۸ پاسخ

شما خودتون دارین جوابتون رو میدید بچه های شما بین دو والد قرار گرفتن که یکی کلا بی خیالم و دیگری نه،وقتی یکی از والدین تذکر میده دیگری قطعا باید حمایت کنه وگرنه بچه از هیچ کدوم حساب نمیبره چون می‌فهمه این وسط هر کاری بکنه به نفع بچه تموم میشه،بهتره با شوهرتون صحبت کنید چون اگر همین طوری پیش بره قطعا در آینده با فرزندی روبه رو می‌شود که به حرف هیچ کدومتون گوش نمیده،و الان هم که بچه هستن تو جمع که قرار بگیرید شاید
چند نفر چیزی نگن اما مطمین باشید پیدا میشن کسانی برای سرزنش ،در ضمن بهتره خودمون بچه ها مون رو تربیت کنیم تا اینکه وارد جامعه بشن و بیرون از خونه توسط معلم یا مدیر یا مربی یا حتی همسن و سالاشون به خاطر تربیت مادرست سرزنش بشن ،،،،با شهورتون صحبت کنید و در تربیت بچه ها و حتی تشویق و یا تنبیه با هم هم نظر باشید ،مثلا امشب. فتن مهمونی شیطنت کردن از چیزی که خیلی دوست دارن محروم میشن مثلا خانه بازی با فلان عروسک،با خونه ی خاله یا مادر بزرگ با مهمونی یا هتی للخان خوراکی سر حرفتون بمونید

اینکه بچه ای آرومه دلیل نمیشه بچه شما بزنش شما حوصله بچه تون رو ندارید...
بچه شما گریه کنه اعصابتون خوردنمیشه؟میزبان هم رعایت حال شمارو کرده وگرنه کی حوصله گریه و اذیت بچه رو داره

دقیقاً من بدم میاد یکی دیگه بچمو تربیت کنه اینا گفتن عیب ندارد دو نفر دیگه باشه دعواش می‌کنه پسر منم همینجوری شیطونه یه نفر بمن بگه بچتو جمع کن بدم میاد مردمم گاهی حق دارن پسرمن بچه های عموشو می‌کنه خواستم جلوشو بگیرم مادر شوهرم پرید وسط طرفداری کرد اینجوری حرف منو نمی‌خونه البته پسرمن متوجه نیست و کار خودشو می‌کنه منم موند م چیکار کنم

منم امروزمیزبان دخترم یکسالشه پسرم چهار ساله،دخترای اوناسه ساله وهفت هشت ساله بودن،دخترسه سالش بشدت دخترمومیزد،قلبم دردگرفت ولی کارنمیشدکرد،یکباربچه روهول دادبشدت سرش خوردزمین،دختربزرگه اش هم کلادرحال شیطنت وخرابکاری،واقعانابودشدم

وقتی جایی میرید برای هر کدومشون از اسباب بازیای خودشون رو همراه ببرید جایی
صاحب خونه مراعات حال مهمان رو میکنه و چیزی نمیگه ،سعی کنی مثلا به بچه بزرگتر با گوشی براش کارتون بزاری که تو اون مهمانیه یکی دو ساعته زیاد ورجه وروجه نکنه اگر خورکای خواست خودتون بهش بدید و تذکر بدید که دیگه بسه دل درد میشی و ....

وای منم نصف معاشرتها سر همین کنسل شده

اگه بچه دیگه ای بچه شماروبزنه شماخوشتون میاد.خوب درسته بچه ست ولی پدرومادرش که دیگه بچه نیستن بچه هرکسی براش عزیزه کارتون اشتباهه
بچه تون رو باید تو مهمونی کنترل کرد

تازه مگه شما نرفتید عید دیدنی حالا بزار اونها هم بیان شاید بچه های اونها بدتر شیطونی کنن

سوال های مرتبط

مامان آیلین مامان آیلین ۴ سالگی
سلام شبتون بخیر،یه بار قبلا سوالمو مطرح کردم ولی دو نفر بیشتر جواب ندادن خواهش میکنم اگه تجربه ای دارین کمکم کنین. دخترم خیلی خجالتیه از اول همون خجالتی بود ولی با خانواده خودم خیلی خوب بود تا سه سالگی وابسته مامانم بود تو یه جمع که وارد می‌شدیم اگه مامانم اونجا بود زودی میرفت بغلش یا اینکه با خواهرم تو یه ساختمونیم همش میرفت خونه اونا و با بچه هاش بازی می‌کرد شب به زور برا خواب میاوردیمش اگه اونا مهمون داشتن اوایل خجالت می‌کشید بعدا یخش آب میشد به بازی ادامه می‌داد جوری با دامادمون جور بود که از سر و کولش بالا میرفت ولی آلات مدتیه اصلا خونشون نمیره کلا همه جا حتی خونه مامانم می‌چسبه به من وقتی بلند میشم زودی از لباسم میگیره و دنبالم میاد دیروز به زور راضیش کردم که خونه خواهرم بمونه با پسرش بازی کنه خودشم دوست داشت بمونه ولی همون که شوهر خواهرم اومده بود شروع کرده بود به گریه یعنی همه جا اینکارو میکنه برا چیزای خیلی بیخود گریه میکنه از توجه اطرافیان بیزاره تو جمعا خجالتی بودنش خیلی خیلی شدید شده اصلا با بچه ها ارتباط نمیگیره حتی با باباش هن جایی نمیره و میگه مامان هم بیاد درحالیکه قبلا میرفت و چند ساعتی ازم دور میموند
مامان آیلین مامان آیلین ۴ سالگی
مادرای عزیز من هر وقت سوال میپرسم خیلی کم پاسخ میدین ولی اگه امکانش هست به این سوالم(اگه تجربه ای دارین)جواب بدین، دخترم جدیدا خیلی به من وابسته شده در حدی که اصلا ازم جدا نمیشه اوایل خیلی بهتر بود با باباش میرفت خونه مادر شوهرم و چند ساعتی میموند یا اینکه خیلی وابسته مادرم بود خونه اونا تنهایی میموند و من و مادرم و خواهرم تو یه ساختمونیم صب که از خواب بیدار میشد میرفت خونه خواهرم و با بچه هاش بازی می‌کرد حتی برا شام و ناهار هم صداش میکردیم دوست نداشت بیاد بعضی وقتا شبا با گریه می‌آوردمش خونه الان اصلا بدون من بالا نمیره خونشون نمیمونه حتی دیروز با همسرم بیرون برا خرید میوه هم نرفت گفت اگه مامان بیاد منم میام،یه هفته بردمش مهد ولی اصلا ازم جدا نشد با اینکه خیلی دوست داشت با بچه بازی کنه ولی از کنار من جم نمی‌خورد فقط با حسرت بچه هارد نگا میکرد خیلی خجالتی و اعتماد به نفسش پایینه اگه کسی کنارش با صدای بلند حرف بزنه اگه با اینم نباشه زود گریه میکنه البته این اخلاقا رو از اول داشت ولی وابسته به من نبود الان خیلی وابسته شده نمیدونم چیکار کنم