سلام
منو همسرم ارتباطمون با آدمها خیلی زیاده
از لحاظ کاری، ورزشی، فعالیتهای جانبی
ارتباط با همجور قشری رو داریم
از اونجاییکه پسرم باهامون در تمامی برنامه‌ها حضور داره مثله همایش‌ها و جلسات کاری منو پدرش، باشگاه و …
برخوردش طوری شده که اول به ما نگاه میکنه و بعد انجام میدا
و بعد میره سراغ بازیاش

اما از اول کلماتی مثل عمو و خاله و دایی و … رو فقط و فقط مخصوص آدمهای نزدیک و فامیل درجه یک و دو گذاشتیم
و بقیه رو به خانوم فلانی و آقای فلانی میگفتیم

الان برای پسرم خیلی راحت شده صدا زدن اسمها و اینکه به همه میگه شما
دست دادن رو دو سه روز شروع کرده اگر ما دست بدیم
ما اصلاً کلمه تو رو نمیگیم همیشه شماست، و این خودش نشونه احترامه (البته منو همسرم با دوستان صمیمی و خواهر و برادرمون تو میگیم)
و وقتی بزرگترها میشنوند که راد اینجوری صحبت میکنه اونها هم محترم صحبت میکنند با بچه ( بعضیا دیدید که شوخیهایی از دید خودشون بامزه میکنند تا با بچه ارتباط بگیرند)
و از طرفی قبل از بچه دار شدنمون نگرانیهایی از طرف دوستاتموپ میشنیدم که بچه‌هاشون با غریبه‌ها ارتباط صمیمی داشتن و یا نه گفتن براشون سخته
و
این جریان ترس از ارتباط با آدمهای غریبه و مخصوصا سمّی باعث شد از وقتیکه بچه‌دار شدیم حد و مرز در صحبت کردن رو بزاریم

شماها چه نوع آموزشی دادید؟! تو این زمینه؟!

تصویر
۱۴ پاسخ

من اصلا به پسرم اجازه نمیدم به کسی بگه خاله یاعمو،حتی خانواده شوهرم خیلی تاکیددارن به شوهر عمه هاشم بگه عمو که من اصلا اجازه نمیدم درباره سلام کردن به بقیه هم اصلا زورش نمیکنم دست دادن هم بهش زور نمیکنم کلا ترجیحم اینه هرجور خودش میدونه باآدما ارتباط بگیره واصلا دوستم ندارم به غریبه ها رو بده چون دلیلی نمیبینم انقد جامعه بد شده اصلا خوشم نمیاد با کسی صمیمی شه وارتباط بگیره

من متاسفانه تو شرایط بدی قرار گرفتم. و اونم اینکه شوهرم هر طور دلش بخواد رفتار میکنه. میگه باید فحش بلد باشه. کتکش میزنه و میگه نباید لوس بشه و اسمشو گذاشته رفتار مقتدرانه. وقتی بچه لج میکنه باباش بیشتر لج میکنه.
ارتباطش تو اجتناع خیلی ضعیفه میگه مدرسه و مهد نمیخوام اصلن برن.
کلا ما مدام بحث داریم سر تربیت بچه .
من میگم باهاش دوست و رفیق باش ولی اون با کتک میخواد کارش پیش ببره.
من میگم باید تو محیطی مثل نهدکودک وارد بشه و ارتباط اجتناعیش تقویت بشه ولی اون ما رو تو خونه زندانی کرده و حتی خونه مادرم نمیرم ....


شما چون هردوتون عاقلید خیلی بچه موفقی تو سطح اجتناع دارید و من درمونده شدم بخاطر مردی که سرسخت روی اشتباهات خودش وایساده

خیلیم عالی

مامان راد عزیز
ما برعکس روابط بسیار محدودی داریم چون دور از خانواده هامون زندگی میکنیم
و روابط دوستیمون هم با بدنیا اومدن نیکان کنار گذاشتیم چون دوستامون بچه نداشتن و جمع ها مناسب خانواده بچه دار نبود
نیکان الان عاشق مردمه از همسایه تا سوپری و قصابی محلم با همه ارتباط میگیره
پارک میبرمش میره کلا پیش بچه ها و خانواده هاشون شروع میکنه به تعریف کردن و سریع دوست میشه باهاشون
بارها منو باباش باهاش حرف زدیم که با غریبه ها نباید حرف بزنیم ولی تا پاشو میزاره بیرون از خونه روز از نو

