۷ پاسخ

الهی بگردممممم

خداروشکر تموم شد و نینی نازت بدنیا اومد

منم بخدا مرگو به چشم دیدم از من که از صبح. ساعت ۱۰ الی ۵ عصر یه سانت بودم با درد شدید اصلا باز نمیشدم خیلی درد داشتم گریه میکدم تا ۹ شب من اینجوری بودم تا ۵ سانت باز شدم که آمپول فشار زدن با درد های خودم رفتم اطاق زایمان ولی خیلی بخیه خوردم از بیرون داخل اینقد زیاد اس تا الان استراحت هستم بچه ام ۱۴ روزه اس

به سلامتی عزیزم بچت چند هفته بدنیا اومد

بخیه ها درد داشت با برش

ب سلامتی عزیز دلم

من تحمل دردم زیاده طوریکه رفتم بیمارستان گفت چهارسانتی از کی درد داری نفهمیدی
ولی ب معنای واقعی مرگو دیدم مگه میشه جیغ نزد من فقط وقتی فول شدم و بچم اومد تو لگن دیگه جیغ نزدم و احساس دفع مدفوع داشتم و دیگه جیغ نزدم

در واقع جررر میخوره ادم😁😉🥰
ولی خوشحال شدم فارغ شدی
انشالله خوش یمن باشه

سوال های مرتبط

مامان نیلماه🥰 مامان نیلماه🥰 ۱ ماهگی
سلام مامانا میخام تجربه زایمانمو بنویسم.
من چند روزی بود دلپیچه کمی داشتم اصلا نمیدونستم علاعم شروع زایمان هست تا اینکه شوهرم اومد خونه گفتم بریم نوار قلب بگیریم خیالم راحت بشع ساعت 9 شب رفتیم درمانگاه برا نوار قلب گفتن تو انقد انقباض داری تا صبح زایمان میکنی معاینه کردن دوسانت بودم بعد اومدم وسایلامو جمع کردم رفتم بیمارستانی ک میخاستم زایمان کنم چون دیگه انقباض داشتم ضربان قلب جنین زیاد بود بستری کردن ساعت 2 شب کیسه ابمو پاره کردن بعدش دردام شروع شد از دوسانت شدم سه سانت ساعت 5 شدم 5 تا 6 سانت ساعت 7 صبح یهو شد 8 سانت اومدن وسایل اینا آوردن آماده‌شدن ک زایمان کنم یکم بعد دیدن بچه اصلا سرش تو لگن نیومده گفتن باید ورزش کنی منم ک نمیتونستم خیلی دردام شدید بود یعنی در حد مرگ بودم بااون وضع کمک کردن حالت سجده برم راه برم تا بچه بیاد پایین بلاخره بعد اونهمه سختی دیدن سر بچه تو کانال زایمان گیر کرده انقد زور زدم ولی نمیومد تا اینکه آخر با دستگاه دهانه رحمم باز کردن تا مقعد برش زدن بچه اومد و اینکه زایمانم خیلی سخت بود ولی خداروشکر بچم سالم پیشمه می ارزه ولی برگردم عقب همه چیمو می‌فروشم ولی سز بدنیا میارم البته بدن با بدن فرق میکنه همه مثل هم نیستن به من ن امپول فشار زدن ن اپیدورال وصل کردن گفتن دردات خوبه خودت زایمان کن شاید بخاطر همین سخت شد برام
مامان آرشـــام🧸💙 مامان آرشـــام🧸💙 ۲ ماهگی
مامان رستا مامان رستا روزهای ابتدایی تولد
مامان گولمگول👶🏻🤍 مامان گولمگول👶🏻🤍 ۳ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۲

