سلام دوستان اینجا بگم میگن چرا اینجا میگی اما بی تجربگی خیلی بده به من نهایت ظلم شد تو اتاق زایمان ..ستم شد من باید بچمو‌طبیعی میاوردم اما دکترخوبی گیرم نیومد اصلا بلد نبود محکم میکوبید روی رحمم کم بود بچمو‌ازردست بدم ناشی بودن فقط به من میگفتن زور بزن من نهایت زور را میدادم انگار روده هام میومد بیرون می‌خوام بگم ماما همراه بگیرین من نگرفتم تجربه هم نداشتم والا با جرات تمام رفتم زایشگاه بدون هیچ استرسی با اینکه زایمان اولم بود در حقم ظلم شد ۱۲ساعت درد کشید به بدترین شکل اما نتونستن بچمو طبیعی به دنیا بیارن کلا بلد نبودن از خداوند می‌خوام از ته قلب سوختم آهی میکشم که اون دکتر به بدترین مرض گرفتار بشه شب وروز ناله کنه جیغ بزنه وروزقیامت در دادگاه عدل پروردگار ازش شکایت خواهم کرد چون بلد که نبود هیچ ..خیلی رفتار بدی با من داشت آخرشم با درد زیاد که تحمل کردم فرستادن سزارین ..دیدن دارم جان میدم .. یکم بهتر بشم اسم اون دکتر را پیدا میکنم نامه می‌نویسم میرم مطبش نامه را میدم میام چنان نفرینش میکنم تو نامه که تمام عمرش عذاب بکشه به من ظلم شد روزی نمیشه که گریه نکنم اگر دوباره باردار بشم بازم با تمام جرات میرم زایشگاه ..اما من میگم چرا در حقم ظلم شد چرا دکتری که کارشون بلد نیست میاد یکیو مثل من زجر میده باید من راحت زایمان میکردم طبیعی دکترم هیچی بلد نبود

۴ پاسخ

عزیزم زایمان طبیعی اگر قرار باشه انجام بشه خودش انجام میشه احتمالا شما یا خوب زور نمیزدی یا خوب زور میزدی و سر بچه پایین نمیومده و مجبور شده برای نجات جان بچه سزارین کنه این حرف ها خیلی زشته میزنیدتمام دکترای متخصص انجام زایمان طبیعی رو بلدن و سزارین وقتی دهانه رحم شما کامل باز شده ولی بچه پایین نمیاد خیلی انجامش سخته وای برای شما انجام داده و الان سالمید خداروشکر کن

منم بستری شدم بدترین پرستار سهم من شده شعور حرف زدن نداره همش بی ادبی میکنه چندین ساعت بستری هستم ب من سر نزده من ک حلالش نمیکنم اسمش را پیدا کنم میرم گزارشش را میدم

بخدا طبیعی هم همچین قشنگ نیس
عوضش بعدی رو راحت میری سزارین میاری
تجربه منو بخونی از طبیعی نفرت پیدا میکنی!!