من هم اصلا پسرم رو مجبور نمیکنم سلام کنه، فقط یک بار میگم سلام کن. گفت گفت نگفت نگفت، دست و بوس و بغل که اصلا، کسی باهاش شوخی کنه یا به زور بغلش کنه با اینکه ادم کمرویی هستم ولی سر این مساله جوی هستم و برام مهم نیست چه فکری دربارم داشته باشند. حتی خودم هم یه لحظاتی فوران احساست میشم و میخوام بغلش کنم وقتی میگه نه میگم ‌ چشم
از نظر من و به اقتضای روابطمون به شوهر عمه یا شوهر خاله هاش عمو بگه مساله ای نیست ولی بقیه هرگز

فقط یه اخلاق بدی که داره از اسباب بازی کسی خوشش میاد با خودش میاره خونه، معنی مالکیت رو هنوز کامل درک نکرده

خیلی هم عالی

دخترای من اصلا به کسی بوس نمیدن به بقیه ام میگم ب زور بوس شون نکنید ولی گوش نمیدن بچه هام خودشون رو عقب میکشن قائم میکنن ولی هرچی میگم حریف شون نمیشم ولی بازم میگم .
فقط به عمو و دایی و خاله میگم نسبت هاشون رو بگن مثلا شوهر خاله شون رو میگم آقا.... صدا کنید و غریبه ها رو آقا و خانم میگم دیگه یاد گرفتن میگن خانم همسایه آقای همسایه....
حتی از کسی چیزی نمیگیرن چون قبلا بهشون تذکر دادم و گفتم فقط از دست خودم و بابا تون چیزی بگیرید حتی از دست دایی و عموشون چیزی نمیگیرن و بغل شون نمیرن و بوس نمیدن به دایی و عموهاشون .حتی میرن دستشویی فقط خودم میبرمشون خیلی سخته ولی فقط خودم میبرم و شورت میکنم پاشون و اجازه نمیدم باباشون ببینه ....خودشونم میگن تو شورت بگن بابا شلوار بکنه پام اشکال نداره . حد و مرز ها رو رعایت کردم تاجایی که آگاه بودم انشالله خدا تو مراحل دیگه ام کمکم کنه

سلام ودرودبه شمااول اینکه خیلی هم عالی هست این رفتارتون
پسرمنم کارمندای باباش چه خانوم چه اقارومثلااقای رستمی وخانوم شیرزادصدامیکنه بیرونم وقتی میبرمش خیلی پیش اومده که بگن بوسش کنیم من اجازه ندادم پسرم الان متوجه شده اجازه نمیده کسی بوسش کنه بغل کسیم نمیره ازاولم دوس نداشتم پسرم ازاین دست به اون دست بشه کلاادم حسی هستم ولی پسرم خداروشکراجازه ندم کاری نمیکنه

چون پسر من تو سن بلوغ نباید خیلی دهن به دهنش بشم و نباید اذیت شه
و به خاطر همین فقط آسایش برام مهم

خیلی خوشحالم ک بچه های ما به نسبت تو شرایط بهتری هستن( نه همه بچه ها ولی خب نسبت ب زمان ما واقعا وضعیت بهتره)
خداروشکر ما هم همیشه تلاشمون این بوده ک حد و مرز ها رعایت بشه

مثلا برادر خود من همش دوست داره با بچه شوخی کنه و من هم ورود میکنم ناراحت میشه اما جلوی خودش هم میگم در درجه اول با بچه با احترام برخورد کن تا احترام ببینی و به پسرمم میگم هیچکس حق نداره باعث اذیتت بشه و محکم جلوشون بایست
به دیگران اجازه نمیدم بهش بگن خجالت کشیده میگم هنوز به این محیط عادت نکرده عادت کنه ارتباط میگیره

اما یک جا هنوز قدرتمند نشدم اونم اینه ک تو کوچه و خیابون اگر کسی نازش کنه سریع تذکر بدم ب اون فرد
بچه رو دور میکنم اما واکنش کلامی ندارم

و اینکه میگم نسل جدید شرایط بهتر دارن دلیلش اینه ما نسبتا مانع بقیه میشیم تا کودکمون رو ناراحت کنن

