اشک هام رو که بی وقفه میریزن پاک میکنم
و دست میزارم رو قلبم که تا به امروز این میزان از غم رو تجربه نکرده بود
هربار که میای سمتم و میگی شیر بند بند تنم پاره میشه
میگم نه
و تو ناامید میشی از من
از من که مادرتم
از من که تا به امروز به همه ی سازهات رقصیدم و از نگاه بقیه محکوم شدم به لوس بار آوردن تو
چه اهمیتی داره حرف های مردم
اینها همین آدم هایی هستن که استدلال میارن وقتی مادری به بچه ش شیر خودش رو نده یه سری از عواطف رو تجربه نمیکنه
آخ کاش میشد ضربان نامنظم قلبم
این حجم از اندوهی که رو شونه هام سنگینی می‌کنه رو نشونشون میدادم
می‌دونی مامان من دلم لک زده برای تست تنظیم دمای شیر روی دستم
دلم لک زده برای صدای خروج آب از فلاکس
دلم لک زده مامان
و دروغ چرا
برای همین وعده های خوابت رو حذف نمیکنم
میخام اون دو تا وعده رو حفظش کنم
نمی‌دونم تا کی
حداقل تا جایی که هردومون کمی کنار بیایم با این موضوع
در حال حاضر من و تو غمگین ترین مادر و پسر جهانیم مامان

۲۸ پاسخ

تادوسال بهش شیربده بهداشت ودکتردخترم گفت تادوسال شیروقطع نکن

سلام عزیزم خوبی درخواست میدی من پرم

وای چقد دلم گرفت و بغض😭 اون وقتیکه دخترمو از شیر گرفتم یادم اومد 😭😭😭😭

خب چرا از الان؟ زود نیست

منم یک سالگی دلا که رفتم دکترش گفت کامل شیر خشک حذف کن ماست بده غذا موقعی که این حرف و گفت اینقدر دلم گرفت گفتم من میرم دخترم شیر نخوره شیر خشک میدم منم
و اصلا نتونستم اما به شدت کم شد شیرش هر ماه دو روز دیرتر شیر خشک میخرم ده روز دوتا بود شد دوازده روز دوتا و رفته رفته خود به خود که غذا بخورن اون شیر کم میشه

عزیز دلم منم با نوشته ات اشک ریختم

مهشید جانم عمیق درکت میکنم اما منم نلین رو از شیر گرفتم وعده های شبشم بگیر هم خوابش بهتر میشه هم رشد قدی
و اینکه دندوتاش خراب نمیشه
مادر بودن خیلی سخته
من با اینکه نلین تا همین چند وقت پیش با تمام سختی تو خواب شیر میخورد دلم تنگ شده

😥😥😥😥😥

اشکمونو در آوردی که خواهرمن

میتونم بپرسم الان روزانه چند سی سی میدی!؟

الهییی...پسرمن یه وعده فقط یا موقع خواب شام که کم بخوره میخوره یا صب زود کلا خودش حذف کرده

مهشید جان نمیتونم بگم چقدر با خوندن این تاپیک گریه کردم😭 خیلی خیلی زیبا توصیف کردی چه نور زیبایی داری آفرین بهت خوشبحال لیام جون به خاطر داشتن همچین مادری🫂❤️ من هنوز از شیر نگرفتم ولی قلبم به درد اومد چقدر زود گذشت استریل کردن شیشه با عشق که بچه مریض نشه دو تا فلاسک آب گرم و سرد و تنظیم دما الهی به سلامتی و راحتی بگذره 😢😢

خب چرااینقدر غم انگیز مینویسی آدم گریه ش میگیره
قلمت فوق العاده س

از شیر دادن متنفر بودم جوری ک گریه میکردم همش ی
افسردگی داشتم
اونم متاسفانه هردوی بچهام آلرژی فوق العاده شدیدی داشتن ومجبورشدم شیرمخصوص آلرژی بدم

اخی شیرشو قطع مردی خب میدادی تا۲سالگی اشکال نداشت

گریم گرفت یاد دختر م افتادم وقتی از شیر گرفتمش

دیگه آدم احساسی میشه بغش میگیره ولی تا این حد دیگه زیاده من چی بگم سر یکسال بچه ام باردار شدم و شیرم خشک شد بچه ام گریه میکرد من خودمو میزدم که حق تو رو ندادم شب بیقراری میکرد منم گریه میکردم ولی روند طبیعی زندگیه میگذره بزرگ میشه باید از وابستگی ها بگذره تا رشد کنه پیشرفت کنه بچه ها مهمون ما هستن باید رشد داشته باشند

شیر سینه ات رو چجور خشک کردی ب منم بگو لطفا ظاهرش و اندازه اش چجور شد خیلی منو میترسونن میگن اندازه گردو میشه و مثل بادکنکی ک باد نکردیم اونجور شل میشه

اوف منی ک این حس رو تجربه کردم
و قراره دوباره تجربه اش کنم
بغضم گرفت...

