صبحانه امیر شایانم : فرنی خرما بامغزیجات آسیاب شده.
همیشه تو تصورات خودم میدیدم بچه دار که بشم خب از یه سنی به بعد که بزرگتر شد و صبح ها برای صبحونه لقمه های کوچولو درست میکنم میدم دستش میخوره بازی میکنیم قدم می‌زنیم پارک میبرمش تو خونه صدای شیطونی کردنش بازی کردنش خنده هاش حرف زدناش مامان گفتنش
آخ مامان گفتنش اینقدر دلم میخواد بدونم امیرشایان صداش چجوریه چرا باید کلمه مامان گفتن رو فقط من بیمارستان رفتنی از زبون پرستارا بشنوم که همشون به من میگن مامان 🥺 ، امیر شایان که بستری شده بود صدام میکردن مامان بچه رو آماده کن بیا بریم اکو بگیریم ازش 🥺😓😥
خیلی دلم برای خودم و همسرم میسوزه ما به ناحق بی گناه گرفتار این بلا شدیم این بلارو اصلا خدا سرما نیاورد برعکس خدا خیلی دوستمون داره معجزه هاش رو بهم نشون داده بارها پسرم رو از دم مرگ نجات داده بارها پسرم تا مرگ رفت و برگشت اون شفای کامل دست خداست 🙏😭
بابا ، میگن پسر عصای دست باباس اما همسر من باید عصای پسرم بشه همسرمن خیلی حفظ ظاهر می‌کنه اما تو خلوت خودش گریه می‌کنه غصه میخوره و خیلی این عذابه برام همیشه با بچه های کوچک‌ بازی می‌کنه می‌خنده حرف میزنه، و غصه میخورم و تو دلم میگم الان تو باید با پسر خودت بازی میکردی الان باید پسرت رو می‌بردی پارک بیرون ، وقتی بیرون میریم البته بیرون که برای گردش نمیریم همون بیمارستان دکتری میریم و گاهی همسرم باهام میاد وقتی یه پدر و پسری از جلوی ما میان می‌گذرن من همسرمو میبینم که چشماش پر میشه میبینم که این حسرت تو دلش هست و تو تصورات خودم پسرم رو با باباش میبینم که میرن بیرون بازی میکنن میره براش خوراکی می‌خره باهم قدم میزنن پارک می‌بردش حسرت تمام این چیزها تاابد تو قلب من و همسرم میمونه 🖤

تصویر
۱۵ پاسخ

عزیزم ان شالله هیچوقت حسرت ب دلتون نمونه ان شالله خدا معجزه دیگش و نشونت میده اول اینکه پسرت خوب شه دوم دیگه یه بچه دیگه بیاری و شادی ب خونتون برگرده بچه هات باهم بازی کنن

آبجی من تازه تاپیکتو دیدم درخواست دادن
ببخش میپرسم کسی مقصر بیماری بچه ت بوده؟

کاش میشد کاری کرد برات🫂🫂🫂😔😔😔

💔💔💔

چقدر برات ناراحت میشم عزیزم واقعا هیچ کلمه‌ی نمیتونم بگم ک آروم بشی فقط ب خدا توکل کن همین

عزیزم شما نصبت فامیلتون چیه با شوهرت
مامان بابایه من دختر عمو پسر عمو هستن

الهی فدات بشم فدای امیر شایان عزیز اخه چقدر سفید و ناز ماشاللله ان شاللله روزی برسه همه اینارو گفتی با چشمات ببببینی که صدات می کنه مامان منتطر معجزه خدا باش توکل به خدا

عزیزم خدا بهتون صبر بده انشالله پسرتون خوب خوب میشه و این روزا رو جبران میکنه براتون،بعد میگید کسی باعث و بانی شده یعنی چجوری؟

الهی بگردم 😭😭😭😭😭😭😭

الهی از باعث بانیش نگذره دردی خداوند بده تحمل آسونتره واسه آدم تااینکه بدونی با خطای بنده این بلا سرت اومده خیلی درد اوره هرکجا باشم همیشه برای امیر شایان دعا میکنم خداوند مثل همیشه معجزه شو براتون نشون بده امیر شایان صحت سلامت براتون ببخشه بخدا قبلم تیکه تیکه شد برای شوهرت از خدا میخوام روزی برسه دست پسر شو بگیره مثل تمام باباها قدم بزنه توپارک 😔😔😔😥😥

همیشه ازته ته قلبم برا امیر شایان دعامیکنم انشالله بحق ۳ سالع امام حسین ب حق علی اکبر امام حسین خدا شفای کامل بهش بده.