راجع به واژه عمو و خاله منم به رایبد یاد دادم فقط بقول شما برای بستگان درجه یک و دو از این واژه استفاده کنه تا تفاوت غریبه و آشنارو متوجه بشه...
همیشه سعی میکنم باهاش مودبانه صحبت کنم حتی زمان عصبانیت، مثلاً پیش اومده داخل جمع دیدم کار نامعقول انجام داده بهش گفتم رایبدجان مگه من با شما صحبت نکردم، و بابت همین جمله کلی مسخره شدم و دستم انداختن اما برام طرز تفکر دیگران مهم نیست مهم روش تربیتی خودم☺️

اصلا اصراری نداریم

پسر من هر چی ما صدا کنیم میگه .مثلا به شوهر خواهرم عمو اصلا نمیگه
محمد نمیتونه بگه میگه احمد

سلام عزیزم روز بخیر 🥰🌷
قطعا شما عالی هستین، احسنت ب گل پسر 🥰🥰
ما زیاد با کسی ارتباط نداریم درحد معمول وخانواده ها هس رابطمون ولی خب خداروشکر پسرم رفتار و کردارش خوبه تاحالا نشده جایی بریم ک رفتار بدی کنه، البته گاهی لجبازیایی داره ک اقتضای سنشونه و ما کنار میایم،

سوال های مرتبط

مامان ❤️فاطمه❤️ مامان ❤️فاطمه❤️ ۳ سالگی
زبان تند و نیش‌دار روح کودک رو بیمار می‌کنه. توهین، تحقیر و نفرین، مقایسه و تحقیر‌ نسبت به دیگران، به خصوص اگر با کلمات زشتی همراه بشه، تو ذهن بچه می‌مونه و وحشت ایجاد می‌کنه.

ساده‌ترین حالت مقایسه، زخم زبونه مثل: "خوش به حال مادرش!" این‌جور حرف‌ها زخم زبان هستن، اذیت می‌کنن. فکر نکنید که با این حرف‌ها به بچه‌ها انگیزه می‌دید و اون‌ها رو به حرکت درمیارید.

ما تو مقایسه کردن سعی می‌کنیم بدترین کلمات رو به کار ببریم: "بدبخت! بیچاره! اگه درس نخونی، پسر عموت دکتر می‌شه، تو باید بری مستراح‌شورش بشی!" فکر می‌کنیم با این حرف‌ها غیرت فرزندمون بیدار می‌شه و کاری که ما می‌خواهیم رو انجام می‌ده، در حالی که خبر نداریم داریم در دل فرزندمون از کسی که باهاش مقایسه‌اش می‌کنیم نفرت می‌کاریم و اون فرد رو تبدیل به دشمنش می‌کنیم.

خیلی از اختلافات فامیلی که تو بزرگسالی به وجود میاد، نتیجه همین مقایسه‌هاست. مقایسه باعث نفرت از دیگران می‌شه و به جای ترویج همدلی و همراهی و یگانگی، تنفر و دوری رو تو دل بچه‌ها تقویت می‌کنه.


@koodakaneh7
مامان میکائیل مامان میکائیل ۳ سالگی
سلام مامانا شبتون خوش
پسرم ۳سال و ۱۵ روزشه
از همون زیر یک سال کاملا واضح کلمات و بیان میکرد و شیرین زبون بود
تا ۲سالگی واضح و روشن صحبت کرد دیگه کامل
طوری که توجه همه رو جلب کرد نسبت به شیرین بیانیش و سبک بودن زبونش
همه با بقیه بچه های اطرافیان مقایسش میکردن و میگفتن خیلی خوب حرف میزنه چقدر واضح صحبت میکنه .چقدر شیرین زبون و از این حرفا
ولی الان چند روزه زبونش گیر میکنه میخواد صحبت کنه
یعنی یه کلمه رو بخواد بگه کلی سعی میکنه تا زبونش بچرخه
خیلی ناراحت و عصبیم از این بابت
یهو اینطوری شد نه زبونش میگرف نه چیزی چقدر شیرین بود ولی الان خیلی بیقرارم به خاطر این موضوع
یعنی یهو چش شد که اینطوری شد
در ضمن اینکه تو این مدت نه ترسیده نه دعواش کردم نه توی شرایط اضطراب اوری بوده که بگم از اونه .کلا اروم بوده همه چی
دلیلش چی میتونه باشه!!!؟
یعنی ممکنه نظر خورده باشه و اثر اونه !!منی که اصلا اعتقاد ندارم دارم با چشم خودم میبینم ..
چیکار کنم این سنگینی که رو زبونش افتاده بره!!!!؟؟
رااسته که تخم کفتر اثر داره
ممنون میشم راهنماییم کنید دوستان خیلی آشفته ام به خاطر این موضوع. خیلی درگیرشه ذهنم
مامان راد مامان راد ۳ سالگی
سلام
من چند وقته روی عصبانیتم تمرکز کردم و موقعیکه عصبانی میشم
همونجا جلوی پسرم به خودم میگم
وااای من دارم عصبانی میشم و پا میشم میرم یه جای خلوت میشینم و با صداییکه پسرم بشنوه میگم
الان بهتره نفس عمیق بکشم
و شروع میکنم
بعد میگم بهتر دست و صورتمو با آب خنک بشورم و یکم راه برم

