۹ پاسخ

منم مثل تو کلی فکر میکنم و میگم اگه برگردم یکارایی نمیکنم یا سعی میکنم بیشتر لذت ببرم تو حاشیه نرم و خودمو از کسایی که عصابمو خورد میکردن دور میکنم تا صبرم بیشتر بشه .
و من به حرف کسی گوش نکردم هی بغلش کردم خیلیا گفتن بغلیش میکنی کمتر بغل کن یا بزار خودش بازی کنه من گوش نکردم میدونستم دلم تنگ میشه هم بغلش کردم هم سعی کردم پابه پاش بازی کنم
ولی سختیایی هم داره
نمیتونم تکون بخورم الان همش بامنه پیش کسی نمیمونه وچسبیده بهم توخونه و مهمونی فرقی نمیکنه
و یا نمیتونم به بیشتر کارام برسم
بیشتر وقتا از کنارش بلند میشم بیدارمیشه ازبس عادت کرده که بوی بدنم

منم گاهی یاد حرفای اطرافیان میوفتم که چقدرحرص خوردم فشارم میره بالا این جماعت آدمو دق میدن ایوای مواظب باشین بغلی نشن فلان نشن یکی میخاد بهشون بگه گوه خوریش به شمانیومده اح

من خیلی بغلش میکردم ولی منم دلم میخواد برگردم عقب بیشتر لذت ببرم .من آخرای فروردین زایمان کردم امشب احساس میکردم هوا مثل هوای اونموقع هاست .چقدر دلم برای پارسال تنگ شده 😭

منم از لحظه ای که به خودم اومدم یعنی 6ماهگیش دیگه پیش مامانم نمیزارم تا به کارام برسم همش پیش خودمه خیلی باهاش بازی میکنم کتاب میخونم الان دستشویی نمیتونم برم یا آشپزی کنم میاد میشبنه زیر پام درسته سخته اما خیلی از لحاظ روحی آروم ترم

امان از حرف بقیه ینی اگه ی سریا بذارن بچه داری خیلی شیرین و راحته بنظرم.
ولی متاسفانه نمیتونن لال شن.
نمیدونم شایدم عقده ها و نکرده های خودشونو میخوان سر ما در بیارن

بنظر منم تجربه خیلللی مهمه تو بچه داری. بچه اول واقعا آدم ناشیه

تو چقدر منی،ولی میددنی این فکرا همشون صداهای تو مغزمونن نه فکر خودمون؟میدونی صدای افسردگیه؟میدونی عاطفه جون؟

بنظرم یک هیچ جلویی پسر من از شب اول ک اومدیم خونه تو بغل خودم خابید الان صورتمو میچرخونم گریه میکنه

اتفاقاخوشبخت توی ک الان بچت توتخت خودش خوابه من بایدساعتها بزارمش روپام تابخـوابه

سوال های مرتبط

مامان مهراب مامان مهراب ۱۲ ماهگی
میخوام از بغل مادر و محبت مادری بگم از چیزی که خودم تجربه نکردم مادرم دوست نداشت همش میگف این اداها چیه خوشم نمیاد مثل دخترای لوس از بچگی این کمبود رو داشتم که دوست داشتم مادرم بغلم کنه و نمی‌کرد چون مادربزرگمم اینطور بود و حتی نمیزاشت باهاش حرف بزنم و خیلی چیزهایی که مادرا به دختراشون یاد میدن مادر من به من یاد نداد همیشه میگفت برو بیرون یاد میگیری ولی من برای پسرم نمیخوام اینجوری باشم همه جوره بغلش میکنم و محبت میکنم بهش تا هروقت ترسید بیاد بغلم هروقت مشکل داشت و خواست آرومش کنم بیاد بغلم بغل مادر بهترین بغله آرومت میکنه که من تجربه نکردم من هر وقت دلم می‌گرفت مثلا مریض تومور بدخیم داشت میدونستم خوب شدنی نیست میگفت دعام کن خوش‌خیم باشه دعا کن خوب بشم یا پسر بچه کوچولویی که ۴تا آلت تناسلی داشت و به اشتباه دکتر ۴تا زده شد و پسر بچه میگفت میدونم که میمیرم یا پسر جوونی که دیابت داشت و پاش سیاه شده بود و قطع کردن و بدنش طاقت نیاورد و فوت کرد و خودم کفن کردمش. و...من میومدم خونه حالم بد بود خیلی بد دلم بغل مامانم رو میخواست که هیچوقت نمیزاشت و من روز به روز داغونتر میشدم.مادری کردن فقط زاییدن نیست فقط شب بیداری و شیر دادن نیست مادری کردن یعنی از خودت گذشتن یعنی هروقت بچت احتیاج به محبت داشت کم نزاری براش که بچه های دیگه رو که میبینه بغض کنه