ای من بگردم
همیشه با نوشته هات چشمام اشکی میشه اما نمیدونم چرا الان زاااار زدم 😭😭عزیزم اگه صلاح دونستین و براتون مقدور بود حتما کربلا ببرینش امام حسینو واسطه قرار بدین هرچی که صلاحه براش رقم‌بزنن

شما بهترین وصبورترین مادرهستی
انشالله خدا یک معجزه قشنگ برات نشان بده عزیزم

دردت و بلات ب قلبم امیرشایان جان الهی ب حق خانوم فاطمه زهرا حال جسمیت هرچه زودتر خوب شه
اینبار مامانت از خوشحالی گریه نکنه نه از ناراحتی وضعت

خدا از باعث و بانی نابودی زندگی ما نگذره ما تو اوج جوانی ازبین رفتیم روزهایی که باید با پسرمون شاد می‌بودیم لذت می‌بردیم زندگی میکردیم این حق از ما گرفته شد ویران شدیم الان فقط میگذرونیم که بگذره ..
میدونم ماهم خدایی داریم خدایی بخشنده و رحیم سپردم به خودش 🥺🙏

سوال های مرتبط

مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۲ سالگی
🥺🥺من چرا تو تاپیک قبلیم نوشتم ۱۸ ماهه اینقدر فکرم درگیره که اشتباه نوشتم ۱۸ ماهه ، امیرشایان رفت ۱۹ ماهگی ۵ ماه دیگه تولد ۲ سالگی میشه
بچه هاتون تو ۱۹ ماهگی چیکار میکنن ، چه قدر شیرینه راه رفتن بچه ها، به قول مامان عماد 😢طعم شیرین سالم بودن بچه هاتون چه طعمیه بگید منم با پسرم تصور کنم طعم راه رفتنشون نشستن با شما سر سفره موقع صبحونه ناهار چشم چه لذتی داره آخ براشون لقمه های کوچیک میگیرید میخورن اولین نشستن هاشون اولین مامان گفتن هاشون چجوری بود حتما کلی تو دلتون ذوق کردین مامان مامان 😢😢
آخ اکه امیر شایان من سالم بود میکفت مامان صداش چجوری بود چجوری اینو تصور کنم 😞
آخ وقتی همسرتون میان خونه زود بچه ها میدوئن جلوشون بابا بابا میگن 🥲🥲
ولی ما همه چیزمون خاص شد مثل امیر شایان که فرشته خاص شد بابای امیر شایان که میاد خونه اون میره پیش امیر شایان میگه سلام بابایی خوبی بابایی حالت چطوره همیشه میبینم اشک تو چشماش جمع میشه ولی به روش نمیاره خیلی جلوی خودش رو میگیره و تو دلش غصه میخوره خیلی دلم براش میسوزه همیشه میگم بمیرم برات که نمیتونی مثل بقیه باباها لذت بزرگ شدن بچه ات رو ببینی ما دوتا دلمون به نفس های امیر شایان خوشه و همیشه میگم خدایا بچه ام رو از من هیچوقت نگیر 🙏🙏❤️‍🩹
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۲ سالگی
سلام بعد یه هفته اومدم حالتون چطوره ؟
من هم خونه تکونی شروع کردم امسال اصلا حالم خوب نبود وهیچ کاری نکردم یعنی شرایط طوری درهم پیچید که حال منو ویران ونابود کرد الآنم که چند ماهی میشه درگیر پا درد دست درد گاهی کمر درد فردا همسر وقت دکتر ارتوپد گرفته برم هفته بعدم دکتر تغذیه میرم دوشنبه هم دکتر ژنتیک درمورد بیماری پسرم و یه سری سوال دارم ، این روزا سرم شلوغ و درگیرم ظهری اینقدر دلم گرفت و گریه کردم چرا الان من باید مریض باشم به اندازه کافی پسرم جلوی چشمم مریض هست و من دارم زجر وعذابمو میکشم دیگه حوصله و توان مریض شدن خودم رو ندارم اینقدر دکتر رفتم حالم بهم میخوره از دکتر رفتن از بیمارستان از دارو از مطب خستم هم جسمی خستم و درد دارم هم روحی خستم مریض میدونم خدا خیلی بزرگه خیلی تو زندگیم معجزه هاش رو نشونم داده بارها پسرم و از مرگ نجات داده خدا ، خدا خیلی رحیم و بخشنده است میدونم ....♥️🌹🙏
ولی خب درکنار اینا گوشه ای از قلبم برای همه چیزهایی که بد گذشت حسرت شد برام همیشه زخم میمونه قلبم ، برای ندیدن چشمای پسرم نگرفتن دستای من نگرفتن اسباب بازی حرکت نکردن گردن نگرفتن برای همه و همه چیزها مثل نوزاد یک ماهه وضعیت خوابیده داره کلی همین چیزهای کوچیک حسرت خیلی بزرگ شده تو دلم ....
مامان نارگُل و کنجد مامان نارگُل و کنجد هفته بیست‌وچهارم بارداری
مامان ها یه مسئله ای هست خیلی ذهنم رو درگیر کرده و حس میکنم اشکالی در اون هست
دختر من یه دختره بسیار بسیار باهوش و در عین حال آرومه
حرف زدنش خیلی عالیه
بازی کردن هاش
کنجکاوی هاش
روند تکاملش بسیار عالیه
تو خونه خودمون یا با خانواده خودم هیییچ مشکلی نداره
اما به محض اینکه بیرون از خونه میریم پارک مرکز خرید یا کلاس های مادر و کودک خونه اقوام

