تورو خدا یا راهنماییم کنید یا دلداریم بدید یا نمی‌دونم بگید تو اشتباه میکنی خیلی حالم بده و رو آوردم به دوستای گهواره ایم 😭😭😭 ، الان ۲۴ روزه زایمان کردم روزی که سزارین شدم همون روز بچم بستری شد از لحظه ای که از اتاق عمل اومدم بیرون پشت در اتاق ان آی سیو نوزادان بودم نزدیک ۱۰ روز نخوابیدم روزی که بچمو مرخص کردن با یه حالی اومدم خونه که دیگه راحت بچمو بغل میکنم استراحت میکنم خداروشکر بچم خیلی خیلی آرومه اما زهی خیال باطل تا پام رسید خونه خانواده همسرم جلوتر اومدن بماند یه هفته موندن و من مهمونداری کردم چون مادر همسرم اجازه نمیده دختراش به چیزی دست بزنن ، فتوا دادن قنداق که مادرم مخالف بود و تنظیف نخرید چقد اینو زدن سرم که مادرت چرا تو سیسمونی نداده یه هفته کارم شد تنظیف شدن تو حموم فک کن با بخیه ۲شب ۷صبح باید پارچه میشستم برام شیرینتر از حرف شنیدن بود چون میگفتن جمع نکن یجا بشوری سریع بشور خلاصه سه چهار روز پیش بلاخره رفتن خونشون انقد گریه کردم اما باز خوشحال بودم که رفتن میتونم بچمو بغل کنم ولی زهی خیال باطل دوباره از دیروزه برگشتن اینجا 😭😭😭😭😭 به همسرمم میگم میگه اومدن کمک تو برو بخواب ، نمی‌دونم شاید من اشتباه میکنم تورو خدا راهنماییم کنید 😭🙏

۱۴ پاسخ

اونا ک اومدن تو جمع کن برو والا صبرم حدی داره چقد این مردا نفهمن

تقصیر خودته که زبونتو بستی هیچی نمیگی فقط تحمل میکنی من بودم چشمامو میبستم دهنمو وا میکردم

بهترین کار اینه بری بخابی بگو انقد. بلند شدم جای بخیه هام درد می‌کنه بعد بخواب استراحت تو کردی بچتو بگیر بگو زیاد بوسش نکنین بغل نکنین دکتر گفته تازه به دنیا آورده نفس به نفس نشه ...‌من زایمان کردم سزارین شدم خواهر شوهرم مادر شوهرم بچه هایش همه اومدن منم اصلا بلند نشدم گفتم نمیتونم بچمم بوس میکردن گفتم بوس نکنین مریض میشه بعدشم گفتم عطر زدی برا بچم بده ناراحت شدن رفتن بعد مادر شوهرم گفت آره دخترم ناراحت شد گفتم بچم.مریض بشه دختر تو جواب میده بعد گندشونو شستن

خودتو بزن به اون راه انگار نیومده هرچی هم گفتن از این گوشت بشنواز اونم دربیار بگو باشه کارخودتو کن سنگین رفتار کن بزا برن

به خدا بعضی اوقات باورم نمیشه آدما انقد بی ملاحظه ان
عزیزم هیچی به اندازه آرامش خودت و بچه ات مهم نیست اگه شرایط داری برو پیش خانواده خودت اگه نداری با همسرت صحبت کن تو و بچه نیاز به آرامش داری و با خانوادش صحبت کنه
نشد مث ی مادر قوی خودت حرفتو بزن
راجب وسایل سیسمونی هم کم و زیادش به هیچ کس مربوط نیست اگرم مامانت داده لطف کرده
تمرین کن مامان قویه ایی باشی اول برای خودت دوم برای زندگیت 😊

وای قلب درد گرفتم یاد خودم افتادم که بچم بستری شد چقد زجر کشیدم ولی خانواده شوهرم نیومدن خونم خودم از پا افتادم مگه الکیه آدم زاهو باید استراحت کنه
ببین چرا تو باید ازونا پذیرایی کنی تو باید استراحت میکردی بدنت ضعیف شده بعدن عواقبشو میبینی

