۶ پاسخ

دقیقا منم شرایط تو رو داشتم حالا عادت میکنی یه روتین میشه برات انقد قشنگ انجام میدی که دلت نمیخواد اصن هیچ جا بری

دیگه تو مادر شدی باید قوی باشی. اولش سخته کم کم عادی میشه. خودتو سرگرم فندقت کن😍

من بخدا مثله تو بودم پست های قبلیم بخون یک ماهگی دخترم کارم شد بود گریه میگفتم من تنهایی نمیتونم باورت میشه من از بچه خودم وحشت داشتم میترسیدم گریه میکرد تمام ترس تنم بر می‌داشت ولی زندگی جریان داره آدم مجبوره کنار بیاد با شرایط خواهرم

اولشه منم هی بغض داشتم احساس تنهایی میکردم بعد چند روز عادت میکنی

عزیزم به مرور زمان عادت می‌کنی آدم یکی دو روزه به چیزی عادت نمیکنه
این حالتم طبیعیه

من ۲۱ روزگی اومدم خونه خودم ۱ ساعت اول خیلی سختم بود بعدش گفتم پاشو خودتو جمع کن دیگه غلطیه که خودت کردی کسی مسئول نیست و یه روز اول خیلی سختم بود بعد عادت کردم

سوال های مرتبط

مامان آراد مامان آراد ۲ ماهگی
سلام خانوما خوبین؟🌹❤️
بچه ها من یه مامان اولی ام که از وقتی بچه م دنیا اومده خونه مامانم هستم و هنوز نرفتم خونه خودم، ایشالله یه چند روز دیگه میخوام برم، میدونم خیلی تو خونه م دست تنها بهم سخت میگذره ولی دیگه چاره ای ندارم و باید برم چون هم شوهرم اونور تنهاست و هم چون مامانم یکم ناخوشه خودم حس میکنم مزاحم شدم و دیگه باید برم با اینکه نه زیاد از بچه داری سر در میارم و نه تجربه ای دارم ولی خب چاره چیه...
حالا سوالم از شما دوستای با تجربه اینه که زندگی با یه نوزاد کوچولو که فقط هم از شیر خشک تغذیه میکنه چطوریه؟ من تو این حدودا 20 روزی که بچه م دنیا اومده کلا کارم شیر درست کردن و پوشک عوض کردنه، هر یکی دو ساعت گرسنشه شیر میخواد، نیم ساعت هم هر بار طول میکشه تا شیر بخوره، حتی شب هم درست خواب ندارم، یک ساعت که چشامو میبندم که بخوابم با صدای گریه ش یهو بلند میشم، صبحا با سردرد از رخت خوابم بلند میشم تازه با وجودی که خونه خودم هم نیستم فعلا و مسئولیت زیادی ندارم تازه کمکم هم هستن کم و بیش
چطور برنامه ریزی کنم که به جز بچه به زندگی هم برسم؟چه موقع غذا درست کنم که دیر نشه تا شوهرم ظهر از سر کار میاد؟ چطوری برنامه ریزی کنم بتونم به خودم برسم بازاری ارایشگاهی جایی برم؟ مهمونی رفتن هم پیشکش نخواستم.... حس میکنم از این به بعد قراره زندگی خیلی سخت بشه