کم کم دردام شروع شد تا جایی که قابل تحمل نبود ب پرستار گفتیم ارامبخش زد ولی هیچی هیچی
از قسمت بالا شکمم درد شروع شد تا پایین زیرشکمم جای بخیه
حالا تو این وضعیت پرستار اومد فشارشکمی داری دوتا فشار داد دادم رفت هوا خیلییی درد داشت برای من قابل تحمل نبود(بدن با بدن متفاوته)گفت با رضایت خودت فشار نمیدم بعدا چیزی نگی گفتم نه نمیگم
حالا همه گیر دادن نه بزار فشار بده
گفتم اقا من رو تختم درد دارم بی حسیم داره میره گفتنش برای شما اسونه خب🤦🏼‍♀️
خواهرشوهرم گفت پس درجه پمپ و بیشتر کنیم
از ۴به۶تغییر دادیم
خدا به سازنده پمپ درد خیر بده🥲دردم و خیلییی کم کرد
تا ساعت۱۰شب چند دفعه ب بچه شیر دادم
راحت میگرفت ولی خیلی محکم میگرفت در حدی ک یه سمت کلا داغون و زخم شد 🤦🏼‍♀️

حتما همراه خودتون پوشاک سایز بزرگ ببرین برای من ک خونریزی شدید نداشتم حدود ۲۰تا۲۵تا استفاده شد

۱۰تا۱۲ساعت بعد عمل چیزی نباید خورد بعدش با یک ابمیوه شیرین شروع کنید
من کمپوت گلابی و اب اناناس خوردم

ساعت حدود ۱۲ بود منتظر بودم پرستار بیاد بگه راه بریم
من انقدر دردم با پمپ کم شده بود گفتم راحت راه میرم دیگه
اصلا برام مهم نبود
پرستار اومد گفت صبح حرکت میکنیم
گفتم باشه
اقا چشمتون روز بد نبینه😅صبح اومدن مگه میتونم خودم و از رو تخت تکون بدم بدنم خشک شده بود
ب هر زوری بود بلند شدم
خدایی چند قدم اول واقعاااا سخته پرستار گفت راه برو عادی میشه چند قدم رفتم سرم گیج رفت
دوباره درازم دادن گفتن تا دوساعت دیگه باید بلندشی راه بدی
بعد دوساعت خودم اروم اروم بلندشدم تا سرویس رفتم و برگشتم
این دفعه راحتر بود


پارت اخرم تو تایپیک میزارم خستتون کردم🥲❤️

تصویر
۷ پاسخ

کم کم دردام شروع شد تا جایی که قابل تحمل نبود ب پرستار گفتیم ارامبخش زد ولی هیچی هیچی
از قسمت بالا شکمم درد شروع شد تا پایین زیرشکمم جای بخیه
حالا تو این وضعیت پرستار اومد فشارشکمی داری دوتا فشار داد دادم رفت هوا خیلییی درد داشت برای من قابل تحمل نبود(بدن با بدن متفاوته)گفت با رضایت خودت فشار نمیدم بعدا چیزی نگی گفتم نه نمیگم
حالا همه گیر دادن نه بزار فشار بده
گفتم اقا من رو تختم درد دارم بی حسیم داره میره گفتنش برای شما اسونه خب🤦🏼‍♀️
خواهرشوهرم گفت پس درجه پمپ و بیشتر کنیم
از ۴به۶تغییر دادیم
خدا به سازنده پمپ درد خیر بده🥲دردم و خیلییی کم کرد
تا ساعت۱۰شب چند دفعه ب بچه شیر دادم
راحت میگرفت ولی خیلی محکم میگرفت در حدی ک یه سینم کلا داغون و زخم شد
تا فرداش چندبار به زور شیر دادم ولی دیگه خون اومد ترسیدم دیگه ندادم اومدم خونه شیرخشک شروع کردم
(حس عذاب وجدان دارم😐)ولی دکتر گفت شیر خودتم برای بچت کافی نبود چون هر سری ۴۵ مین طول میکشیدتا بچه سیر بشه🤦🏼‍♀️