من از ۱۳ ماهگی به دستور دکتر دو وعده میدم بهش و روز اول واقعاااا گریه کردم
وقتی میرفت شیشه ی خالی میاورد و نگاش میکرد
یا میرفت شیشه ی آبشو میاورد و آب میخورد چون کلافه بود
درکت میکنم ولی صبوری کن این به نفع بچته

حق داری واقعا.قلبم به درد اومد.من پسرم رو یک سالگی از شیر خشک گرفتم.یکروز فقط برای اینکه دیگه اون صحنه ی روق کردن بی حد و اندازش برای تایمی که براش تو شیشه شیر میگیریم رو نمیبینم گریه کردم.پسرم اصلا نفهمید چی شد چون کوچیک بود ولی من بکروز برای اینکه آخرین روزه این صحنه رو تو عمرم میبینم گریه کردم

بهترین کاردنیا همین قطع کردن شیرشه بعد ک بچت خوش غذا شد متوجه حرفم میشی مامان مهربون

آخی بخاطر همینم هست که نمیتونم از شیر بگیرم

شیرشو قط کردی عزیزم؟
چرا؟

ای بابا طاقت بیار

عزیز دلم این روزاهم میگذره و گل پسرت میفهمه که هرکاری کردی براش به صلاح خودش بوده تو بهترین مامانی برا لیام جون مطمئن باش 🥰❣️

چرا گلم میخوای شیرش قطع کنی

خواهر همچین نوشتی آدم گریش میگیره

سوال های مرتبط

مامان اَبرا جون☁️ مامان اَبرا جون☁️ ۱ سالگی
امشب شبه دومی هسته که شروع کردم به گرفتن شیر 🌈💧
امروز ۳ وعده بهش شیر دادم و ساعتا ۱۲سینه هام در حال انفجار بودن که دادم هر دوتا رو خورد تا مقداری که سینه هام یکم سبک شدن
دخترم و که تو بغلم بود گذاشتم رو پام و رو پا خوابوندم و بعدش که خواب رفت گرفتمش تو بغل به این یکسال و هفت ماه فکر کردم که چقدر سریع گذشت .اولین باری که به دخترم شیر دادم تو بیمارستان اومد جلو چشمم و چه حس عجیبی بود اولین باری که شیر دادم
ناخودآگاه شروع کردم گریه کردن و دیدم دارم با دخترم حرف میزنم
میگم مامان تمام قطره قطره شیری که دادم حلالت باشه مامان .تو منو مامان کردی و حس قشنگ مادر شدن رو بهم بخشیدی .مامان معذرت می‌خوام که دارم از شیر میگیرمت چون باید کم کم جدا بشی و غذا بخوری این یک مرحله از رشدت هسته برای هر دوتا مون سخته مخصوصا برای من .تو فراموش میکنی وقتی بزرگ بشی ولی این منم که هیچ وقت فراموش نمیکنم ....
داشتم آروم گریه میکردم که همسرم صدامو شنید و گفت چرا گریه می‌کنی دلت براش میسوزه.اشکالی نداره باید این کار رو بکنی
و گرفت خوابید .
..
واقعا اون لحظه فهمیدم مادر بودن و پدر بودن چقدر باهم متفاوته وقتی من تمام جونم غم داره از جدایی شیرم از بچم شوهرم راحت حرف میزنم انکاری که کار خاصی نیست
بهشت زیر پای مادران هسته واقعا 🩵🤍
مامان هلی سه قلو ها مامان هلی سه قلو ها ۱ سالگی
خیلی خب مامان های عزیزی که بچه تون همسن بچه های من هستش لطفا بخونین ❤️

وقتی من میگم دارم با بچه م تمرین میکنم جیش گفتن رو دلیل بر این نیس که شما بری به زور بچه رو از پوشک بگیری بچه شب ادراری بگیره استرس بگیره تمرکز و یادگیریش و از دست بده یا کم‌کاری کنه شما اعصابت به هم بریزه سر بچه داد بزنی یا کثیف کاری کنه کتکش بزنی

