سلام بعد یه هفته اومدم حالتون چطوره ؟
من هم خونه تکونی شروع کردم امسال اصلا حالم خوب نبود وهیچ کاری نکردم یعنی شرایط طوری درهم پیچید که حال منو ویران ونابود کرد الآنم که چند ماهی میشه درگیر پا درد دست درد گاهی کمر درد فردا همسر وقت دکتر ارتوپد گرفته برم هفته بعدم دکتر تغذیه میرم دوشنبه هم دکتر ژنتیک درمورد بیماری پسرم و یه سری سوال دارم ، این روزا سرم شلوغ و درگیرم ظهری اینقدر دلم گرفت و گریه کردم چرا الان من باید مریض باشم به اندازه کافی پسرم جلوی چشمم مریض هست و من دارم زجر وعذابمو میکشم دیگه حوصله و توان مریض شدن خودم رو ندارم اینقدر دکتر رفتم حالم بهم میخوره از دکتر رفتن از بیمارستان از دارو از مطب خستم هم جسمی خستم و درد دارم هم روحی خستم مریض میدونم خدا خیلی بزرگه خیلی تو زندگیم معجزه هاش رو نشونم داده بارها پسرم و از مرگ نجات داده خدا ، خدا خیلی رحیم و بخشنده است میدونم ....♥️🌹🙏
ولی خب درکنار اینا گوشه ای از قلبم برای همه چیزهایی که بد گذشت حسرت شد برام همیشه زخم میمونه قلبم ، برای ندیدن چشمای پسرم نگرفتن دستای من نگرفتن اسباب بازی حرکت نکردن گردن نگرفتن برای همه و همه چیزها مثل نوزاد یک ماهه وضعیت خوابیده داره کلی همین چیزهای کوچیک حسرت خیلی بزرگ شده تو دلم ....

تصویر
۱۰ پاسخ

ادامه حرفام
تو روزهایی که باید من با پسرم می‌رفتیم قدم زنی پارک بریم باهم غذا درست کنیم بازی کنیم حموم ببرم بازی کنیم خودش اسباب بازی بگیره دستش بازی کنه برای همه روزهایی که میشد باقشنگی شادی به خوبی بگذره با درد بیماری گریه آب شدن خودم وبچم گذشت برای دلم برای همه حسرت هام برای روزهایی که گذشت با درد گذشت قلبم زخمی میمونه تا همیشه هیچوقت این زخم خوب نمیشه ...
خواهرا این پیج اینستاگرامم هست هرکی خواست میزارم اینجا داشته باشین اونجا هم منو 🌹
دعا کنین منو که این دردها جدی وخطر ناک نباشن ممنون 🥺😢😓♥️

نگران نباش خدا خیلی بزرگه جواب صبرت و اشکات میده کوچولوت خوب میکنه

بخدا دلم اتیش میگیرع ازحرفات کاملا درکت میکنم خیلی سخته خیلی خیلی
انشاالله زود خبر سلامتیشو بدی خودتم خوب شی

الهی خدامعجزشونشون بچت بده شفاپیداکنه

ایشالو تن سالم داشته باشی گلو وهمچنین بچه نازت

عزیزم کاری از دست من برمیاد ؟ نمیخواستم حرفی بزنم که جسارت بشه اگر کمکی چیزی لازمه درخدمتم

انشالله که بحق باب الحواج گل پسرت خوب شه بیای گروه بگی عزیزم

فقط میتونم بگم خدا الهی واست معجزه کنه ویع روز بیایی بگی پسرم خوب شده 😭😭
وخدا لعنت کنه دکترای نفهم رو که بعد باید تقاصشو یه طفل معصوم بده

