امروز بعد از ظهر پسرمو از شیر گرفتم دلم‌براش کبابه همش بغض میکنم وقتی نگاش میکنم گریم میگیره الان هم روپام خوابیده بیدار میشه گریه میکنه بیتابه مادر بودن چقدر سخته ..

یکی از دلایلی که به گرشا شیر مادر ندادم همین بود
دخترمو از شیر گرفتنی خودمم پا به پاش گریه میکردم داغون شدم تو چند روز


( دلم میخواست گرشا هم شیشه بخوره هم سینمو که خودش شیشه رو ترجیح داد سینمو پس زد یه هفته هم نخورد سینمو ،بازم وقتی میخواستم شیر بدم سینمو پس میزد گریه میکرد کلی غصه میخوردم)

الهی اشکال نداره عادت میکنین و بعدش خوشحالم میشی ک دیگه کم کم عاقل تر میشه..
ولی واقعا مادر بودن خیلی سخته
بند بند وجودت بنده ب وجودشه..

آره واقعان دیگه باید گرفت از شیر گل گنده شدن دیگه

الهی عزیزم منم هنوز نگرفتم نمیدونم چجور بگیرم هرچی میزنم هرکاری میکنم نمیترسه شما چیکار کردین ک سمتش نیاد