خلاصه دکتر تا ساعت ۴ بیمارستان بود و منم بعد از ساعت ۲ کم کم یه دردای خیلی کوچولویی شروع شده بود و قابل تحمل بود تا ساعت ۵ ماما ها و اینا هم هی میومدن میرفتن چک میکردن مدام منم دیگه ۲ سانت شده بودمو دعا میخوندم ک جواب بده خلاصه تا ساعت ۵ من هیچیم نبود عملا از ساعت ۵ یه درد بدی افتاد به جونم که خدا میدونه ولی میتونستم تحملش کنم با تنفس و اینا مدامم دستشوییم میگرفت(ادرار)هی میرفتم میومدم دیگه ماما اومد معاینه کرد گفت خیلی خوبه رسیدی به ۴ سانت حرکت سرم فشارمم یکم بیشتر کرد ک درد منم بیشتر شد تا جایی ک صداشون زدم و اومدن معاینه کردن و کیسه آب پاره شد بعدش من یکم آروم گرفتم خدایی یکم ک گذشت سرم فشارو قطع کردن سرم معمولی بهم زدن گفتن بدنش استراحت کنه و اینکه ببینیم با زور سرم داری پیشرفت میکنی یا بدن خودت داره پیشرفت میکنه ک شکر خدا و کمک حضرت زهرا گاشف ب عمل اومد ک من دیگه نیازی ب بقیه سرم ندارم و خودم دارم پیشرفت میکنم😁سرتونو درد نیارم از طرفای ساعت ۶ ۷ من دردای وحشتناکی داشتم ک بیشتر حالت فشار و زور داشتن ن درد پریودی ماما هم همینطور میومد چک میکرد و دیگه ساعت نزدیکای ۱۰ بود ک من اصلا نمیتونستن تحمل بکنم کارم به فریاد کشیده بود کل بیمارستان شده بود یا فاطمه زهرای من😂هی بهم میگفتن زور نزن من قسم میخوردم بخدا من زور نمیزنم بچه هی زور میزنه باور نمیکردن تا اینکه اومدن معاینه و گفتن ن آقا زور بزن ک فول فولی منم زور زدن بلد نبودم دیگه خودشون راهنماییم کردن اونجا واقعا دردم فقط تو استخون لگنم بود دیگه برش دادن و ساعت ۱۰ و ۲۰ دقیقه شب دختر قشنگم یهویی پرید بیرون😁😂
مامان فندق کوچولوم🤍 مامان فندق کوچولوم🤍 روزهای ابتدایی تولد
#part 2
ساعتای ۲ اینا بهم امپول فشار زدن چون هیچ پیشرفتی نداشتم دیگه ماما همراه اومد بالا سرم وقتی ۴ سانت شدم و دو سه تا ورزش گفت
منم شروع کردم اروم اروم انقباضات مرتب شد هر ۲ دقیقه می‌گرفت و ۳۵ ثانیه بود هی شدید تر میشد یکی دوساعت بعد برر منو دوش داد تو حموم ک دردام بهتر شن ولی نشد و دهانه رحمم بسته بود
ساعت ۵ افتادم تو فاز فعال و شدت دردام خیلی شدید شد هی معاینه میکردن و دردای خیلی بدی بوددد تو معاینه ها
بهم آمپول میزدن هی و گاز بیی‌حسی دادن
خیلی درد داشتم شروع کردم با توپ ورزش کردن‌
هر دودقیقه می‌گرفت خیلی شدید از یه جایی ب بعد انقد دردام شدید شده بود ک اون ۲ دقیقه استراحت بی‌حال میشدم و حالیم نمی‌شد
معاینه ها خیلی شدید تر بود دردش
وسطا نمیدونم چیشد میخواستن ببرن سزارین ک دوباره زور دادم و نگهم داشتن
کیسه ابم‌پاره شد و من هیچی از حرفای دکتر هارو نمیشنیدم و فقط درد میکشیدم
موقع شروع انقباضات معاینه میکردن و زور میدادم
احساس دفع داشتم و این ینی خوب بود
دیگ صدای اطرافیانم رو می‌شنیدم و ک میگفتن افرین داره موهاش دیده میشه😂
خلاصه رفتیم اتاق زایمان و با دو سه تا زور نی نی در ۱۲/۲۳ ساعت ۷ و ۲۸ دقیقه به دنیا اومد🥹😅
اها راستی اینم بگم برش خوردم
دیگه ۶ تا بخیه خوردم ۳ تا داخل ۳ تا بیرون (زیبایی)
اذیت خیلی شدم ولی بازم برام زایمان راحت بود موقع زور زدن خیلی خوب بود😅😅

و خداروشکر که الان نی نی کنارمه🫠🤍
ایشالله همتون به خیر خوشی بچه هاتونو بغل کنین🥹
مامان راܥ‌‌ࡐ‌ࡅ࡙ࡍ߭🩵 مامان راܥ‌‌ࡐ‌ࡅ࡙ࡍ߭🩵 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت 1️⃣
روز جمعه ۲۸ دی از صبح زود ساعت ۷ کم کم درد های شبیه پریودی شروع شد🥲
اولش فاصلش ۱ ساعتی یکبار بود در حد ۱۰ ثانیه می‌گرفت و ول می‌کرد...
دیگه نزدیکای ساعت ۱۱ ظهر بود ک لکه دیدم و مطمئن شدم ک دیگه این درد ها واقعن درد شروع زایمانه🥹🥹
خیلی استرس گرفته بودم ولی همراه با شوق و ذوق بود...
اتفاقا همون روز هم مامانم اینا مهمونمون بودن برای ناهار
منم تند تند ناهار رو درست کردم و از ساعت ۱۲ ظهر شروع کردم برای ورزش کردن
ولی چون استرس داشتم آنچنان ورزش های تاثیر گذاری انجام ندادم🥺
دیگه ساعت ۱ بود ک مامانم اینا اومدن و بهش گفتم ک درد و لکه بینی دارم
مامانم از خوشحالی پر در آورده بود چون من ۴۰ هفته ام تموم شده بود و برای روز شنبه باید میرفتم بیمارستان بستری میشدم و با آمپول فشار دردام شروع میشد و مامانمم از این بابت ناراحت بود و دلش می‌خواست من با درد های خودم برم بیمارستان 🥹🥹
و همونطور شد ک میخواستیم😍
خلاصه که همینجور رفته رفته دردام بیشتر و فاصلش کمتر میشد...
من تا ساعت ۸ونیم شب تو خونه تحمل کردم ولی دیگه از ۸ونیم ب بعد دیدم فاصلش شد ۵ دیقه‌ای یکبار و دیگه غیر قابل تحمل بود برام
دیگه مامانم و همسرم وسایل های منو نی نی رو جمع کردن منم آماده شدم و ساعت ۹ حرکت کردیم ب سمت بیمارستان 🥹🥹