ببخشید عزیزم ک میپرسم قبل بارداری ازمایش ژنتیک نرفته بودین؟؟؟

انشالله تنت سلامت باشه و پسرتم شفا پیدا کنه و سالم و سرحال باشه

سوال های مرتبط

مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
صبحانه امیر شایانم : فرنی خرما بامغزیجات آسیاب شده.
همیشه تو تصورات خودم میدیدم بچه دار که بشم خب از یه سنی به بعد که بزرگتر شد و صبح ها برای صبحونه لقمه های کوچولو درست میکنم میدم دستش میخوره بازی میکنیم قدم می‌زنیم پارک میبرمش تو خونه صدای شیطونی کردنش بازی کردنش خنده هاش حرف زدناش مامان گفتنش
آخ مامان گفتنش اینقدر دلم میخواد بدونم امیرشایان صداش چجوریه چرا باید کلمه مامان گفتن رو فقط من بیمارستان رفتنی از زبون پرستارا بشنوم که همشون به من میگن مامان 🥺 ، امیر شایان که بستری شده بود صدام میکردن مامان بچه رو آماده کن بیا بریم اکو بگیریم ازش 🥺😓😥
خیلی دلم برای خودم و همسرم میسوزه ما به ناحق بی گناه گرفتار این بلا شدیم این بلارو اصلا خدا سرما نیاورد برعکس خدا خیلی دوستمون داره معجزه هاش رو بهم نشون داده بارها پسرم رو از دم مرگ نجات داده بارها پسرم تا مرگ رفت و برگشت اون شفای کامل دست خداست 🙏😭
بابا ، میگن پسر عصای دست باباس اما همسر من باید عصای پسرم بشه همسرمن خیلی حفظ ظاهر می‌کنه اما تو خلوت خودش گریه می‌کنه غصه میخوره و خیلی این عذابه برام همیشه با بچه های کوچک‌ بازی می‌کنه می‌خنده حرف میزنه، و غصه میخورم و تو دلم میگم الان تو باید با پسر خودت بازی میکردی الان باید پسرت رو می‌بردی پارک بیرون ، وقتی بیرون میریم البته بیرون که برای گردش نمیریم همون بیمارستان دکتری میریم و گاهی همسرم باهام میاد وقتی یه پدر و پسری از جلوی ما میان می‌گذرن من همسرمو میبینم که چشماش پر میشه میبینم که این حسرت تو دلش هست و تو تصورات خودم پسرم رو با باباش میبینم که میرن بیرون بازی میکنن میره براش خوراکی می‌خره باهم قدم میزنن پارک می‌بردش حسرت تمام این چیزها تاابد تو قلب من و همسرم میمونه 🖤
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
سلام خانوما یه سوال مهم دارم اونایی که خدایی نکرده آرتوروز ، روماتیسم یا دیسک کمر دارن یا کسی داشته شماهم اطلاع دارید علایمش چیه چه آزمایش های لازمه ؟ از پاییز کمر درد گرفتم گاهی میگیره الآنم از بهمن ماه دستام پاهام درد می‌کنه که میرم و با آمپول سرپامیشم دوباره دیشب رفتم آمپول زدم بخاطر پا دردم گاهی یه پا یه دست گاهی کمرم خلاصه خواستم بپرسم چه آزمایش هایی میگیرن ، نمی‌دونم تو سن ۲۵ سالگی شدم یه آدم ۷۰ ساله جسمی روحی همه چیزم نابود شده مگه میشه این درد و غم ومشکلات پسرم و زندگیم یه آدمو از پا نندازه این همه درد وحسرت وغم بالاخره منو از پا داره درمیاره از الان همه جونم درد می‌کنه روحم که دیگه گفتنی نیست مثل یه پیرزن ۹۰ ساله هیچ شوق هیچ ذوق مات و سکوت نگاه میکنم به همه چیز مگه میشه بچت جلو چشمت ذره ذره آب بشه بعد شوقی هم بمونه حوصله ای هم بمونه اصلا تصوراتشم نمی‌کردم یه روز اینجوری زندگیم بچم خودم همه آرزوهای کوچیکم نابود بشن ومن به اینجا برسم 💔 هرکی می‌دونه درمورد سوال بالا بگه ممنون 🙏🌹
مامان 👶پسرم👶 مامان 👶پسرم👶 ۱ سالگی
آیهان جانم پسر عزیزم مامان خیلی بلد نیست خوب حرف بزنه یا بنویسه ،، ولی سعی میکنم تمام چیزایی که تو دلمه رو بگم ،، مامانی وقتی خدا تورو تو دل من آفرید از همون اول عاشقت شدم همیشه سپازگذار خدا بودم که تو رو به من داد ولی همیشه گفتم اول خدا بعد تو چون نمیخوام بیشتر از خدا کسی دیگه ای رو دوست داشته باشم تو شدی تمام زندگی من یه صفا و رنگ دیگه ای به زندگیمون دادی مامان افسردگیش خوب شد روحیش عالی شد ،،چقدر روزا تند میگذرن افسوس که مامان نمیتونه زمان رو نگه داره تا از بزرگ شدن تو بیشتر لذت ببره ولی سعی کردم از بزرگ شدنت بیشترین لذت رو ببرم از هر لحظه اش چون میدونم خیلی زود داری بزرگ میشی حتی همیشه کارامو رها کردم اول با تو بازی کردم با جونو دل بهت شیر دادم🥺🥺 همیشه موقع شیر خوردن صورت قشنگتو نگاه کردم چقدر