بعد از انجام این کارها میگم خب بهتره برم کارهامو انجام بدم
راد مامان شما هم بازی که دوست داری انجام بده

و این روش رو تقریبا از اول بهمن شروع کرده بودم

امروز اتفاقی داشتم اتاق خوابمو مرتب میکردم که صدای راد رو شنیدم
اسباب بازیش شکسته بود هم ناراحت و هم عصبانی بود
صداش اینجوری بود که
یکم راه برم بعد دستامو بشورم
میرم پیش ماما نفس عمیق بکشم

قشنگ بود برام، بعد از ۳ ماه هم روی من تأثیر خوبی داشته و هم روی پسرم
چون اینجور مواقع بچه‌ها قشقرق بپا میکنند و تا بیاد درست شه و … پدر و مادر هم کلی تذکر به بچه میدن و از طرفی اوضاع یکم بهم میریزه
شما چه کارهایی انجام دادید که تأثیر مثبتشو دیدید؟
مامان راد مامان راد ۳ سالگی
تو پارک داشتیم بازی میکردیم

که چندتا از آشناهای دور رو دیدیم

خیلی بامزه اومدن نزدیکمون، و من هم خیلی خوشحال شدم از دیدنشون

امّا

بعد از احوالپرسی شروع کردن به پرس و جو احوال کلی آدم دیگه رو پرسیدن،

⭕️یادمه هر موقع تویه پارک مادرهایی رو میدیدم که نشستن به صحبت کردن و مدام به بچه‌اشون میگفتن خودت برو بازی کن، خودت که بلدی،وااای حالا باز من نشستم
وااای خسته‌ام کردی و …
به خودم قول داده بودم که اگر بچه دار شدم شیش دنگ حواسم باشه واسه بچه‌ام
حرف همیشه هست⭕️

خلاصه که تلنگری بود بهم که بدو بدو برو
الان زمان زمان تو و بچه‌اته🏃🏻‍♀️🏃🏻‍♀️🏃🏻‍♀️🏃🏻‍♀️

این حرفها تمومی نداره
بهشون گفتم ببخشید من باید برم با پسرم بازی کنم به همه سلام برسونید✌🏼✌🏼

که دیدم پشت سرم دارن میان، موقع تاب دادن راد، گفتن وای چه خجالتیه(برچسب زدن)، چه فرفریه،چه شیطون،چقدر شبیه خودته،چشاش شبیه فلانیه
پوستش سفیده به مادرشوهرت رفته😂😂😳😳😳
بچه خوبشم خوب نیست و …

گفتم نه خب شمارو نمیشناسه وگرنه پسر خیلی اجتماعیه

ایستادن به حرف زدن منم فقط اگر موضوع به من ربط داشت سری تکون میدادم و لبخند میزدم چیزی نمیگفتم

دیگه کم کم حرفا داشت به سمت بیخود بودن و بی‌هدف بودن و حرف کشیدن از زیر زبون میرفت

که تو الاکلنگ به راد گفتم راد بریم بستنیامونو از فریزر در بیاریم

خلاصه که طرف هنوز به بسم‌الله رو واسه حرف کشیدن زده بودن
که گفتم ببخشید از دیدنتون خیلی خیلی خوشحال شدم