حالا تو فک کن من پمپ درد نداشتم خودمم از رو تخت بلند شدم 😊

مبارکه انشاءالله زیر سایه پدرمادرشون بزرگ بشن

خدایا من اصلا تحمل درد ندارم😞😞😞😞

عه من میخواستم پمپ درد نگیرم😐 پس بگیرم؟
راستی وزن نی نی چقدر با سونوها متفاوت بود؟

😍😍😍😍😍

😍😍😍❤

سوال های مرتبط

مامان Arsha👼🏻🤍 مامان Arsha👼🏻🤍 ۱ ماهگی
۱۰تا۱۲ساعت بعد عمل چیزی نباید خورد بعدش
با یک ابمیوه شیرین شروع کنید
من کمپوت گلابی و اب اناناس خوردم
ساعت حدود ۱۲ بود منتظر بودم پرستار بیاد بگه راه بریم
من انقدر دردم با پمپ کم شده بود گفتم راحت راه میرم دیگه
اصلا برام مهم نبود
پرستار اومد گفت صبح حرکت میکنیم
گفتم باشه
اقا چشمتون روز بد نبینه😅صبح اومدن مگه میتونم خودم و از رو تخت تکون بدم بدنم خشک شده بود
ب هر زوری بود بلند شدم
خدایی چند قدم اول واقعاااا سخته پرستار گفت راه برو عادی میشه چند قدم رفتم سرم گیج رفت
دوباره درازم دادن گفتن تا دوساعت دیگه باید بلندشی راه بدی
بعد دوساعت خودم اروم اروم بلندشدم تا سرویس رفتم و برگشتم
این دفعه راحتر بود
بعد راه رفتنم پمپ درد و قطع کردن باز دردام شروع شد در حدی ک پام و رو زمین میکشیدم ولی میشد راه رفت🫠
از زمانی ک ارشا ب دنیا اومد تا فردا ظهرش نه ادرار کرد و نه مدفوع خیلی نگران شدیم گفتیم خدای نکرده بچه کلیه اش مشکل داره
بیمارستانم گفت تا کار نکنه مرخص نمیکنیم هم بچه و هم مادر🤦🏼‍♀️
ب من قرص و شربت دادن ولی خب خبری نشد(از قبل مشکل گوارش داشتم

گفتن بچه ببریم پیش متخصص باید چک بشه خدارشکر تو راه شکمش کار کرد😂هیچوقت فک نمیکردم از 💩 یکی انقدر خوشحال بشم✋🏻
خب من همچنان درد داشتم موقع ترخیص بهم دوتا شیاف دادن تا خونه برسم دردم خیلی کمتر شد
درد داره اذیت میشی تا ۳روز اول ولی باز برگردم سزارین انتخاب میکنم🥲
خیلی حرف زدم خستتون کردم ببخشید😘
باز سوالی هست بپرسین
مامان 🩷ماهلین🩷 مامان 🩷ماهلین🩷 ۳ ماهگی
پارت دوم:

