.
حدودا ساعت ۸ شوهرم اومد گفتم برو ان آی سیو ببین دخترم چطوره ؟ گفتن دکتر رفته. تا شب کلی به این اون زنگ زدم تا یه پرستار آشنا پیدا کردم و فهمیدم وضعیت دخترم ثابته ولی ریه هم تکمیل نشده.
نمیدونم ساعت چند بود سوند رو کشیدن و گفتن راه برو ، گفتم درد یک طرفه قفسه سینه گرفتم و فقط روی پهلو چپ میتونستم دراز بکشم ، گفتن احتمالا عوارض بی حسیه.
همچنان تب هم داشتم ولی فشار ۹ تا ۱۰ بود ، تا قبل ظهر با درد توی خواب و بیدار بودم و خیلی بی حال بودم ، سرجمع دوساعتی خوابیدم بعد که کمک کردن و پدها رو عوض کردن از جام بلند شدم ، البته با سرعت مورچه چون مامانم صبح اومده بود همراهم باشه نمیذاشتم کمکم کنه ، نگران کمردردش بودم. تا شب مرتب توی اتاقم راه میرفتم چون اتاق ایزوله بود و نمیشد بیرون برم . پرستارها هم مرتب سوراخم میکردن ، از شب تبم قطع شد ولی تهوع رو همچنان داشتم. عصری شکمم کار کرد.
مامان حامی مامان حامی ۱ ماهگی
سلام خانوما
من تازه وقت کردم بیام از زایمانم بگم بهتون 😄
اول از همه از خدا میخوام که همتون با دل خوش و سلامتی فندقتون رو بغل بگیرید 🥹
دوم اینکه من از اول قبل از اینکه باردار بشم میگفتم فقط طبیعی میخوام زایمان کنم ولی بعد بارداری و یه سری پرسیدن تجربه ها و تحقیق تصمیم گرفتم سزارین کنم و به نظرم بهترین تصمیم بود برای من
البته که بدن هر شخص فرق داره ولی من برگردم عقب هم باز سزارین رو انتخاب می‌کنم
صبح رفتم بیمارستان و چون من بیهوشی کامل رو انتخاب کرده بودم وقتی نرفته بودم اتاق عمل برام سوند رو گذاشتن
سوند اونقدر ها هم که میگن درد نداره فقط بدیش اینه هی احساس دسشویی داری و فکر میکنی داره در میاد 😕
بعدم که رفتم اتاق عمل و بیهوشی و زایمان تو ریکاوری که به هوش اومدم درد نداشتم پسرم رو گذاشتن رو سینم که شیر بخوره و سریع رفتم بخش اونجا هم دردم در حدی نبود که اذیت بشم با اینکه پمپ درد هم نداشتم
از راه رفتن هم بگم یه مقدار سوزش داری ولی نباید بترسی و تو ذهنت بزرگش کنی چون خودت که میای از تخت پایین و میبینی اونقدر هم درد نداشت دوست داری راه بری البته که خوب فشار میاد به آدم که طبیعیه
روز مرخص شدن از بیمارستان درد بدی اومد سراغم که گریه میکردم که راه حل اون درد هم شیاف دیکلوفناک ۱۰۰
ادامه دارد ...