# پارت پنجم زایمان
همش میومدن آمپول میزدن بهم
دو ساعت به دو ساعت میومدن واسه ماساژ شکمی هی استرس می‌گرفتم همش میترسیدم ولی خب قبول نمیکردن
دستگاه فشار بهم وصل بود یهو میدی فشارم از ۱۳ می‌رفت رو ۱۵ از استرس 😐
یه روز توی آی سیو بودم کلا فرداش بردنم توی بخش زنان
تقریبا ساعت ۱۱ شب بود که گفتن باید مایعات بخوری شروع کردم به خوردن
ساعت ۱ اینا بود اومدن بلندم کردن واسه راه رفتن خیلی بد بود یهو زیر دلم خالی شد سر گیجه داشتم دلم ضعف می‌رفت یکم راه رفتم باز رفتم دراز کشیدم
خلاصه همش میومدن واسه آمپول زدن چه توی بازو چه توی باسن
تا ساعت ۶ صبح ۷ بار اومدن واسه ماساژ رحمی 😐😐😐
فقط اولین بارش درد داشت بعدش دردی نداشت خیلی کم بود قابل تحمل در کل
دکتر خودم همون روز بیمارستان نبودش یه دکتر دیگه اومد که گفت باید یه شبم بری توی بخش زنان بمونی که گفتم چرا در واقع دکتر خودم گفت از نظر من مرخصه بزارین بره ولی اون دکتر که اونم مال زایمان بود گفت نه
حتی اومدن ازم نوار قلب گرفتن اوکی بود
دکتر بیحسی مال اتاق عملم اومد بالا سرم گفت نیاز نیست بمونی ولی خب قبول نمیکردن
ساعت ۲ ظهر رفتم توی بخش زنان
بهشون گفتم میخوام با رضایت خودم برم خونه به دکترمم زنگ بزنید اولش گفتن نه ولی به دکترم زنگ زدن قبول کردن

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط