بعد از ظهر دوباره رفتم مطب دکترم و باز برام تحریکی انجام داد گفت تا به ۳ برسم .دردام انقد زیاد شد که نمیتونستم دیگه از درد راه برم از شدت درد گریه میکردم چند بار باز رفتم بیمارستان ولی به دردام مسخره میکردن هر چقد میگفتم دارم میمیرم از درد اصلا توجه نمیکردن .دیگه واقعا احساس ناامیدی میکردم فکر میکردم دیگه میمیرم از درد حدود ساعت ۸ شب بود که دردام ۱۰۰ برابر بود از شدت درد تو خونه جیغ میزدم همسرم از دردای من پاهامو ماساژ میداد و باهام گریه میکرد مامانم هم کمرم رو ماساژ میداد و همش دلداریم میداد ولیهیچ پیشرفتی نداشتم همش چشمامو می‌بستم و به دخترم فکر میکردم که به دنیا اومده و با همین فکر دردا رو با داد و جیغ رد میکردم اون شب رو باز تا صب باز تو خونه درد کشیدم صب رفتم بیمارستان به امید این که دردام زیاد شده شاید ۳ سانت شدم ولی باز گفت ۲ سانتم هیچ کسی تحویلم نمی‌گرفت منم همونجا زدم زیر گریه فکر میکردم دیگه من اصلا زایمان نمیکنم انقدی درد میکشم که میمیرم احساس ناامید میکردم و فکر میکردم دیگه خدا تنهام گذشته

۲ پاسخ

زیمان نکردی

از طبیعی متنفرم
خداروشکر که بی عقلی نکردم و رفتم سزارین😒

سوال های مرتبط

مامان 🩷ماهلین🩷 مامان 🩷ماهلین🩷 ۳ ماهگی
پارت دوم:

ساعت ۶ و نیم بود که پرستار اومد و بهم آمپول فشار زد،از یه نیم ساعت بعدش دیگه دردا اومد سراغم،اولش هر ده دقه بود و قابل تحمل ،رفته رفته رسید به هر ۵ دقه و دیگه قابل تحمل نبود دردام،پرستار اومد معاینه م کرد و گفت ۲ سانتی ولی دردام برا ۲ سانت خیلی زیاد بود ،ساعت شد ۹ و نیم گفتم برام آمپول اپیدورال بزنین پرستار زنگ زد به دکتر ولی دکتر قبول نکرده بود گفته بود نه و کپسول فشار براش بیارین ،دیگه من از درد داد میزدم ولی کپسول فشار رو نمیاوردن یه ساعت طول کشید تا کپسول رو آوردن اومد آموزش داد و استفاده کردم ولی هیچ تاثیری روی کم شدن دردام نداشت اتفاقا وقتی استفاده میکردم دردام بیشتر میشد گذاشتمش کنار ولی پرستار اومد گفت اینو استفاده کنی کمک می‌کنه دهانه رحمت بیشتر باز بشه و بچه بیشتر بیاد پایین ،دیگه با هزار زور و زحمتی بود استفاده کردم ،احساس دستشویی داشتم ولی نمیذاشتن برم می‌گفتن احساس زوره نه دستشویی ،اگه هم داری رو تخت دستشویی کن
رسید دم ظهر و موقع اذان،صدای اذان اومد نهار برامون آوردن و منم گشنه ولی از شدت درد نمی‌تونستم بخورم دیگه دیدم تحمل ندارم و احساس میکردم دسشویی بزرگ دارم داد زدم خانوم پرستار من احساس زور دارم نمیتونم دیگه تحمل کنم اومد معاینه کرد و گفت ۶ سانتی فوری ببرین اتاق زایمان،ویلچر آوردن و منو بردن اتاق زایمان ساعت ۱۲ و ربع بود که من رفتم انقد داد زده بود لبام کویر شده بود و گلوم واقعا احساس میکردم پاره شده بدجور درد میکرد
مامان سلین 🩵♥️یاسین مامان سلین 🩵♥️یاسین روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا چطورین
بعد چند روز اومدم تجربه زایمان تعریف کنم براتون
من از 36 هفته ورزش شروع کردم پیاده روی .پله بالا پایین کردن. زیر دوش اسکات زدن . حالت گربه گاو .ووووو۳۷ هفته هم تصمیم گرفتم برم بیمارستان دولتی و ماما همراه گرفتم برای خودم
دیگه هرروز ورزش میکردم زیر دوش اسکات میزدم تا 3۸ هفته رفتم معاینه ۱ سانت باز بودم گفت یه هفته وقت داری ۱ روز کامل احساس فشار داشتم ولی درد نداشتم فرداش درد داشتم رفتم گفت ۱ سانتی هنوز دردات بیشتر شد بیا اومدم خونه تا اومدم بخوابم دردم گرفت گفتم اینم بازم کاذب ولش کن رفته رفته دردام بیشتر شد درد داشتم نفس عمیق می‌کشیدم از دهن میدادم بیرون طوری که شکم تکون بخوره دردام تموم میشد اون دو دقیقه رو ورزش میکردم پله چهار دسته پا زیر دوش رفتم اسکات زدم. اسکات یعنی حالت نشسته روی صندلی ولی صندلی در کار نیست
از ساعت ۴ تا ۸ درد کشیدم طوری که می‌گرفت ول میکرد
وقتی درد داشتم نفس عمیق شکمی ولی تموم میشد ورزش میکردم
دیگه زنگ زدم ماما همراه گفت بیا بیمارستان این دیگه درد زایمان
تا رسیدن بیمارستان ساعت ۸ نیم بود
ادامه ...
مامان 🩷تو دلی🩷 مامان 🩷تو دلی🩷 روزهای ابتدایی تولد
از ناچاری شیاف درد گذاشتم و گفتم دیگه بزار هرچی میخواد بزار بشهبا اینکه شیاف گذشته بودم ولی با ناامیدی کامل از درد گریه میکردم و ارزش مرگ میکردم شوهرم همش کمکم میکرد صحبت می‌کرد و می‌گفت شرمندتم که نمیتونم کمکی کنم .منم اون زمان پول نداشتم که بتونم عمل کنم شوهرم همش عصبی بود که تو این زمان بی پولی گیر کردیم و نمیتونم عمل کنم . شوهرم گفت هر طوری شده پول گیر میارم زنگ زد به صاحب کارش و یکم پول گرفت و هر طوری شده باقیش رو جور کردیم سریع رفتم مطب دکترم و نامه گرفتم و با درد و ناله کارای بستری رو انجام دادم و اون شب رو تا صب باز درد کشیدم و صب سریع رفتم بیمارستان خلاصه ساعت ۱۰ عمل شدم در حین عمل دکتر گفت پوست رحمم خیلی سفته و ابدا نمیتونستم طبیعی بچه بیارم ولی نزاشتن بچه رو ببینیم و سریع بردنش دستگاه گذاشتن بعد ها فهمیدم که بچه از بس فشار به پایین آورده تا به دنیا بیاد و نتونسته تنفسش رفته بالا و بدنش کبود شده و گفت اگه عمل نمی‌شدم تا یک روز دیگه بچه تو شکمم میمردخدا رو شکر الان حالش خوبه و الان بغلمه انشالله که هیچ کسی مثل من نشه و بتونه راحت زایمان کنه
مامان 👶🏻hirad💙 مامان 👶🏻hirad💙 ۳ ماهگی
۳۹ هفته و ۴ روز بودم دیدم خبری از دردا نیست و تو شهرمون هم سزارین انجام نمیدادن گفتن نباید شاخصه ی طبییمون بیاد پایین منم وزن بچم داشت میرفت بالا و نظرم شد سزارین..که از طریق دوست همسرم معرفی شدیم به یه دکتر شهری دیگه و رفتم ۳۶ هفته و ۴ روز نامه سز گرفتم هزینشم تسویه کردم اومدم خونه فرداش صبح یعنی صبح روز چهارشنبه دردام شروع شد...کمر درد بشدت زیاد که دردام ۳ دقیقه ای یه بار بود رفتم معاینه گفت ۲ سانتی برو ورزش و اینا انجام بده وقتی دردات زیاد شد و نتونستی تحمل کنی بیا ..منم گفتم خب حالا که شروع شدن بزار همین طبیعی رو برم..از ظهر تا شب ساعت ۱۲ دردام نامنظم شد ۱۰ و ۱۵ دقیقه ای یه بار..و ازونجایی که باید میرفتم بستری شم زنگ زدم دکتر که تاریخمو عقب بنداز ..شب ۱۲ به بعد دردام دوباره شدیدددد شد در حدی که تا ۸ صبح تو خونه درد کشیدم و فقط جیغ میزدم و پتو رو گاز میگرفتم و میگفتم یا زهرا ..۸ صب روز پنجشنبه رفتم بیمارستان گفت ۳ سانتی اما اینجا بستری نمی‌کنیم باید ۴ باشی برو یه بیمارستان دیگه..منم دردام خیلی زیاد بود نتونستم بیشترشو تحمل کنم همسرم زنگ زد به دکتر گفت دردام شروع شدن الان بیارمش برا سز اگفت نه امروز عمل زیاد دارم شب بیار بستری کنیم برا فردا صبح منم بیمارستان بهم گفت این بچه تا ظهر بدنیا میاد دیگه میل با خودته که بستری شی برا طبیعی یا بری شهری دیگه برا سز ..بعدش..
مامان ماهلین🍼🧸 مامان ماهلین🍼🧸 ۳ ماهگی
زایمان طبیعی و دوم
پارت ۴
لباسو با کمک زنداداشم پوشیدم بعدش دراز کشیدم اومدن معاینه کنن سه چهارتا ماما بودن وای ینی از معاینه سختتر چیزی هس فک نکنم خلاصه گفتن ۶ سانت شدی اصلا باورم نشد خودمم تعجب میکردم انقد زود دهانه رحمم ۶ سانت باز شده موقع معاینه کیسه ابم پاره شد یا نمیدونم پاره کردن بعد یهو با یه سرعتی اب گرمی ازم اومد رنگشم زرد بود انقدم اب داشت و کیسه شم رنگش بی رنگ بود بعد رفتن همون موقع خواهر شوهرمم رسید با زنداداشم دوتایی پیشم بودن انقد بهشون التماس میکردم یجوری از پالتو خواهر شوهرم گرفته بودم تو دستام با دستام لباسشو مچاله میکردم بهش فشار میدادم میکشیدم سمت خودم بیچاره رو🤦‍♀️از شدت درد خلاصه میگفتم توروخدا دیگه تموووووم شه من مردم دیگه خداااااا ساعت ۸ شد اومدن عاینه باز گفتن ماشالا شدی ۸ سانت وای از یه طرف انقد خوشحال میشدم که دیگه کم مونده بیشتر راهو رفتم وای ینی من ۸ سانت بازم الان یکم دیگه دخترمو بغل میکنم از یه طرفم دردام انقد شدت گرفته بودن بخصوص از پشت بهم زور میمومد همش و دردامم هر ۳۰ ثانیه یبار میگرف ول میکرد دیگه احساس میکردم نمیتونم تحملش کنم میمیرم به خواهر شوهرم اینا میگفتم من صحیح از اینجا بیرون نمیرم میدونم میمیرم دیگه نمیتونم تحمل کنم توروخداااا....
مامان ایلیا🩵 مامان ایلیا🩵 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
خب دوستان اومدم براتون تعریف کنم
من چون بچم خونرسانیش کم شده بود .شنبه اول دی بستری شدم ساعت ۱۱ظهر .دیگه اومدن برام سرم فشار وصل کردن. خیلی درد کمی داشتم دیگه سرم رو قطع کردن دو ساعت بهم استراحت دادن تا ساعت ۵ونیم .دکترم اومد معاینه کرد گفت باید شیاف بزاریم برات تا دردم شروع بشه. دیگه اومدن شیاف گذاشتن از ساعت ۷شب بود دردام شروع شد میگرفت درد و ول میداد. ۵دقیقه ای یک بار بود معاینمم که میکردن ۱.۵بودم همش . تا اینکه داشتم قدم میزدم ساعت ۸و۲۰دقیقه بود یهویی یه چیزی گف تق😐کیسه ابم پاره شد واااای خدا تازه از اون موقع بود که دردام زیاد شد .یعنی اون زمانی که دردم‌ میگرفت خیلیییی دردناک بود. چند دقیقه ای که درد ول میکرد فکر میکردم خوب شدم که یهو دوباره درد میومد. خلاصه اینکه خیلییی درد کشیدم تا ساعت ۱۱شب شده بودم سه سانت. نا امید بودم کلا .جیغ میزدم .گریه میکردم . میگفتم منو بفرستین سزارین غلط کردم.😑بس که درد داشتم و معاینه کردناشون دردناک بود . اپیدورال هم از ۴سانت میزدن. ولی من بس بی قراری کردم زنگ زدن به دکترم .دکترم گفت براش اپیدورال بزنین با همون سه سانت. دیگه من انقد اذیت بووودم هی میپرسیدم کی میرسه دکتر بیهوشیییی به سختی تحمل کردم . البته یک ساعت شد تا دکتر اومد و من تو این یک ساعت شدم ۴سانت .بلاخره دکتر اومد ساعت ۱۲و۲۰دقیقه بود. سوزن اپیدورال رو وصل کرد تو کمرم .یه سوزش کمی داشت موقع وصل کردنش بعدشم دیگه عادی بود. خلاصه سوزن رو که زد و بی دردی رو تزریق کرد. وااای عالییییی بود یهویییییی همه دردام تموم شدن باورم نمیشد خیلی خوب بود برای من که آستانه تحمل دردم پایین بود.
بقیشو تاپیک بعد میگم
مامان ✨️𝓡𝓪𝓓𝓲𝓷 👑 مامان ✨️𝓡𝓪𝓓𝓲𝓷 👑 ۱ ماهگی
تجربه زایمان✨️P3
ساعت ۳ تا۴ ظهر دردام خیلی بیشتر شد ولی هرسری چکم میکردن یه فینگر بودم ساعت ۴به بعد وقتی انقباضم شروع میشد ناله میکردم تاوقتی تموم شه پرستاره اومد گفت خیلی شجاع بودی که😅
جدااز شوخی درد زیادی بود ولی بازم باآه وناله میشد تحملش کرد اما از این ناراحت بودم که چرا اینهمه درد میکشم ولی یه فینگرم از اونطرفم ماماهمراه از بیمارستان گرفتم اما میگفت حداقل باید ۳ سانت بشی که بیام بالاسرت
ساعت ۵ عصر بلاخره پیشرفت کردم شدم ۲سانت😐
باهرانقباضم گریه میکردم میگفتم آخه چرا من باز نمیشم هربارم که چکم میکردن دیگه جیغو دادم بلند میشد
هرسری دز دارمو بالاتر میبردن دردام وحشتناک میشد ولی باز نمیشدم از اونطرفم برای اینکه ساکت شم ماماشیفت گفت گاز استفاده کن منم بلد نبودم چقدر بگیرم همینجوری گزاشتم رودهنمو فشارمیدادم قشنگ گیج گیجم کرده بود ولی دردامو اصلا کم نمیکرد
شده بودم یه گیج جیغ جیغو😐
ساعت ۷وربع بلاخره شدم ۳ سانت ماماهمراهم اومد....
مامان mahlin مامان mahlin ۱ ماهگی
#زایمان طبیعی😭 پارت اول
سلام من اومدم تجربه زایمان و بزارم
من یکشنبه حدود ساعت ۱۵درد زیر شکم وکمر گرفتم ک نتونستم راست بشم ..ومجبور شدم برگشتم خونه گفتم ممکنه تا شب دردات بیشتر شه و یا هم صبح اومدم خونه کلی ورزش کردم توی تشت آب نشستم تشت آب گرم رابطه اسکات زدم و کلی ورزش‌های لگنی دیگه انجام دادم و ساعت ۲ شب من باز دردام شدید شد و رفتم بیمارستان که معاینه شدم و گفتم ۲ سانت و نیم باز شدی بمون تا ساعت ۶ باز معاینه ما نشی معاینه شدم ساعت ۶ و گفتم ۲ سانت و نیم هستی ولی خونریزی داری که مجبور به بستری کردن بستری که شدم ساعت ۷ اومدن برام آمپول فشار زدن با زدن آمپول فشار برام که هر یک ساعت بیشتر می‌شد با زدن آمپول فشار از درد خود آدم بیشتر و اینکه هی داد می‌زدم تو رو خدا تحمل ندارم یعنی روزی سختی بود اونقدر گریه کردم هیچی نمی‌تونستم بخورم می‌گفتن خرما بخور فشارت افتاده قندت افتاده شربت بخور نمی‌تونستم بخورم ولی به زور چند تا دونه خرما اونم بهم داد همراه با کمی شربت منو پیاده کردن دستگاه انستی هم که بهم وصل بود و اصلاً رش نمی‌آوردن کمی که اومدم از تخت اومدم پایین گفتم ورزش کن ولی دردام به حدی زیاد بود که اصلاً نمی‌تونستم ورزش کنم جوری بود که داشتم احساس فشار زیاد و بیش از حد داشتم فقط کیسه آب گرم حتماً حتماً همراه خودتون داشته باشین کیسه آب گرمو که می‌ذاشتم پشتم و مادرم کمرمو ماساژ می‌داد کمی از دردام آروم می‌شد حتماً حتماً این روش انجام بدین ولی باز غیر قابل تحمل بود دردا من جیغ داد می‌کردم یعنی به قدری دردم زیاد بود غلط کردن افتاده بودم خلاصه اینو بهتون بگم هر نیم ساعت یک و نیم تا دو سانت باز می‌شدم ی