خلاصه اگع دردام کمی میرفت منم خوابم میبرد از بس خوابم گرفته بود خالم نیشگون میگرفت اگه میخوای بخوابی بگو منم بخوابم😂😂یا بهت سوزن میزنم منم که از سوزن ترس داشتم زور میزدم ولی نمیشد که نمیشد خالم میگه موهاش پیداس چندتا زور خوب بزنی اومده تو بغلت🫠 گفتم وقتی پیدا از موها بگیرش بکشش بیرون🤣🤣 اینقدر خندیدن گفت الان اینجوری میگی بعد نمی‌خوای کسی چپ نگاش کنه زور زدم زدم اخر ساعت 2/10دقیقه بود که خانم سها بدنیا اومد وقتی بدنیا اومد بند ناف دور گردنش بود 🥺🥺 خلاصه شروع کرد گریه کردنو خالم نافشو زد بعد دیگه داد دست مادرشوهرم
مادرشوهرم تمیزش کرد لباس پوشوند قنداق کد خوابش برد بعد خالم دیگه جفتمو دراورد رحممو جمع کرد جامو عوض کرد رفتم خوابیدم گفتم اخیش راحت شدم که خانم از خواب بیدار شد مادرم درش اورد شیرش دادم شیر که نداشتم ولی خب میک میزد به بدبختی وزنشم موقع که بدنیا اومد 3کیلو بود
کمی بعد خالم خونریزیمو کنترل کرد گفت خداروشکر خونریزی نداری پارگی هم نخوردی
اینم از زایمان من که بچه رو خونه زاییدم🤭🤭
دومی هم ان شاءالله خونه میخوام بدنیا بیارم

۹ پاسخ

وای حس میکنم خیلی سخته

توخونه سخت نبود

بیادقدیم افتادم که توخونه زایمان میکردن مرحبابرشماعزیزم ولی همه جاتون رودیدن😂😂

ایول به دل و جرعتت 😂🤕
خدا خفظش کنه عزیزم انشاالله پسری آسون به دنیا بیاد

خوشبحالت کسی بالا سرت بوده منکه رفتم زایشگاه خصوصی زاهدان بچع اولم بود هیچ تجربه ای نداشتم ی ماما هم نیومد بالا سرم مثلا زایشگاه خصوصی بود خدا بزنه ب کمرشون
هیچی نمیدونستم انقد درد داشتم زورای بیجا زدم که پاره شدم بعدم ک بخیه هام باز شد همونطور مونده