ساعت ۶ و نیم بود که پرستار اومد و بهم آمپول فشار زد،از یه نیم ساعت بعدش دیگه دردا اومد سراغم،اولش هر ده دقه بود و قابل تحمل ،رفته رفته رسید به هر ۵ دقه و دیگه قابل تحمل نبود دردام،پرستار اومد معاینه م کرد و گفت ۲ سانتی ولی دردام برا ۲ سانت خیلی زیاد بود ،ساعت شد ۹ و نیم گفتم برام آمپول اپیدورال بزنین پرستار زنگ زد به دکتر ولی دکتر قبول نکرده بود گفته بود نه و کپسول فشار براش بیارین ،دیگه من از درد داد میزدم ولی کپسول فشار رو نمیاوردن یه ساعت طول کشید تا کپسول رو آوردن اومد آموزش داد و استفاده کردم ولی هیچ تاثیری روی کم شدن دردام نداشت اتفاقا وقتی استفاده میکردم دردام بیشتر میشد گذاشتمش کنار ولی پرستار اومد گفت اینو استفاده کنی کمک می‌کنه دهانه رحمت بیشتر باز بشه و بچه بیشتر بیاد پایین ،دیگه با هزار زور و زحمتی بود استفاده کردم ،احساس دستشویی داشتم ولی نمیذاشتن برم می‌گفتن احساس زوره نه دستشویی ،اگه هم داری رو تخت دستشویی کن
رسید دم ظهر و موقع اذان،صدای اذان اومد نهار برامون آوردن و منم گشنه ولی از شدت درد نمی‌تونستم بخورم دیگه دیدم تحمل ندارم و احساس میکردم دسشویی بزرگ دارم داد زدم خانوم پرستار من احساس زور دارم نمیتونم دیگه تحمل کنم اومد معاینه کرد و گفت ۶ سانتی فوری ببرین اتاق زایمان،ویلچر آوردن و منو بردن اتاق زایمان ساعت ۱۲ و ربع بود که من رفتم انقد داد زده بود لبام کویر شده بود و گلوم واقعا احساس میکردم پاره شده بدجور درد میکرد
مامان رادمهر مامان رادمهر ۱ ماهگی
مامان آرتمیس💗 مامان آرتمیس💗 ۳ ماهگی
تجربه زایمان #سزارین۴
حس پاهام داشت بر میگشت ، درد هم داشتم که اولاش قابل تحمل بود ولی کم کم زیاد و زیادتر میشد ، یه پرستار آقا کنارم بود خیلی خوش اخلاق بود اومد و پمپ درد رو بهم وصل کرد که پمپ درد خیلی خیلی تاثیر داشت ، بهترین کار همین بود که پمپ درد گرفتم
بعدش هم بردنم توی بخش که مامانم اونجا بود خیلی دلگرمی بود برام ، دخترمم که دیدم کل دردام یادم رفت ❤️ نمیگم درد نداره سزارین هم درد داره و کلا زایمان سخته چه طبیعی چه سزارین هردو سخته
فشاری که به شکمم وارد کرد پرستار برای خونریزی چون پاهام و دلم حس داشت خیلی خیلی دردم گرفت و اذیت شدم و جیغ میزدم خیلییی درد داشت دستش رو محکم گرفته بودم اما خب بندع خدا مجبور بود فشار بده بخاطر خودم که بهتر بشم ، یبار یع پرستار دیگه اومد که اون خیلی بداخلاق بود اونم یبار فشار داد و رفت خلاصه این فشار بعد زایمان سزارین ادم مرگ رو به چشم میبینه خیلی وحشتناکه
😐❤️ سرم هایی که میزنن بهت هم خیلی خواب آوره و کلا آدم گیجه گیجه که باعث میشه باز دردت یادت بره
مامان دنیز مامان دنیز ۳ ماهگی
#تجربه سزارین پارت ۲
حالت تهوع شدید هم گرفته بودم ولی فقط حسشو داشتم بالا نمی اوردم بعد چند دقیقه دیگه صدای گریه بچه رو شنیدم اونموقع بود که انگار کل دنیارو بهم دادن و نا خودآگاه اشکام میریخت🥹بعدش تمیزش کردن و نشونم دادن و دیگه بردنش و بخیه هامم که دکتر زد تموم شد بردنم ریکاوری که نیم ساعت اونجا بودم که سردم نبود اما لرز داشتم تا نیم ساعت که بردنم تو اتاق و من پمپ درد هم خاستم که برام از اتاق عمل گذاشتن جابجام که کردن اومدم تو اتاق اصلا حرف نزدم و زیر سرم هیچی نگذاشتم چون اگه اینکارو نمیکردم بعدش سردرد شدید میگرفتی که خداروشکر من نداشتم
کم کم اثر بی حسی از بدنت میره ولی تا موقعی که بره یه حس عجیبی داشتم دوس داشتم همش پاهام سریع تکون بخوره
خلاصه اولی بود که دردم شروع شه سریع پمپ درد رو فشار میدادم حتما حتما پمپ درد بگیرین که خیلییی خوبه من فقط کل دردم تو این بازه زمانی یک روز بیمارستان اندازه درد پریودی بود راه رفتنش هم انچنان سخت نبود برام چون کم کم شروع کردم به بلند شدن نیم ساعتی طول کشید تا اروم بلندشدم دیگه خوب بود شما هم همینکار کنید حتما
مامان نیکان

