پارت ۵
بعد یکساعت و نیم که گذشت
همسرم اومدن خبر بگیرن
یهویی ۱۸۰ درجه حرفشون رو تغیر دادن که
خانمت رو داریم میاریم بخش ولی زایمان نکرده
همسرمم جا خورده چرا شماها هرکدوم میاین یه خبری میدین
خب واقعیت رو به ادم بگین
زنه هم یهویی قاطی میکنه
با شوهرم به بحث کردن

بعدم من تو اتاق زایشگاه از همه جا بی خبر
یهو اومد بالا سرم
که چرا به شوهرت گزارش لحظه ای میدی
چرا متوجه نیستی ۳۵ هفته ای تو!!!
(در حالی که خودشون نفهمن دکترم زنگ زده بهشون گفته من ۳۶ ام ولی نمیخواستن بفهمن)
تو چجور مادری هستی اصرار به زایمان زودرس داری بعد خوبه بچه ات بره تو دستگاه بیان به بچه ات جلو چشمت آمپول بزنن زجر کشیدن بچه ات رو ببینی!!!
بعد راهش رو کشید رفت
من موندم یه عالمه استرس
که من و شوهرم کِی اصرار داشتیم به زایمان زودرس!!!!
فقط میگفتبم من ۳۶ هفته ام که دوباره امپول ریه و اینا نزنن

و بعدش که منی که از اول بارداریم نه یکبار فشارم رفته بود بالا نه ضربان قلبم هر دوش رفت بالا
اومدن بفرستنم بخش
بجایی که بفهمن اون ماما نفهم باعثش شد
گفتن تو استرسی هستی باید نگه داریم
بیشتر ادم رو ریختن بهم
کخشون رو ریختن و بخش رو تحویل دادن

۳ پاسخ

عزیزم ایندفعه اگه دردت گرفت برو مطب خود دکترت اون معاینه ات کنه
دیگه نرو بیمارستان

الهی بگردمممم چرا آخه آنقدر اذیت کردنند واقعا باعث تاسفه

ناراحت نشی
عزیزم مطمئنی بیمارستان رفتی🤣

کاملا فهمیدم رضوی تیمارستان نه بیمارستان 🫥

سوال های مرتبط

مامان سید کوچولو مامان سید کوچولو ۱ ماهگی
پارت ۳
خب بگم از ادامه ماجرا
ماما های بیمارستان رضوی
بعضی هاشون که از شانس بد من بهم افتادن
کلا خودشون رو مثل یه پزشک میدونن انگار همه چی دونن
حرف حرفه خودشونه ادم حسابت نمیکنه
فکر میکنن از پشت کوه اومدی
ولی اون یکی که من بهش برخوردم خیلی عقده ای بود خییییلی
که ریز ماجرا رو میگم

من سونو انتی نداده بودم
انومالیمم که بخاطر صلاح دکتر سونو دو مرحله ای انجام شد دو دو هفته که در اصل من ۱۹ هفته انجام دادم
ولی چون سونو ۱۸ هفته ناقص مونده
تاریخش هم یه هفته عقب تر بود
ولی خوده دکترم در جریان بودن که من هفته درستم ۱۹ هفته است

که انگار موقعی که رفتم بیمارستان
۳۶ هفته تمام بودم
د‌کترمم سر اون ۳۳ هفته که بستری شدم
گفتن من دلم میخواد بچه ات هرچی ببشتر بمونه بهتره
ولی اگه ۳۶ هفته ات تموم شد اصلا نگران نباش بچه ات سالم و کامله چون سونو وزن هم اونموقع از سنش دو هفته جلوتر بود
ولی وقتی رفتم
ساعت ۶ و نیم بعدظهر
بستریم کردن
بدون اجازه پزشکم فقط با پزشک بخش خودشون
به هوای اینکه من ۳۵ هفته ام
سرعت روند زایمان رو اوردن پایین
با اینکه من امپول ریه تو دوز تزریق کردم
مجدد بهم تزریق کردن
هرچی هم بهشون میگفتن اصلا کو گوش شنوا
برای ما مهم قانونه اینجاست
مهم نیست که تو قبلا تزریق کردی یا تو بگی ۳۶ هفته ای ولی ما میگیم ۳۵ هفته ای
بهشون میگفتم دکترم درجریانه تماس بگیرین متوجه میشین من ۳۶ هفته ام
بعد یکسره به دروغ میگفتن
ما تمام اقداماتمون زیر نظر پزشکته
که دروغ میگفتن
بعد که دو مرحله تلفنی اونم بس که کار به جاهای باریک کشیده شد فهمیدم اصلا دکترم فردا صبح در جریان قرار گرفته فقط از زبون دکترم دروغ میگفتن
مامان سید کوچولو مامان سید کوچولو ۱ ماهگی
پارت ۴


و مشکلشون اینکه که واقعا متوجه حرف زدنشون نیستن
شب که شد به من گفتن به خودت برس و خوب بخواب
چون من خرما اورده بودم و اینا
که فردا زایمانته

منم تا صبح گذروندم تا ۶ صبح که اومدن و بررسی کردن گفتن تو خط زایمان افتادی
ب همسرم
هم خودم گفتم چون یکسره به اتاقم زنگ میزدن
همم خودشون اطلاع دادن

یک ساعت نیم گذشت
من دیدم اصلا حالتم تغیری نمیکنه که
تو همین حین یه ماماهه که یه استرس بهم وارد کرد این بود که
اماده باش شاید بری سزارین

منو بگو هنگ کردم
برای چی بچه ای که از هفته ۳۳ تو لگنه
بند ناف نپیچیده دورش
اکسیژن و ضربان قلب و حرکاتش خوبه
باید سزارینی بشم!!!!؟؟؟؟
نگو اینا ماجرا دارن
فقط پولی که میخوان به جیب بزنن
از بس که دیر به دکتر خودت خبر میدن و باهاش هماهنگ نیستن یه شرایط ممکنه پیش بیاد که دکتر راهی بجز سزارین نداره
مثلا اینقدر زمان رو نگه میدارن که اکسیژن بچه بیاد پایین
و اینکه یکسرررره به من امادگی میدادن بچه ات بدنیا بیاد احتمال زیاد باید بره دستگاه
درحالی که خوده دکتر بخش اومد اروم بهم گفت بچه ات کامله اصلا نیاز به دستگاه نداره