عزیزم تو تازه زایمان کردی تا چهل روز باید کامل رعایت کنی چطور دلشون میاد اخه .
واقعا اللن باید مهمون داری کنی یا ازت مراقبت کنن نزارن دس به سیاه و سفید بزنی بجز رسیدگی به بچه هیچکاری نکن هیییچی به شوهرتم بگو خیر سرم زاییدم باید رعایت کنم .اگه شرایطشو داری برو پیش مامانت خونه نمون

عزیزم خدا زبون داده واسه صحبت کردن واسه اینکه از خودت حریم شخصیت دفاع کنی خیلی محترمانه ازشون بخواه برن بگو من اینجوری راحتم اونا یه بار ناراحت میشن میرن عوضش خودتو بچت تو ارامشید

چرا انقد بی زبونی؟ چرا انقد ساده ای ؟ اولا خاک تو سر شوهرت خدامرگ‌بده خانوادشو
دوما مگه تو مامان نداری برو خونه مامانت
وقتی اونا همه اونجان تو وسایلاتو جمع کن برو خونه مامانت شوهرتم حرف زد یدونه بکش تو دهنش بی عرضه پخمه بگو برو خانواده نکبتتو جنع کن

چرا حالا انقدر حرفشونو گوش میکنی.
میگن بشور
بگو حالن بده حالا بعدا میشورم.
بعدم بخواب
هرچی گفتن گوش نکن .بذا ببینن شرایطتت بده
یا بگو دارم میدم خونه مادرم.
تازه بهت میگن تو سیسمونی نداده
بگو حالا این همه داده به چشم کسی نمیاد
این یه تیگه مهم شده؟
بگو شوهرم گفته میخرم .
بعدم قنداق خیلی خوبه ها جدی میگم
بچه راحت میخوابه
منو که نجات داده
شبایی که زیاو نق میزنه قنداق میکنم سریع غش میکنه.

عزیزم همسرتون قانع کن که نیاز به استراحت داری تو این شرایط اصلأ نمیتونی مهمون داری کنی چون همه جوره حرف در میارن شوهرت باید خانواده اش رو جمع کنه خیلی هم بهشون رو نده بزار خودشون متوجه بشن عیادت آداب داره اینا بیشتر رو مخن تا کمک حال

توام به چیزی دست نزن جلو خودشون زنگ بزن به همسرت بگو ناهار شام بخره بیاره
گفتن چرا بگو من زاییدم باید استراحت کنم
اگه غذای بیرون نمیخورین یخچال پره زحمت نشه بهتون بپزین بخورین

جمع کن با مادرت برید خونه پدرت

هر چقدرم اومده باشن برای کمک ادم نمیتونه استراحت کنه..

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۱ ماهگی
سلام مامانا
من اومدم با تجربه زایمانم‌☺️
من ۱۱ ام بدون هیچ دردی بستری شدم،چون طبق سونو حرکات بچم کم شده بود،به دکترم هم گفتم و گفتش که باید بستری شم تا قرص بزارن و این کارا
خلاصه من صبح پنجشنبه ساعت ۱۱٫۳۰ بستری شدم
اومدن و برام سرم اینا وصل کردن،قرص زیر زبونی دوبار گذاشتن
همزمان ان اس تی هم مرتب می‌گرفتن
همه تعجب کرده بودن که چرا دردم نمیگیره،یه دارو هم تو سرم زدن که تزریق میشد بهم اما تاثیری نداشت
خلاصه اومدن کیسه ابم پاره کردن که من یکم تازه انقباض حس میکردم
دیگه یه دفعه دکترم گفت که اتاق عمل کنین و سزارین میکنم
منی که تو عمرم اولین بار بود سِرم میزدن،یهویی رفتم اتاق عمل🥲
دیگه سزارین شدم و از عملمم تا اینجا خیلی راضی ام
تو بیمارستان پمپ درد داشتم و خونه از شیاف استفاده میکنم
سوند و آمپول کمر واقعا اصلا درد نداشت
شکمم تو بی حسی کامل تو ریکاوری دوبار فشار دادن
خلاصه اینکه پسر کوچولوی ما ۱۱ اردیبهشت دقیقا ساعت ۸ شب بدنیا اومد🥹با وزن ۳٫۴۰۰
این روزها و لحظات قشنگ رو برای تموم کسایی که چشم انتظارن،ارزومندم
انشالله که به زودی زود خدا دامنشون رو سبز کنه💚
مامان رونیسا🩷 مامان رونیسا🩷 ۲ ماهگی
سلام مامانا من هم اومدم از تجربه ی زایمانم بگم من بعد عید رفتم مطب که دکتر برام سونوگرافی نوشت برای وزن تو سونو زده بود که آب دور جنین کم شد رفتم پیش دکتر گفت هر روز باید بری nstبدی تا بتونیم بورو تا سی و هشت هفته نگه داریم چون سی هفت هفته بودم بهم گفت اگر nstخوب نباشه باید فورا زایمان کنی من چون میخواستم طبیعی زایمان کنم معاینه هم کرد و گفت دو و نیم سانت بازی من اون روز رفتم nstدادم که خوب بود برای فرداش هم دوباره صبح رفتم دو بار گرفت که خوب نبود گفت برو آبمیوه بخور و راه برو دوباره بگیریم دوباره گرفتن که باز هم خوب نبود و به دکترم زنگ زدن که دکتر گفت اورژانسی ببرید اتاق عمل من سریع خودمو میرسونم از اون لحظه ی تماس تا اتاق عمل کلا ده دقیقه نکشید و بیهوشم کردن و رونیسا خانوم دنیا اومد من خیلی استرس داشتم و وقتی اتاق عمل و دیدم بیشتر شد واقعا خوشحالم که بیخوشم کردن و چیزی نفهمیدم چون واقعا اگر متوجه اتفاقات دورم میشدم استرسم خیلی بیشتر میشد واقعا از سزارین هم رازی بودم و خدا رو شکر میکنم که هم خودم سالمم هم بچه و هم اینکه زایمانم سزارین شد چون درد معاینه کردن طبیعی از درد بخیه بیشتر بود و کلا درد زیادی نکشیدم برای زایمان فقط برای ماساژ رحمی درد داشتم حالا نمی‌دونم به خاطر رسیدگی عالی بیمارستان و ورسنلش بود یا کلا این بود ولی عمم بیمارستان دیگه ای زایمان کرد خیلی درد داشت پس حتما تو انتخاب بیمارستان دقت کنید
مامان حبه قند🫀 مامان حبه قند🫀 روزهای ابتدایی تولد
اومدم اینجا تا تجربه مو از زایمان سزارین بگم واقعااااا خیلی خوشحالم که سزارین کردم برگردم عقب بازم انتخابم همینه
من روز ۵خرداد زایمانم بود از ساعت ۱۲شب به بعد هیچی نخوردم صب ساعت هفت باید بیمارستان میبودم رفتم اونجا اول پروندم و کامل کردن بعد یه نمونه ازم گرفتن و رفتم توی اتاق برای آماده شدن اومدن دستگاه nst وصل کردن و با یه سروم قندی بعد از نیم ساعت اومدن سوند وصل کردن که‌من مثل سگگگگ ازش میترسیدم ولی واقعا هیچی نداشت خیلی راحت بود بعد دونه دونه میبردنمون اتاق عمل که من و ساعت ده بردن اتاق عمل و دکتر بیهوشی اومد تا بی حسی بزنه برام من استرس گرفتم ولی اونم چیزی نبود یکم کمرم سوخت بعد کم کم پاهام داغ شد حس بدی بود ولی دیگه پاهامو حس نمیکردم 🥲
بعد بی حسی یکم حالمو بد کرد که چون استرس داشتم بالا آوردم بعد که داشتن شکممو بتادین میزدن حس میکردم تا دیگه کلا چیزی نفهمیدم تا اون آقا پسری که بالا سرم وایساده بود تا حواسش به من باشه گف مبارک باشه دیدم سلن گریه کرد🥹😭😍
همون لحظه اشک چشمم ریخت و از خدا خاستم به همه بچه بده تا این حسو تجربه کنن خیلی خیلی حس قشنگیه😍
بعد آوردن چسبوندش به صورتم و اون قیافه ماهش و دیدم😭🧿😍
بعد من کم کم نفسم سنگین شد که خواب مصنوعی دادن بهم و چشم باز کردم دیدم ریکاوری ام هنوزم بی حس ام خلاصه اتاقی ام که من رزرو کرده بودم خالی نشده بود من چهار ساعت موندم تو ریکاوری و بعد چهل ساعت رفتم تو اتاقم و دخترم اومد پیشم چون من تو اتاق عمل بالا آورده بودم دکترم گفته بود چیزی ندین بخوره که بالا نیاره چون فشار میاد بخیه هاش باز میشه من و ۲۴ساعت گشنه نگه داشته بودن و من اصلااااااا درد نداشتم اصلاااااا
مامان پسر قشنگم مامان پسر قشنگم ۴ ماهگی
پارت دوم نوزاد مکونیال


با فیلم برداری اتاق عمل همسرم هماهنگ کرده بود و از اون لحظه کلیپ داریم
خلاصه من ۱۲ساعت کامل بعد عمل درازکشیده بود و بعدش اجازه راه رفتن داشتم که سرعت خودمو به ان ای سیو رسوندم و پسرم رو دیدم
نفس هایش به شدت تند بود و بدون دستکاه اکسیژن نمیتونست نفس بکشه و گفتن که مکنیوم وارد ریه اش شده تا جذب بشه زمان می‌بره
از پسرم آزمایش کشت عفونت ۲۴,ساعته و ۷۲,ساعته گرفتن که خوشبختانه منفی شد و دکتر برای این که زود تر مکنیوم جذب بشه آنتی بیوتیک تجویز کرده بود
بعد از تزریق آنتی بیوتیک پسرم خیلی حالش بهتر شد و دکتر اجاره داد. که بغل بگیرمش
بعدش هم اجازه داد که از سینه مادر تغذیه رو شروع کنه
من هر روز از صبح تا شب بیمارستان بودم و دوساعت یک بار میرفتم برای شیر دادن و بعد از این که من بغل گرفتم و شیرش دادم روند درمان سریع شد و تو بغلم بدون دستگاه نفسش منظم میشد
خیلی روز های سختی بود
خیلی تجربه سنگینی بود ولی با توکل به خدا این مرحله رو رد کردیم
امید وارم همه بچه ها سالم و سلامت باشن و عاقبت بخیر بشن
سوالی بود در خدمتم🌹
مامان هاکانم🫀 مامان هاکانم🫀 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین پارت ۶