سلام کدوم بیمارستان

سوال های مرتبط

مامان 💙رامان💙 مامان 💙رامان💙 ۱ ماهگی
تجربه من از سزارین و زایمان
من بعد از کشیدن چندساعت درد طبیعی اگر بخوام نسبت به بدن خودم بگم قطع به یقین باز هم من نسبت به شناخت بدنم سزارین انتخاب میکنم
توی سزارین همه پرسه جراحی و اتاق عمل عالیه اما بعدش اخرین ماساژ رحمی وقتی بی‌حسی رفع شده بود و اولین بار که میخوای از روی تخت بیای پایین کارو برات سخت میکنه که اونم باز قابل تحمله از نظر من
ولی من مشکل بزرگم سر شیر دادن به بچم دارم
این که وقتی اومدن بچه رو گذاشتن زیر سینه هیچ ردی از شیر نبود بچم گشنه خودم فول استرس حرفای بقیه که آی چرا نداری و ماساژ بده و نمیدونم شیرخشک ندی یوقتا بچه عادت میکنه و یراش بده و هزاران حرفی که تا همین الان ادامه داره
نمیدونم چرا شیرم انقدر کمه در حد چندتا قطرست بچمم انقدر مک میزنه خسته میشه
راستش منم خسته شدم انقدر که چه خانواده خودم و همسرم حرف شیر میزنن بچم از بس کم شیر خورد ادرارش نارنجی شد و کم ادرار یود بچم😭 من تمام مشکلم با پرسه زایمان همین شیره
انواع ماساژ سینه و نمیدونم مک شوهر و قطره شیر افزا و شیر دوش و هرچی بگید من تست کردم اما هیچی به هیچی
مامان Karen 👶🏻🩵 مامان Karen 👶🏻🩵 ۲ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۶
پرستاره اومد کمکم کنه که راه برم اول سوند رو باز کرد و بعد با سختی از رو تخت اومدم پایین به شدت بخیه هام میسوخت
به زور چند قدم برداشتم و حس میکردم دستشویی دارم رفتم تو توالت نشستم اما گلاب به روتون دستشوییم نمیومد
از درد زیاد نمیتونستم از رو توالت پاشم به زور پاشدم در رو که باز کردم فشارم افتاد داشتم میلرزیدم آبجیم دستمو گرفت رفتم رو تخت که چشمتون روز بد نبینه حالت تهوع گرفتم
اون لحظه بدترین قسمتش بود هی اوق میزدم و با هر اوقی که میزدم حس میکردم بخیه هام داره پاره پاره میشه گریه میکردم و به آبجیم میگفتم بگو پرستار بیاد درد دارم الان بخیه هام پاره میشه بگو بیاد یه کاری کنه..
رو تخت دراز کشوندنم حالت تهوعم رفت خداروشکر اما از ترس اینکه دوباره تهوع نگیرم هیچی نمیخوردم
پرستاره میگفت واسه اینکه نفخت خوب بشه راه چاره ش راه رفتنه که من اصلا با اون وضعی که پیش اومد نمیتونستم راه برم
اون شب تا صبح درد کشیدم و تنها چیزی که باعث میشد دردا رو تحمل کنم پسرم بود که ساکت و آروم کنارم خوابیده بود حتی یه ثانیه هم گریه نکرد و باخودم میگم خداروشکر با اون شرایط حداقل بچم آروم بود..
صبح دوباره پاشدم برم دستشویی که دوباره همون اوضاع دیشب پیش اومد و با گریه میگفتم کاش سزارین نمیشدم کاش همون طبیعی دنیا میاوردم بچمو..
مامان قشنگم🌸👶 مامان قشنگم🌸👶 ۱ ماهگی
مامان توت فرنگی 🍓 مامان توت فرنگی 🍓 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
پارت یک
خوب 🫠 دکترم گفت ساعت هشت صبح برو بیمارستان من ساعت هفت بیدار شدم یه آرایش خوشگل کردم موهامو درست کردم یه لباس کوتاه پوشیدم انگار استرسم کلا رفته بود تا بیمارستانم تو ماشین با بابامو مامانمم شوهرم شوخی میکردم میخندیدمم
رسیدیم بیمارستان بازم من استرس نداشتم کلی با خودم حرف زده بودم که اروم باشم تموم میشه
رفتم زایشگاه گفتن سونو اینا رو بده دادم شوهرم رفت پذیرش کرد و داستان از همین جا شروع شد🥲💔 مامایی تو زایشگاه بود که سرش از کونش پنالتی میزد هیچی یاد نداشت خیلی ام بد اخلاق بود لباسامو عوض کردم گفت برو رو تخت میخواست رگ بگیره بازم استرس نداشتم چون یه چیز عادی بود برام خیلی تو دوران بارداری خون رگم ازم گرفتن
این زنیکه عوضی بلد نبود چهار جا رو سوراخ کرد اخرشم یه جارو سوراخ کرد یه سرنگ خیلی خیلی بزرگ زد به انژیکت خونم نمیومد اینو اع فشار میداد پایین بالا من صبر میکردم هیچی نمیگفتم خونم می اومد یکم باز فشار میداد می‌رفت تو دستم دیدمم وای قابل تحمل نیست داشتم میمیردم از حال میرفتم جیغ میزدم کل بیمارستانو صدام گرفته بود خونهام همه کف کرده بود از بس اینارو میزد تو رگ باز میکرد تو سروم
و بالاخره تموم شد اون رگمم خراب شد بد از10تا سوراخ کردن یجا گرفت
مامان رستا خانم💜 مامان رستا خانم💜 ۱ ماهگی
مامان محمد امین مامان محمد امین ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت 1
بالاخره تونستم بنویسم.هم وقت نداشتم هم حال که بنویسم.من زایمان خیلی خیلی راحتی داشتم.قبلش کلی کار کرده بودم که نه بخیه خوردم نه زیاد درد کشیدم.دردم کاملا قابل تحمل بود.اول از همه بگم که کل درد شدیدم نیم ساعت طول کشید و اینکه خیلی خیلی دعا کردم و استغفار که زایمانم راحت باشه و همینطور شد.من چون دور سر بچه بزرگ بود 38 هفته که تموم شد دکترم واسه همون روز نامه داد و بدون درد رفتم بیمارستان ساعت 9.تا 10 کارای بستری طول کشید و 10/۵ یه قرص زیر زبونی بهم دادن.قبلش اصلا درد نداشتم ولی بعد قرص یه دردای بگیرم ول کنی میومد.خیلی خفیف.تخت بالیم دقیقا شرایطش مث من بود ولی درد داشت.پرستارا بهش گفته بودن راه ب برو بنده خدا هرچی راه می‌رفت همون دوسانت بود.من از 36 هفته یک سانت بودم اونم به خاطر ورزشایی بود که انجام داده بودم.وقتی به من گفتن پاشو راه ب و فهمیدم وقت ورزشاییه که یاد گرفتم.اول کلی قر دادم البته اصولی.بعدم هر وقت درد میومد پامو میذاشتم روی لبه تخت و لگنمو عقب جلو میکردم.حس میکردم دردم داره زیاد میشه بعدش رفتم رو تخت و شروع کردن در حالت سجده کمرمو قر دادن.دکترم اومد چک کرد یهو 3 سانت شده بودم.ولی خدایی داده خیلی کم بو .اونم اثر جوشانده ها و شیاف گل مغربی بود.دهانه رحمم نرم نرم بود همین دردو به شدت کم میکرد.یهو پرستاره اومد درمورد اپیدورال برای من و تخت بغلیم توضیح داد.تو همین حین من شدم 4 سانت.دردم قابل تحمل بود و با تکنیک تنفس رد میشد.واقعا خیلی تاثیر داشت .من قبلش فک میکردم تکنیک تنفس الکیه.ولی اون موقع فقط باید آدم تمرکز کنه و اینکه یادش باشه تو هر مرحله چیکار کنه.خلاصه تا 4 سانت با تنفس راحت رد میشد ولی تخت بالیم جیغ میزد.