یه نفر همون روز شرایط مشابه رو داشت هفته ۴۰ بخاطر اینکه دیر روند زایمان رو پیش بردن سزارینی شد و بچه هم رفته بود دستگاه!!!!
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۳۹ هفته و ۵ روزم بود که به بیمارستان رفتم و چون علائم زایمان رو نداشتم و دکترم گفته بود اگه دردت گرفت که هیچی ولی اگه درد نگرفت برو این نامه رو به بخش زنان و زایمان نشون بده که بستریت کنن ،بلاخره بستری شدم هر چقدر هم که بهم آمپول فشار زدن تو بیمارستان دردم نگرفت دکتر خودش اومد گفت یکم دوز داروهارو ببرید بالا و پرستارای بخش هم بهم توصیه میکردن که شربت زعفران غلیظ بخورم که اونم جواب نداد کلا هیچ دردی نداشتم ولی با آمپول فشار به زور ۳ سانت شدم که دردام بعد از یک روز بستری شروع شد ولی اونقدری نبود که زایمان کنم چون سابقه فشار بالا رو هم داشتم دکترم اومد و خودش کیسه آبم رو پاره کرد و دردم از اون موقع به بعد شروع شد که به غلط کردن افتاده بودم و به دکترم گفتم که سزارینم کن گفت تا اینجا خوب پیش اومدی باید صبر کنیم که زودتر زایمان کنی از ساعت ۱ ظهر تا ساعت ۷:۳۰ درد کشیدم ولی ارزش داشت چون الان پسرکوچولوم بغلم و خداروشکر میکنم که صحیح و سالم تو بغلم دارمش ولی واقعا زایمان طبیعی درسته که یه روز درد داره ولی الان من هیچ دردی ندارم و میتونم خودم کارای خودم رو بکنم
مامان حسین و راستین🩵 مامان حسین و راستین🩵 روزهای ابتدایی تولد
نمیدونم چرا دکترای الان جز استرس به مادرای باردار کار دیگه ای ندارن😬😐
صبح با حال خوب رفتم اما آویزون و با یه عالمه سوال برگشتم🥴
امروز قرار بود آخرین سونو رو بدم
آب دور بچه ۱۶ بود
وزنش خوب بود
فقط دکتر سونو گفت اگه بچه ات وزنش بالا بره اون هم مشخص نیست یه سونو دیگه هم بدی احتمالا سزارین بشی
اومدم پیش دکترم با اینکه ۳۶ هفته و ۴ روز بودم و بچه حتما باید یه هفته دیگه بمونه که کامل بشه نمیدونم درست بود یا نه معاینه ی لگن انجام داد
بهم گفت سه سانت باز شدی
این چند روز استراحت کنن که بچه نیاد
ولی حتما آمپول ریه هاشو بزن که بچه نیاز به دستگاه پیدا کنه
اما از هفته ی بعد گل مغربی رو استفاده کن یا یه لیست بلند بالا از بکن نکن ها که من زایمان کنم
بعد معاینه که ببخشید از بدنم کلی ترشحات و خون دفع شد دل درد گرفتم و حسابی ضعف کردم البته یه قسمتش هم از لحاظ روانی بود آمادگیش رو نداشتم که بهم بگه هفته‌ی بعد زایمان می کنی
جدا از همه ی اینا واقعا سردر گم شدم
اگه من این همه به زایمان نزدیکم پس چرا باید کلی کار کمکی هم انجام بدم؟
اصلا چرا باید بچه ام رو هول بدم واسه اومدن؟
چرا بچه ام نباید خودش بمونه و رشد طبیعیش رو طی کنه؟
حتی میگم خانم دکتر خوب اگه دیرتر بیاد چی میشه میگه شاید ۴ رو رد کنه
وزنش زیاد میشه
از اون ور اولش میگه لگنت خوبه بچه درست هم باشه هیچ مشکلی نداری؟
واقعاً من حق ندارم گیج بشم؟
به نظر شما چی درسته و چی غلط؟؟؟؟؟
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین ۲ ماهگی
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان دخمل هستم🙋🏻‍♀️🎀 مامان دخمل هستم🙋🏻‍♀️🎀 ۱ ماهگی
تجربه زایمان من در بیمارستان میلاد اصفهان
بیمارستان عین هتل میمونه دوستان. اتاقای ال دی ار شیک، بخش تمیز و شیک اتاقا بزرگ ، بخش وی ای پی که من بودم تمام تزیین بادکنک و …
ولی رسیدگی صفر.
پرسنل همه فقط خوشگلن و ارایش دارن ولی رسیدگی شون صفرر،اخلاق هیچ ، تو با اون حال زایمان جلو همشون معذب میشین.
من تو بخش زایشگاه کلا یه مامای خوب و یکم سن دار دیدم که خداروشکر سر زایمانمم همون بود..
بقیه همه از دم جوون هم سنای خودم، شیفت پرستارا هر ۶ ساعت عوض میشد و دیگه آخرای شیفت بهت نمیرسیدن
پرستارای بخش اصلا رسیدگی نداشتن، داروهامو نمیاوردن ، به زور خودمون که میخواستیم یک بطری اب کوچیک میاوردن،
بچه من وکیوم شد و بخاطر همون دوشب ان ای سیو بستری بود، شب اول که موند فرداش جواب سونو مغز اومد که خداروشکر سالم بود ، میخواستیم ببریمش که گفتن نه اکسیژنش بالا پایین میشه! بچه ی ۴۰ هفته با قلب و ریه سالم!
یه شب دیگه به همین بهونه نگهش داشتن و فرداش رفتیم با رضایت شخصی مرخصش کنیم پدر مارو در اوردن تا ببریمش! ادامش تو تاپیک بعد