🩵 مامان نیکان 🩵 ۴ ماهگی
حالا دلم میخواست بچه رو بغل کنم نازش کنم ولی نمیتونستم از شدت درد🥲یه دردی بود که آدم نمیتونه بیان کنه🥲
هی درد میکشیدم باز میومدن دوتا شیاف میذاشتن و امپول و سرم.
تا نصفه شب ساعت۲ پرستار اومد گفت باید بلند بشی🥺بدترین قسمت ماجرا🥲قسمت شکم و جای بخیه انگار یک‌تن میشه و‌نمیتونی حرکت بدی
برای منکه اینطوری بود از شدت درد🥲بزور هرجور بود نشستم و کم کم پاهامو دادم پایین و با کلی گریه کردن راه افتادم و ده قدمی راه رفتم الان فکرمیکنم چجوری اون دردو تحمل کردم فقط بخاطر بچم بود🥺باز دراز کشیدم و امپول زدن که دردم کم بشه🥲ولی درد همچنان بود🥲صبح باز بلند شدم و با کلی درد راه رفتم و سوند هم گرفتن و همچنان میومدن شیاف هم میذاشتن🥲
دکترمم چون جمعه بود دیگه نیومد حتی برای مرخص کردن☹️زنگ زد تلفنی گفت مرخص کنید و کارای ترخیص انجام دادیم اومدیم و خونه تازه شروع دردا بود چون امپولی در کار نیود و فقط شیاف بهم دادن و دراز کشیدن خوب بود ولی بلند شدن کار حضرت فیل بود خیلی دردم میومد🥲امروز که ده روز شد تازه یکم میتونم خودم بلند بشم دردش قابل تحمل تر شد
مامان سرور مامان سرور ۲ ماهگی
پارت ۲
رفتیم بیمارستان معاینه کردن فرستادن بخش زایمان منم خیلی می ترسیدم گریه میکردم میگفتن چیشدع گفتم می ترسم گفت اینجوری کنی بیشتر اذیت میشی نترس دیدن درد ندارم آمپول زدن بهم کم کم دردام شروع شد
تا ۳ سانت ک باز شدم گفتن پاشو ورزش کن ورزش کردم یدفع دردام بیشتر شد رفتم رو تخت نگا کردن گفت ۸ سانت شدی بلاخره جمع شدن رو سرم 😣 ک فشار زور بدم بچه بیاد درد منم هیه می گرفت دوباره ول میکرد موقع درد می گرفت تمام زورم میدادم بیاد نمی‌آمد بدنم لرزه افتاد بهم آبمیوه میدادن میگفتن فشار بده بلخرع ب زور زحمت بدنیا آمد یه نفس راحت کشیدم ک دردم مثلا تموم شد
آمدن بخیه اینا کردن گفت تموم شد منم چشام بستم گفتم آروم شم یکم دوباره آمدن نگا کردن گفت خونریزی داری دوتا پرستار افتاد ب جون شکمم فشار میدادن ب شکمم بد گفت آروم معاینه میکنم گفتم درد دارم گفت می فهمم ولی ببینم خونریزی داری یا ن منم گذاشتم معاینه کنه موقع معاینه کردن یدفعه تمام دستشو برد داخل رحمم😭😭😭😭 وحشت بود خیلی درد آور بود دستشو در آورد خونه های لخته تو دستش بود گفت زود آماده کنید ببریم اتاق عمل 😢
مامان نور دیده مامان نور دیده ۲ ماهگی
مامان دخملم🫀 مامان دخملم🫀 ۴ ماهگی
