۴ پاسخ

ای خدا درکت میکنم دقیقا واسع منم شبیه شما شد از ۲ ک کیسه آبم پاره شد بدون معاینه و آمپول فشار فق ۴ سانت بازشدم تا ۷ صبحم درد کشیدم اخرشم ۷ بردنم اتاق عمل ۷و ربع پسرم دنیا اومد خیلی سخت بود ولی ارزششو داشت خداروشکر بعدش دیگه درد سزارین و نمیفهمیدم چون خیلی بهتر از درد طبیعی بود 😂😂اونم فق بخاطر۴ سانت

آمین 🕋🕋🕋🤲♥️
مبارک باشه انشاالله همیشه خوش حال و تندرست باشید ♥️♥️♥️

بسلامتی عزیزم ایشلا همیشه سالم و سلامت باشین
سزارینی بودین؟

سزارین شدی یعنی؟

سوال های مرتبط

مامان حسنا مامان حسنا ۱ ماهگی
مامان پرنسا 🩷🌸 مامان پرنسا 🩷🌸 روزهای ابتدایی تولد
خانما خیلی ممنونم بابت تبریک های که گفتید و نشد جواب بدم
از زایمانم خلاصش رو میگم من فشارم بالا بود رفتم بیمارستان دیشب معاینه کرد گفت سه سانت باز شدی بستری کردن به ماما همراهم زنگ زدن اومد باز معاینه کردن 5 سانت شدم کلی ورزش با ماما همراهم انجام دادیم تا 7 سانت قابل تحمل بود برام ولی بعدش خیلی سخت شد واقعا از ساعت 11 شب رفتم تو فاز فعال زایمان یعنی درد شدید میگرفت تا 2:20 شب که زایمان کردم خیلی خوب بود واقعا اصلا سخت نبود مثل زایمان اولم من زایمان اولم مرگ رو با چشام دیدم ولی این زایمان کلا فرق میکرد البته به لطفه ماما همراهم دیگه زایمان کردم ولی به خونریزی شدید افتادم هرکاری میکردن خوب نمیشد دکترا ترسیده بودن انقدر شکمم رو فشار دادن یعنی کرتاژ دستی شدم خیلی اون لحظه سخت بود
ولی در کل الان خوبیم دخترمم 37هفته 3 روز بود با وزن 2600 سالم بود دیگه خدارو شکر بعد بیمارستانش هم واقعا عالی بود سوم شعبان اینم از تجربه زایمانم انشاالله همه خانمای باردار به سلامتی زایمان کنن
مامان نیلداخانم مامان نیلداخانم ۲ ماهگی
تجربه زایمانم بدترین تجربه بود هر موقع بهش فک میکنم بیزار میشم از آوردن بچه دوم
من صبحش بیدارشدم لکه بینی داشتم مامانم گفتم علائم زایمانته بااینکه من ۴۰هفته و ۳روز بودم از وقت زایمانمم گذشته بود من لکه رو که دیدم تا شب درد کشیدم شبش رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت اصلا دهانه رحمت باز نشده گفتم ینی چی من از وقت زایمانمم گذشته اومدم خونه دردام بیشتر. شد جوری که تحملش سخت بود دوسه روز من درد کشیدم خیلی درد کشیدم فقط راه میرفتم سه شب خواب به چشام نیومد نشسته میخوابیدم باز دردم می‌گرفت بلند میشدم راه میرفتم روزش دیدم دوسه ساعت بچم تکون نمیخوره رفتم بیمارستان ضربان قلب شو چک کردن معاینم کردن گفتن هنوز ۳سانت باز شدی برو اگه تا ۲ساعت دیگه ۴سانت بشه بستریت میکنیم اومدم خونه هی درد کشیدم هی درد کشیدم رفتم بستریم کردن ساعت ۲ظهر
ساعت۳اومدن خودشون کیسه آب و پاره کردن و آمپول فشار زدن وای چقدر درد کشیدم الان میگم موهای تنم سیخ میشه برام کپسول بی درد آوردن از بس درد داشتم هی اینو استفاده میکردم به یه ساعت تموم شد تا ساعت ۶کع اومدن معاینه کردن گفتن ۶سانت باز شده بچه اومده پایین گفتم خب خداروشکر یهو ساعت۷:۳۰دوباره معاینه کردن گفتن از ۶سانت تکون نخورده بچه هم رفته بالا سریع اتاق عمل آماده کنید گفتم من این همه درد کشیدم ک سزارین بشم گفتن خانم میخوای بچت خفه بشه خدا خیرتون بده رفتم اتاق عمل تا الان ک الانه هنوز دارم درد بخیه ها و سوزن بی حسی رو میکشم