بعدواس شناسنامه چیکار کردی راحت بت دادن ک زایمان در منزل بودی

چ دل جرعتی

کلا سمت شما خونه زایمان میکنن؟

چ خوب ک تونستی تحمل کنی زیاد درد نداشتی من از طبیعی وحشت دارم

سوال های مرتبط

مامان نلین مامان نلین ۲ سالگی
خب اومدم تجربه ی خودمو در مورد ترک پستونک بگم نمیگم راحت بودش ولی اونجوری که برای خودم غول ساخته بودم نبودش من ۱۲ روز پیش خیلی یهویی نلین از خواب بیدار شد تصمیم گرفتم پستونک بهش ندم البته نلین تا قبل ۱۸ ماهگی فقط برای خواب و هنگامی که از خواب بیدار میشد بهش میدادم که دوباره به خوابش ادامه می‌داد تا اینکه از اردبیهشت ماه که تب ۴۰ درجه کرد وابسته پستونک شد که فقط می گفت پستونک که کلا در طی هم زیاد می خورد یه مدت گفتم ایرادی نداره چون دندونش هم در می آورد از اونورم خواب در طی شبش خیلی بدجوری شده بود پشت هم توی خواب بیدار میشد و پستونک می خواست دیگه دیدم خیلی وابسته شده صبح بیدار شدم گفت پستونک گفتم مامان نمیدونم کجا گذاشتی برو بگرد پیداش کن تا ساعت یازده موقع خواب نیم روزش یه پنج دقیقه گریه کرد و خوابش برد بیدار شد گفت پستونک نلین به پرنده ها علاقه داره گفتم مامان پرنده ها بردند گفتند نلین بزرگ شد گفتند چیزی دیگه ی برای نلین میاریم گفت نه نه منم پشت هم تکرار میکردم پرنده ها بردند تو که پرنده ها رو دوست داریی تا غروب حسابی سرشو گرم کردم حسابی خستش کردم شبش رفتیم با هم عروسک به همراه وسیله های تمیز کاری خریدیم نلین خیلی جارو دسته بلند دوست داره گفتم نلین کدام‌ها رو دوست داریی پرنده ها گفتند هر کدوم دوست داریی بردار که انتخاب کرد اومدیم خونه خیلی خسته بودش زود خوابش گرفت در طی شب هم بیدار شد یکبارش روی پام گذاشتم چند بار دیگه پشتشو ماساژ دادم خوابش برد نمیگم راحت خوابش برد حتی چند دقیقه گریه هم کرد ولی خب اونجوری نبودش زود خوابش می کرد فرداش چند باری اومد گفت پستونک بازم همون جمله ها رو گفتم و عروسکشو نشون گفت باشه روز سوم تب کرد بقیه رو پایین میذارم
مامان سویلای مامان سویلای ۲ سالگی
مامان Nelin مامان Nelin ۲ سالگی
مادرا دیشب رفتم سوپری نلینم باهام بود یه خانم یه عروسک دلد نلین گفت تولد انام رضاس از طرف اقاس یه دخترخانمت ما به تموم بچه ها یه عروسک کادو میدیم این خیلی نگاه میکرد نلین ازش خوشش اومد منم ترسیدم سریع عروسک از دست نلین گرفتم و گذاشتم نایلون اخه ادم میترسه اعتماد کنه خلاصه خانم دنبالم اومد گفت میشه شما بچه کوچیک دارین کمک کنید بگین چی برا بجه ها بخریم گفتم من محسولات ماجان میخرم اخه سوپری چی داره چندتا غللت صبحانه برداشت گفت جطورن اینا بهش گفتم کدوم یرا چند ساله بعد گفت دلم میخاد دخترت بغل میکنم میشه منم گفتم زشت نلین دادم بغلش کرد ازبس دوسشداشت دوباره یه عروسک دیگه براش خرید دوتا غلات صبخانه بهش داد گفتم نه همون یکی کافیه خانم زور زور بردار گفتم باش برمیدارم وری یکیش میدم یه بچه دیگه تو ساختمونمون هستن بعد خانم گفت خب اینجوره همشا بردار پخش کن بین بچه ها گفتم اخه من این همه بچه نمیشناسم نهایتن دوتا سه تا بچه داریم گفت طوری نیست به هرکدوم دوتا بده کادو اقاس هیچی دیگه من اوردم و دادم بجه ها یه حسی بودا خانم میگفت خدا خواست شما واسته باشین بدین بچه ها ولی اونجا شوهرم خندش گرفت گفت اینقدر اصرار میکرد توام چسی میومدی نمیخام خخخخخخ ولی خیلی خوب بود یه حس خوبی بود از طرف امام رضا کادو دادن دخترم 🤩🥰😍
مامان رایان مامان رایان ۲ سالگی
سلام خسته نباشین مادرای مهربون

خوبین ؟ خوشین ؟ چیکارا کردین امروز
امروز رایان ظهر باباشو سرویس کرد ، بیچاره شب کار بود یک ظهر اومده بود خونه نهار خوردیم ک رایان بخوابه پاشه بریم کلاس شازده گیر داد که نه بابا لالا
( باباش بخوابونتش ) که دو ساعت طول کشید آخرسر هم نخوابید دوتامونم کلافه کرد 😖😖 رفتیم کلاس کلی بازی کرد بعد کلاس تا سوار ماشین شد بعد خوردن یه موز بیهوش شد 🤣🤣