بچه ی شما توی ۱۸ ماهگی هنوز آماده از پوشک گرفتن نیس نمیدونم دختر خالم ۱۴ ماهگی گرفت دختر همسایه مون ۱۶ ماهگی گرفت منم باید بگیرم نداریم بچه ها با هم فرق دارن اون فقط به بچه ش ظلم کرده همین 👌
فقط برای راحتی خودش و جیب شوهرش به زور بچه رو از پوشک گرفته

تا روزی که بچه شما با زبون خودش جیش نگفته به زور از پوشک نگیر


هلمای من ۲ سال و نیمه بود از پوشک گرفتمش همه میگفتن شوهر کردنی شده پوشک داره ولی بچه من اذیت میشد زودتر از اون و حرف مردم ارزشی نداره 🙏


حالا بعضیا بهم گفتن من از شیر هم گرفتمش مثلا تو ذهن خودشون مسابقه میدن با بقیه😃

من ترجیح میدم تا پایان دو سال در کنار شیر حیوانی بچه ها شیر خشک رو بخورن چون شیر خشک غنی شده هستش و موادی که به شیر خشک اضافه شده تو شیر گاو یا گاومیش و یا بز وجود نداره بعد اون هم باز شیر رو ترک نمیکنیم فقط شیر خشک رو حذف میکنیم به جاش شیر حیوانی میدم
مامان لیام جان مامان لیام جان ۱ سالگی
مامان دوقلوها💞 مامان دوقلوها💞 هفته بیست‌وششم بارداری
سلام مامانای مهربون گهواره… 🤍
امشب نمی‌خوام فقط یه خبر بدم…
می‌خوام یه تکه از قلب پر از عشق و انتظارم رو با شما قسمت کنم…

۲۰ هفته‌ست که توی تنم، سه تا قلب کوچولو دارن می‌تپن…
من دو تا تکیه‌گاه کوچولو، یعنی دو پسر، و یه همراز ناز، یعنی یه دختر دارم که قراره هر لحظه‌م رو با عشق و لبخند پر کنن…

و حالا کم‌کم دارم حس می‌کنم چه معجزه‌ای درونم شکل گرفته…

من فقط یه احساس تازه نگرفتم، بلکه زندگی‌م داره پر از نور و عشق می‌شه و قلبم آماده‌ست تا هر لحظه‌شونو بغل کنه…

اما قصه من فقط این نیست…

قبل از این سه تا فرشته، من دو تا خورشید کوچیک دارم که زندگیمو گرم می‌کنن…
طنین و ترلانم، دخترای قشنگ من
که هر بار نگاهم به صورتشون می‌افته، حس می‌کنم خدا از پشت ابر اومده و منو بوسیده…

امشب که خوابن…
به پاهای کوچیک‌شون نگاه می‌کنم و زیر لب می‌گم:

«فرشته‌های مامان… شما می‌دونین چقدر مامان بی‌تاب دیدنتون بوده؟
مامان امیدوارم همیشه کنار هم باشین و دست همو بگیرین و دنیا رو با لبخندای هم روشن کنین…»

گاهی دست می‌ذارم روی شکمم و می‌پرسم:

«فرشته‌های مامان… مامان داره براتون یه دنیا عشق و شادی میاره برای خنده‌ها و بغل‌ها…»

خدایا شکرت…
من فقط یه مادر عاشق و دلواپس‌م، که هر تپش قلبم پر از دعا و عشق برای فرشته‌هاست…

تو فقط… سلامتشونو امضا کن.
من قول می‌دم تا آخرین رمق، جای نفس کشیدن، برای پنج‌تاشون نفس بکشم.