خلاصه من دردام کم کم داشت شروع میشد ولی با نفس عمیق کشیدن از بین میرفت دوباره از پرستار خواستم بیام پاین برا ورزش گفت مبتونی اومدم ورزش کردم نزدیک ۱ ساعتی راه رفتم ک دردام داشت غیرقابل تحمل میشد ک پرستاره گفت باشه اومدن یه امپولو زدن به نخاع پشتم اگ اشتباه نگفته باشم و دردم داشت واقعن امپوله ولی بعد ۲۰ دیقه اصلنننن دیگ درد نداشتم با اینکه شده بودم ۷ سانت گرفتم برا خودم راحت خوابیدم بعد دوساعت بیدار شدم خیلی خوب بود بیدار شدم مرستاره باز اومد گفت بیا ورزش کن دوباره رفتم ورزش کم کم شدم ۸ سانت ولی هیچچچ دردی نداشتم ولی شدن ۸ نیم سانت اثرات امپولم رفت دوباره برا تزیق کردن بازم اروم شدم دیگ بلند نشدم حس خواب الودگی داشتم همراه با دسشوییی فراوان ولی رفتم دسشویی عیچی نبود ب مرستاره گفتم اومد مایعنه کرد گفت ۱۰ سانتی فولی من نمیدونم‌چطور تا این کلمه رو شنیوم دردم شروع شدداولاش جیغ میزدم دکترم‌میگفت فایده ندارهه جیغ نفستو حپس کن از پاین فشار بده هرچند خیلییی درد داشت ولی با ۱۰ زور محکممم سر بچم بیرون اومدن ۵ تا بخیه خوردم درد بخیه هارم اصلن حس نکردم و تمام دیگ امیدارم شماهم زایمانه تونو بسلامتی خوشی بگذرونین شبتون بخیر❤️💋
مامان 𝑨𝒍𝒊🧸 مامان 𝑨𝒍𝒊🧸 ۳ ماهگی
🌸تجربه سزارین پارت پنجم🌸
همون موقع به خانم پرستار گفتم و اومدن دوتا شیاف هم برام گذاشت تا ساعت چهار اینا که وقت ملاقات تموم میشد با خانواده ام سرگرم بودم در اون حین بیحسی ام کامل رفت وقتی همه رفتن دردم شروع شد اما اونقدر که میگفتن و شنیدم بودم زیاد نبود واسه من مثل درد پریودی بود اما من پریودی های دردناکی هم داشتم خلاصه درد غیر قابل تحملی نبود با شیاف و سرمای که بهم وصل میکردن من اوکی بودم.خب شاید ساعت ده شب و باید یک چیزی میخوردم و از تخت میومدم پایین که قسمت سخت سزارین از نظر من فقط اون لحظه ای بود که خوابیده بودم و باید مینشتم لبه تخت این خیلی واسم سخت بود خلاصه با کمک همراهمیم بلند شدم نشستم لبه تخت یکم بابونه و نبات خوردم پرستار اومد سوند رو خارج کن اصلا درد نداشت سوزش هم نداشت من چون از وقتی از اتاق عمل اومده بودم تکون نخورده بودم و کلا به پشت دراز کشیده بودم موقعی که تکون خوردم و نشستم خون ریزی کردم همین باعث شد شکمم رو فشار بدن چون به دکترم سپرده بودم تو بیحسی انجام بدن که همین کار رو هم کرده بودن اینو یادم رفت بگم موقعی که میخواستم برم پخش از ریکاوری اونجا هم شکمم رو فشار دادن درد نداشت موقعی هم وارد پخش شدم فشار دادن چون هنوز بیحسی داشتم اونم قابل تحمل بود خب داشتم میگفتم چون خون اومد ازم پرستار چند بار شکمم رو فشار دادم خب واقعا دردناک بود اما چند ثانیه فقط دردش میشد