الآنم یکم پیش طفلی بچه ام که خوابش برده بود ولی بیدار شد هر چی خورده بود رو بالا آورد 🥲🥲
بالا آوردنی می‌ترسه طفلی گریه می‌کنه تازه کلی ناراحت بود که تشکش رو کثیف کرده هی می‌گفت من ترکید 🤣 یعنی زدم ترکوندم تشک رو 😁😄 الهی قربونش برم
تا خوشحال میشم ک امشب شام خورده اینجوری میشه تازه بعد شام بستنی میخواست ندادم بهش چون ی بارم بعد شام بستنی خورد اینجوری شد
الآنم فک کنم نباید شیر میدادم بهش 🥲🥲🥲 تقصیر من شد
دیشب بعد شام به جای شیر آب نعناع دادم خورد خوب خوابید امشب هم باید اینجوری میکردم ،
بچه های شمام اینجورین ؟ تا یکم زیاد میخورن بالا میارن؟
مامان ❤️ الینا ❤️ مامان ❤️ الینا ❤️ ۲ سالگی
سلام مامانا
من از نظر روحی خیلی بهم ریختم نمیتونم خشم خودمو کنترل کنم امروز از صبح سرم درد می کرد خیلی دووم آوردم تا ساعت دو
دخترم را بردم بیرون آوردم بهش میوه دادم دوباره بردم حموم، بهش ناهار دادم البته با هم خوردیم دیگه خواستیم بخوابیم
خیلی خسته بودم هرکاری کردم نخوابید من یه لحظه خوابم برد
کیفم ته رخت خوابا بود از اونجا در اورده چند تا پوشک بود همشون رو پاره کرده
دستمال مرطوب رو همشو پاره کرده ریخته بیرون تا حدی که ملافه هاش خیس شدن
آرایش پاک کن رو هم ریخته رو فرش خلاصه هرچی لازمی تو کیف بود از بین رفته
بعد اومد منو بیدار کرد منم دیدم حسابی عصبانی شدم چند تا زدم و بعد خوابش برد.
حالا میدونم هیچی ارزش ندارد میدونم کارم اشتباه
من میدونم حال روحیم خوب نیست چون خیلی سختی رو گذروندم
اما خیلی عذاب وجدان میگیرم الان سرم از درد منفجر میشه.
از اول افسردگی داشتم ولی این حادثات اخیر خیلی تاثیر بد رو زندگیم گذاشت چند بار به شوهرم گفتم که حال روحیم خوب نیست حتی دست به خودکشی زدم اما عین خیالش هم نیست 😭😭
من دنبال راه حلم میخواهم وضع روحیم بهتر بشه
میخم منم مادر خوب باشم خودمم از عصبانیتم خسته شدم خودم هم اذیت میشم همه دندونام درد میگیره
لطفا بگید من چی کار کنم روانشناسی، مشاوری هرچی بلدین بهم بگید
من تا بی نهایت تلاش میکنم دخترم را خوب نگهدارم اما بعضی اوقات از کنترل خارج میشم
مامان نورا مامان نورا ۲ سالگی
از دیروز دلم پر از غصه اس...
اینجا این تاپیکو میذارم که همیشه تو خاطرم بمونه بچم توی دنیا بجز من کسیو نداره... من مادری رو در حقش تموم کنم...
دیروز و امروز یه کار خیلی ضروری داشتم، همه میدونستن..
همسرم دیروز دخترمو برد خونه بابام که من به کارام برسم. ساعتای ۱۲ دخترمو برد گفتم بگو مادرم نهارشو بده، چون صبح زود بیدار شده ساعتای ۲ بچم خوابش میگیره..
مادرم تا ساعت ۴ونیم بچه رو بیدار نگه داشته، صبرکرده که بچه زود و راحت خواب بره...
بعدم ۵ بیدارش کرده که شب تا دیروقت بیدار نباشه.....
بچه که بیدار شده، خوابالو برده تو کوچه که با بچها بازی کنه...
وقتی بچم اومد خونه از خواب چشماش قرمز بودن و لباساش خاکی و کثیف😔
وقتی بچم اومد توی خونه و دیدمش گریه‌م گرفت😭
بچمو بردم حموم، لباساشو شستم، موهاشو شونه کردم...
امروزم قرار بود دخترم بره خونشون من کارمو انجام بدم ولی گفتم دیگه نمیخواد بره..بچم واجبتر از کارمه.. هرچند مادرمم یه زنگ نزد که قرار بود بیاد، چرا نیومده...
از کسی توقعی ندارم حتی مادرم که همیشه انگار جونش به جون دخترم بسته اس.. چه برسه به بقیه..‌
فقط از دیشب همش میگم خدایا....
بهم عمر بده.. خودم بالا سر بچم باشم... الهی آمین....
مامان فرهان مامان فرهان ۲ سالگی
خانما من دیروز یه کار اشتباهی انجام دادم خییییلی ناراحتم؛ما بغلمون میوه فروشیه یبار که رد میشدیم پسرم یه میوه برداشت و من که دیدم گذاشت دهنش؛فروشنده گفت چیزی نگوها بزار بخوره؛بعد اون‌ماجرا من حواسم بود که همچین اتفاقی نیفته تا بد عادت نشه؛جدیدا هم ازاین ویروس گرفته بود من یه هفته بود هیچ میوه بهاری بهش نمیدادم؛امروز خواستم گوجه بگیرم در کسری از ثانیه که غافل شدم هلو برداشت و میخواست برره سمت دهنش یهویی که ازش گرفتم ناراحت شد و گریه کرد فروشنده گفت بزار بخوره بچس و گفتم‌که مریضه و هلو هم چون دهن زد یه لحظه دیگع نزاشتم سرجاش و اوردم خونه شستم و بهش دادم خورد و شبم گفتم همسرم‌میوه خرید براش؛من بخاطر مریضیش یه لحظه بد رفتار کردم و پسرم ازاینکه تو ذوقش زدم و ازش گرفتم گریه کرد؛احساس میکنم این حرکتم که توذوقش زدم یادش نمیره و بعدا براش مشکل میشه😌خییییلی ناراحتم کاش ارومتر ازش میگرفتم؛اوردم خونه توضیح دادم که مامان نشسته نمیتونی بخوری و خودش داد که بشور بخورم ولی ناراحتم خیلی