مامان گوجه سبز مامان گوجه سبز روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا میخام از تجربه زایمان طبیعیم بگم شاید بدردتون بخوره
اول این که برای زایمان طبیعی به بدنتون نگاه کنید باید خیلی بدن قوی و آماده ایی داشته باشین
من روز زایمانم ساعت ۷ صبح بیدار شدم خیلی ترشح های زرد داشتم همراه کمر درد تا ساعت ۱۲ ظهر ترشحات خیلی زیاد شد و غیر قابل کنترل بود و همچنان تنها دردم کمر درد بود رفتم مطب پیش دکترم گفت کیسه آبت پاره شده و چهار سانت دهانه رحمت بازه فوری برو بیمارستان و بستری شو منم الان میرم بیمارستان ساعت ۵ رفتم بیمارستان هفت سانت شدم و دردام قابل تحمل بود تو بیمارستان کلی ورزش انجام دادم پوزیشن های مختلف وقتی نه سانت شدم همه چی آماده کردن برا زایمان برام گاز انتونوکس وصل کردن با این که شنیده بودم خیلی کمک میکنه برای زایمان ولی هیچ تاثییری نداشت برا من امپول ایپیدورال خوب بود وقتی بخیه زدن اصن هیچی حس نکردم ولی با این همه چیز میزا خیلی خیلی زایمان ترسناکی بود ولی تنها خوبی زایمان طبیعی این که بعد عمل سرپایی ولی بازم به کسی پیشنهاد طبیعی نمیکنم چون خودم خیلی اذیت شدم 🥲💔
مامان هانا خانم مامان هانا خانم ۷ ماهگی
تجربه زایمان ۱
هفته ۳۸ و ۵ روز رفتم برای معاینه دکتر گفت اصلا سر بچه تو لگن نیومده و هنوز بالاس منم با کلی استرس ورزش و پیاده روی رو زیاد تر کردم
دو شب بعدش یه شیاف گل مغربی گذاشتم خوابیدم نصف شب یه سر رفتم دستشویی اومدم دیدم یکم دلم درد می‌کنه، ساعت شیش صبح دوباره پاشدم برم دستشویی دیدم یکم شلوارم خیس شد تو دسوییی همینجور آب ازم اومد پایین و لکه خون اومد
رفتم حموم آماده شدم رفتم سمت بیمارستان
منو بستری کردن دکتر ساعت هشت اومد بالا سرم معاینه کرد گفت یک سانت بازی ولی انقباضات خیلی خوب داره پیش می‌ره همینجور فعلا ادامه می‌دیم
گذشت تا ساعت ۱۲ دیدم دل دردام داره بیشتر میشه ولی قابل تحمل بود دکتر گفت یکم دیگ میام معاینه کنم ببینم چقدر باز شدی یک ساعت گذشت دیدم خبری از دکتر نشد، ماما اومد معاینه کنه گفتن دکتر گفته خودم میام گفت مادر دکتر فوت شده ول کرد رفت ، اونجا بود که استرس به دردممم اضافه شد ، ساعت دو بود ک باز معاینه کردن گفت ۴ سانت باز شدی نگران نباش دکتر انکال میاد بالا سرت
منم دردام داشت بیشتر و بیشتر میشد
زنک به دکتر انکال زدن گفت براش آمپول فشار بزنید که زودتر انجام بشه
از یه جایی به بعد دیگ نفهمیدم کجام و چیکار میکنم فقط خواهش و التماس که مسکن بزنید من آروم بشم
ماما معاینه کرد گفت هشت سانت باز شدی خیلی خوبه یکم دیگ تحمل کنی بچه به دنیا میاد
زنک به دکتر زدن دکتر گفت باید بیام معاینه کنم
اومد معاینه کرد گفت موقعیت حنین بده باید فوری ببرین اتاق عمل اورژانسی سزارین بشه
اونجا بود که کلی گریه کردم و گفتم من این همه درد کشیدم که الان سزارین بشم
اینقدر جیغ زدم که نفهمیدم چ جوری تا اتاق عمل منو بردن
آمپول بی حسی رو زدن به کمرم دیک اونجا بود که هیچ دردی نفهمیدم
مامان نیلا مامان نیلا ۳ ماهگی