قشنگ بود شیر خوردنت میدونستم اون لحظه ها خیلی زود تموم میشن ،، خیلی دوست داشتم این لذتو تا دوسالگیت بکنم اما مامانی کلیه هاش سنگ داره باید زود تر از شیر بگیرمت تا هم دارو هامو بخورم هم مامان قوی باشم برات 🥺🥺اینطوری برای هر دومون بهتره از دیروز دارم بهت شیر خشک میدم ،، امیدوارم این مرحله و چالش رو هم با کمک خدا به خوبی بگذرونیم 😘😘😘خیلی دوستت دارم .
بمونه به یادگار ۱۴۰۴/۱/۲۸
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
میخواستم اسنپ بگیرم دکتر ژنتیک میریم داشتم به لیست سفر های من نگاه میکردم از پارسال فقط دکتر بیمارستان تازه خیلی چندین بار شوهرم خودش برده اسنپ نگرفتم ، از پارسال که مهر امیر شایان رو همون ماه اول که بدنیا اومد می‌بردم دکتر های مختلف تا آبلن که مشهد رفتیم اسنپ گرفتیم برای راه آهن با قطار می‌رفتیم مشهد ، تا ماه آذر که تشنج کرد و از اونجا بود که دکتر رفتن ها بیمارستان رفتن های ما شروع شد از آذر ماه خیلی دیگه اون نگرانی و ترس ما بیشتر وجدی تر شده بود برای دکتر رفتن هامون که تشنج کرده بود مادنبال دلیل بودیم که چیشد یه ماه قبل هر دکتری می‌بردیم برای گربه و بی‌قراری های شدید امیر شایان همشون میگفتن چیزی نیست کولیک داره چطور شد همون بچه سالمی که همه تاییدش میکردن تشنج کرده ، همه اینا با نگاه کردن به این لیست سفر اسنپ اومد و مرور شد و خیلی دلم برای خودم سوخت وبغضم گرفت که چه قدر سرنوشت یه آدم می‌تونه غم انگیز وبد باشه ......
داریم میریم دکتر ژنتیک برای بیماری امیر شایان و سوال هایی هنوز من جوابش رو نگرفتم
مامان 🐥🌙چراغ خونمون مامان 🐥🌙چراغ خونمون ۱ سالگی
دلم میخواد نق بزنم دلم میخواد یکی بغلم کنه فقط زار بزنم تو بغلش یکیباشه هیچی نگه، نگه ناشکری نگه خیلیا شرایطشون بدتر از توعه،هیچی نگه فقط نگام کنه با نگاهش بگه میفهممت، حالم بده خیلی بد😭😭😭😭هیچکس درکم نمیکنه هیچکس کمک حالم نیست هیشکی کمک حالم نیست حالم از خودم و زندگیم بهم میخوره، به خدا اگه دخترم نبود یه بلایی سر خودم میاوردم😭
یه ماه دیگه دوباره باید سونو آزمایش بدم استرس شده همدم لحظه هام تپش قلبم زیاد شده، خدا کنه جوابش خوب باشه دیگه نمیتونم دوری بچمو بخاطر ید لعنتی تحمل کنم😭از یه طرف خیلی خیلی بدن درد دارم دارم میمیرم از درد،به خدا به زور خودمو اینور اونور میکنم کارامو میکنم مواظب بچمم به خدا اگه بدنم زبون داشت تف مینداخت بهم،روزی دوبار به زور میتونم خونه رو یکم مرتب کنم ولی صدامو درنمیارم، میترسم این دردا نشونه این باشه که دوباره ید لازم باشم😭😭اعصابم داغونه همش فکر جواب آزمایش و سونوام شده کابوس هرشبم، ماشاالله هزار ماشاالله بچمم هم خیلی شلوغه هم کنجکاو، خیلی خیلی خیلی خودمو کنترل میکنم که سرش داد نزنم دعواش نکنم ولی به خدا کم میارم، شوهرم نه تو بچه نگه داشتن نه کارای خونه کمکی نمیکنه بهم با اینکه بیکاره و تو خونست همش میگه حوصله ندارم اعصاب ندارم البته به اونم حق میدم بیکاری سخته کار نیست با این اوضاع گرونی فشار خیلی زیاده ولی به خدا منم حالم خوب نیست میدونه حالم چحوریه اما ندش یه روزی بگه تو بخواب من حواسم به بچه هست نشد بگه امروزم غذا با من یا حداقل یه بار ظرفارو بشوره خلاصه استرس میکشه منو، عذاب وجدان میکشه منو با اینکه حداکثر توانمو میذارم که بچم ناراحت نشه از دستم ولی بازم سرشب کلی بغض میکنم براش، بدنم داره میترکه از درد😭😭😭😭😭😭