بعدشم هر وقت اذیت یا درد داشتم سریع برام شیاف یا دارو میدادن شب اولم یکم اذیت شدم سریع اومدن مورفین زدن دیگه پرستار عالی بخش ipd خیلی راضی بودم رسیدگی عالی بود شب رفتیم بچمو دیدم بعدشم که فرداشم برام حره آوردن آلو خیس آوردن گفتن تا بیرون روی نداشته باشی مرخص نیستی بعد منم غروب بیرون روی داشتم کلی رسیدن بعد دیگ کم کم جمع کردیم اومدیم بچمو دیدیم بعد اومدیم خونه خیلی حس بدی بود بدون بچه ولی دیگه صلاح خدا اینجوری بود هیچی اونجوری که فک میکردم پیش نرفت بر هرکس یه جوریه شمام دعا کنید پسرم خوب شه بیاریمش منم دعا میکنم این اتفاق بر هیچکس نیوفته خدا به همه بچه ها سلامتی بده با مادراشون صحیح و سلامت بیان خونه اینم از زایمان سزارین من اینم بگم درد داره واقعا برش ها رو حس میکنی من اگ برمیگشتم عقب طبیعی انتخابم بود طبیعی دردش یه روزه نمیگم کسی که نتونه نه کسی که بتونه خیلی خوبه فک کنید درد طبیعی یه روز هست سزارین چندین روز من الانم حالم اوکی نیست درد داره واقعا بنظرم
مامان فراز 🫰🏻✨ مامان فراز 🫰🏻✨ ۱ ماهگی
مامان شاهان👶💙 مامان شاهان👶💙 ۱ ماهگی
تجرتجربه زایمان
خب میدونین من خیلی تاپیک زدم که حرکات جنین توی دوتا سونو بیوفیزیکال کم بود اما نوار قلب خوب بود بستریم نمیکردن
یکشنبه رفتم جای دکترم سونوهامو دید و گفت جفتتم خطرناکه گرید ۳ خون‌رسانی به جنین کمه سونو داپلر انجام بده
منم که خسته از سونو رفتن دیگه اینو محل ندادم ساعت ۶ شب داشتم روی توپ مخصوص ورزش میکردم برای زایمان که خیسی احساس کردم رفتم بیمارستان هاشمی نژاد ببینم کیسه آب بوده یا نه که گفتن نیست و معاینه هم کردن به زور ی سانت باز بودم گفت‌نوار قلب ازت باید بگیریم منم دستشویی داشتم اومدم بیرون شوهرم اومد دنبالم که دکترت راحله ابراهیمی به مامانت زنگ زده بیا بستری کنیمت منم از خدا خواسته از هاشمی نژاد فرار کردم اومدم امام حسین که بستری شم
ماما ها اصلا دوست نداشتن بستریم کنن میگفتن الکی اومدی اونجا هم معاینم کردن و گفتن دو ساعت دیگه نوار قلب بده خلاصه من نوار قلب دادم داشت خوب پیش می‌رفت اما یهو ضربان قلب جنین رسید ۹۰ خودمم نفس کم آوردم اکسیژن بهم وصل کردن بردنم زایشگاه گفتن به احتمال زیاد سزارین منم که از خدا خواسته دعا کردم فقط سزارین شم وقتی صدای جیغا رو می‌شنیدم بردنم توی اتاق سرم زدن دوباره دستگاه نوار قلب گفتن اگه ایندفعه هم مثل قبل بشه میری اتاق عمل که دوباره همون‌جوری شد اومدن بهم سوند وصل کردن یکم دردناک بود و بردنم اتاق عمل
مامان سید حسن مامان سید حسن ۱ ماهگی
سلام خانما من برا زایمان رفتم بیمارستان حافظ شیراز
اصلا به درد نمیخوره الان پسرم بیست و پنج روزشه من چهارده روزشو تو بیمارستان بستری بودم هرکی جونشو میخواد اونجا نره
من برا زایمان طبیعی رفتم رحمم ده سانت باز شده بود لحظه آخر که بچه خواست دنیا بیاد گفتن قلبش کار نمیکنه واسه همین بردن سزارین دوروز بستری بودم. بعد که مرخص شدم همون روز تب و لرز شدید کردم
اومدم خونه بابام دوباره تب و لرز کردم رفتم درمانگاه گفتن ضربان قلبت بالاست برو زایشگاه اونجا گفتن فوری بستری شو بعدش تا دوروز هرچی آزمایش گرفتن چیزی پیدا نکردن آخرش دکتر گفت بخیه مو باز کنن وقتی بازش کردن مثل آبشار عفونت از ش ریخت بیرون وقتی یکم از عفونت خارج کردن دیدن لایه داخل شکمم اصلا بخیه نکرده بودن واسه همین دوباره بردن اتاق عمل عفونت خارج کردن لایه داخل شکمم کامل باز کردن و دوباره بخیه کردن اما لایه بیرونی شکمم تا یه هفته باز بود هر روز سه بار میومدن با تیغ شست و شوش میدادن و منم زجر میکشیدم بعد یه هفته بردن اتاق عمل و لایه بیرونی شکمم بخیه کردن 😔😔