در مرحله‌ی اول غریبی و گریه میکنه بعد هم ساکت و آروم میشینه تو بغل من و باباش و کل مجلس اخم داره شاید یه ربع نیم ساعت آخر یکم فعال میشه در حد اینکه بلند میشه سر جاش و مثلا یه میوه ای برداره


اصلا شیطنت نمیکنه اصلا تحویل نمیگیره دیگران رو
دیگران با خوشرویی باهاش صحبت میکنن ولی دخترم اصلا تحویل نمیگیره میگن بای بای کن نمیکنه
میگن بگو فلان چیزو اسمش رو بگو نمیگه
مثلا بوس میفرسته برای خودمون ولی بیرون نه

در ظاهر این رو نشون میده که استعدادی نداره درصورتی که در واقعیت عکس این قضیه هست

من خیلی نگرانم نمیدونم باید چکار کنم طبیعیه یا نه با روانشناسی در میون بزارم یا نه
کسی مشکل من رو داره🥺
مامان لیام جان مامان لیام جان ۱ سالگی
اشک هام رو که بی وقفه میریزن پاک میکنم
و دست میزارم رو قلبم که تا به امروز این میزان از غم رو تجربه نکرده بود
هربار که میای سمتم و میگی شیر بند بند تنم پاره میشه
میگم نه
و تو ناامید میشی از من
از من که مادرتم
از من که تا به امروز به همه ی سازهات رقصیدم و از نگاه بقیه محکوم شدم به لوس بار آوردن تو
چه اهمیتی داره حرف های مردم
اینها همین آدم هایی هستن که استدلال میارن وقتی مادری به بچه ش شیر خودش رو نده یه سری از عواطف رو تجربه نمیکنه
آخ کاش میشد ضربان نامنظم قلبم
این حجم از اندوهی که رو شونه هام سنگینی می‌کنه رو نشونشون میدادم
می‌دونی مامان من دلم لک زده برای تست تنظیم دمای شیر روی دستم
دلم لک زده برای صدای خروج آب از فلاکس
دلم لک زده مامان
و دروغ چرا
برای همین وعده های خوابت رو حذف نمیکنم
میخام اون دو تا وعده رو حفظش کنم
نمی‌دونم تا کی
حداقل تا جایی که هردومون کمی کنار بیایم با این موضوع
در حال حاضر من و تو غمگین ترین مادر و پسر جهانیم مامان
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۲ سالگی
میخواستم اسنپ بگیرم دکتر ژنتیک میریم داشتم به لیست سفر های من نگاه میکردم از پارسال فقط دکتر بیمارستان تازه خیلی چندین بار شوهرم خودش برده اسنپ نگرفتم ، از پارسال که مهر امیر شایان رو همون ماه اول که بدنیا اومد می‌بردم دکتر های مختلف تا آبلن که مشهد رفتیم اسنپ گرفتیم برای راه آهن با قطار می‌رفتیم مشهد ، تا ماه آذر که تشنج کرد و از اونجا بود که دکتر رفتن ها بیمارستان رفتن های ما شروع شد از آذر ماه خیلی دیگه اون نگرانی و ترس ما بیشتر وجدی تر شده بود برای دکتر رفتن هامون که تشنج کرده بود مادنبال دلیل بودیم که چیشد یه ماه قبل هر دکتری می‌بردیم برای گربه و بی‌قراری های شدید امیر شایان همشون میگفتن چیزی نیست کولیک داره چطور شد همون بچه سالمی که همه تاییدش میکردن تشنج کرده ، همه اینا با نگاه کردن به این لیست سفر اسنپ اومد و مرور شد و خیلی دلم برای خودم سوخت وبغضم گرفت که چه قدر سرنوشت یه آدم می‌تونه غم انگیز وبد باشه ......
داریم میریم دکتر ژنتیک برای بیماری امیر شایان و سوال هایی هنوز من جوابش رو نگرفتم