ما باید بریم خیلی خوشحال میشم یه روز تشریف بیارید خونمون در خدمتتون باشم
کلی با هم حرف بزنیم

لبخند زدن
و
خدا نگهدار

ممکنه آدم زیاد دورو برتون باشه، اما خودتون الک باشید جدا کنید
مامان فاطمه🤎 مامان فاطمه🤎 ۳ سالگی
مرحله اول اینکه بچه طی دو هفته اشنایی پیدا کنه با دسشویی اینکه معنی و کاربرد دسشویی رو بدونه و بفهمه کاربرد دسشویی برای ادمها چیه روانشناس به من گفت برای این کار چندین روز وقتی میری دسشویی لای در رو باز بذارید و به بچتون بگید میرم دسشویی چون جای پی پی و جیش اونجاست و اینکه با خمیر بازی قهوه ای برای عروسکش پی پی درست کنید و باهم برین دسشویی و شلوار عروسک رو در بیارید و اون خمیرهارو بریزید دسشویی و بگید پی پی ها رفتن خونشون و...
بعد یه مدت دیدم دخترم خودش میگفت پی پی دارم بیا بریم دسشویی که بره خونشون نیاد داخل بیبی(مامانها این کارها بیشتر برای اینکه بچه حس کنه قبل از اینکه جیش یا پی پی بکنه حسشو بتونه درک کنه که چه لحظه ای نیاز به دسشویی رفتن داره)
دوم اینکه
بچتون از لحاظ بدنی آماده باشه اینکه خوب راه بره خوب از دستهاش استفاده کنه بتونه لباسش رو در بیاره یا بپوشه منظور اینکه بتونه از توانایی های خودش استفاده کنه
سوم اینکه اگر از پوشک گرفتین کلا باید پوشک رو ترک کنید اینکه یبار پوشک کنید یبار نه بچه دچار دوگانگی میشه و کنترل روی مدفوع و جیش رو از دست میده
مامانها من این آموزش رو تی چند ماه روی بچم پیاده کردم تا خوب آمادگیش رو پیدا کرد بعد از پوشک گرفتم و مهم ترینس همین نکات بود که خیلی کوتاه گفتم امیدوارم بدردتون بخوره
مامان آرتا😍🥰 مامان آرتا😍🥰 ۳ سالگی
سلام عشقا خوبید؟؟ روز گل پسرای گهواره مبارک تنشون سالم و لبشون خندون باشه ، شاهد موفقیتاشون باشید🥰😍
هفته پیش که پست گذاشتم چند ساعت بعدش یه تصادف وحشتناک داشتیم خودم که حسابی داغون شدم 🫠 فقط خدا آرتا رو برامون مثل گل نگهداشت خدایا شکرت 😍 من و همسرم از ناحیه کمر صدمه دیدیم سر من ضربه بدی خورد که تا دیروز درگیر دکتر بودم خداروشکر بهترم ولی دست راستم تاندومش کشیده شد و درد خیلی بدی دارم🥲 و مقصر هم ۲۰۶ بود که از سمت راست یهو با یه سرعتی پیچید جلوی ما که از دوربرگردون دور بزنه ، یه آقای مسن و بشدت عصبی بود که به همسرم میگفت بزار پسرام بیان تو رو قیمه قیمه کنن، نمیدونم تو حالت درد و خونریزی سرم یهو سرش فریاد کشیدم😐( خودم از حرکتم ناراحتم) فقط بهش گفتم اگه بچم چیزیش شده باشه زنده ت نمیزارم که ایشون ساکت شد، بعد دوتا پسراش زودتر از مامور و آمبولانس رسیدن، که پسرش کلی امد عذرخواهی کرد و با پدرشون بحث که این چه کاری بود چرا اینجوری رانندگی میکنی، به هرحال ما رفتیم بیمارستان هفته ای پر از درد و تنهایی رو گذروندیم🌹 ،ولی  عقب افتادم از برنامه ریزیام حتی نتونستم یک صفحه کتاب بخونم و تمام کلاسام عقب افتاد این هفته هم باید استراحت کنم ، آرتا رو هم نتونستم کلاس ببرم بچم هی بی تابی میکنه، قدر سلامتیتون رو بدونید خوشگلای من، همیشه شاد باشید 🥰🌹😍
مامان پرهام مامان پرهام ۳ سالگی