و برای همه مامانای چشم‌انتظار، کلی دعا کردم…
خدایا به دلشون نگاه کن،
مامانای باردار رو سالم و خوشحال فارغ کن
و همه بچه‌ها رو حفظ کن… 🤍🙏
مامان هاناخانوم🎀 مامان هاناخانوم🎀 ۱ سالگی
همیشه اینجا مامان‌هایی رو دیدم که غصه می‌خورن از اینکه نتونستن به بچه‌شون شیر خودشون رو بدن، دل‌شکسته‌ان از دیدن قوطی‌های شیرخشک، و بغض می‌کنن وقتی شیشه شیر دست بچه‌شونه... اما من؟ من برعکسم. من دلم می‌خواست بچه‌م شیرخشک می‌خورد. نه اینکه اون لحظه‌های عاشقانه‌ی شیر دادن رو دوست نداشته باشم، نه اینکه بغل گرفتن اون تن نرم و کوچولو و حس نفس‌هاش کنار قلبم برام قشنگ نباشه… ولی واقعیت اینه که با تمام عشقی که توشه، شیر دادن گاهی یه عذابه. تو خواب، تو بیداری، وسط مهمونی، توی جمع، توی سفر... یه موجود کوچولو میاد، با اصرار و نیاز، لباستو بالا می‌زنه و دنبال آرامشه. بدنت دیگه مرز نداره، شب و روز قاطی می‌شن. هیچ‌وقت خواب عمیق نداری، هیچ‌وقت آزادی کامل نداری، هیچ‌وقت نمی‌تونی فقط برای خودت باشی. گاهی با خودم فکر می‌کنم کاش یه شیشه شیر بود، یه کم آب جوش، و بعدش یه خواب بی‌وقفه. کاش بدنم فقط برای خودم بود، نه یه منبع بی‌پایان آرامش و تغذیه. کاش می‌تونستم با خیال راحت، یه روز، فقط یه روز، تنم رو از این نیاز بی‌وقفه آزاد کنم... ولی خب... باز شب که می‌شه، وقتی اون صورت کوچولو و بی‌پناهش رو می‌چسبونه به دلم، وقتی اون نفس گرمش روی پوستم می‌خوره، وقتی نگاهش می‌گه: «تو تمام دنیامی»، تمام خستگی‌هام رنگ می‌بازه. باز هم نرم می‌شم، با تمام تضادهایی که تو دلمه. شاید این وابستگی همیشگی سخت باشه... ولی یه روزی تموم می‌شه. و من، با تمام وجودم دلم براش تنگ می‌شه. برای همین شیر خوردنِ نصفه‌شب، برای همون دستای کوچولو که پیراهنمو می‌زنن بالا، برای این عذابی که اسمش «عشق»ه.
مامان محیا(زندگی) مامان محیا(زندگی) ۱ سالگی
تا یادم نرفته اینو بزارم برای مامان هایی که مثل دختر من بدغذا هستن و به زور چیزی رو پسند میکنن🥴 این پنیر میهن برای کودکان عالیه محیا خیلی دوستش داره صبحانه خالی میخوره، امروزم باز گردو رو به منو صبحانه اش اضافه کردم و فهمید و نخورد تف کرد 😑اصلا لب به مغزیجات نمیزنه،حالا از اینور هم مامانم بهم استرس و فشار روحی میده که آرررره تو مادر خوبی نیستی به بچه خوب نمیرسی از اون گردو و بادام بده بچه بخوره جون بگیره و فلان هزاربار گفتم دوست نداره نمیخوره برگشته میگه نههههه تو از تنبلی نمیاری بدی دست بچه😒 آخه مادر من تو مگه هر روز خونه کنی که زحمات منو ببینی؟! چطور بچه نگه داشتن منو ببینی؟! فقط بلدی از پشت تلفن حرف بارم کنی من مادر این بچه هستم هیچکس هم اندازه من به این بچه نمیرسه بخدا ولی خب چیکار کنم بدغذاست بعضی چیزا رو لب نمیزنه، میگه نههه تو بلد نیستی قلق بچه ات رو بهش بدی بخوره😑 وگرنه خوروندن اونا به بچه که کاری نداره، حالا بیا حالیش کن نه این راه درستی نیست بچه از غذا زده میشه و اینا خلاصه حوصله بحث باهاش رو ندارم میگم آره تو راست میگی حق با شماست
مامان آیهان🌙 مامان آیهان🌙 ۲ سالگی
مامان لیام جان مامان لیام جان ۱ سالگی
دو پرس وابیشکای تکه ای با دو تا نوشابه ی مشکی و پیاز و نون سنگک چیده شد رو میز و من و بابا حمید شروع کردیم به خوردن
یه تکه از نون سنگک رو میدم دستت که تو کالسکه نشستی
یه خانوم و آقای جوون هم وارد میشن و میز کناریمون رو انتخاب میکنن
به چهره هاشون نگاه میکنم
بینی عمل شده‌ ی  آقا بدجوری تو ذوق میزنه و اصلا با صورت مردونه ش تناسب نداره
به بابا حمید نگاه میکنم و تو دلم ضعف میرم برای صورت مردونه ش
به جای بخیه ی  پیشونیش خیره میشم که میدونم نقطه ضعفشه و منم بارها گفتم که عاشق همون خط بخیه ام
از صدای آقا که با حالت انزجاربه پیشخدمت میگه پیاز رو از میز ما بردار به خودم میام
تو دلم میگم همون بهتر که برداره تو چه می‌دونی وابیشکا با پیاز یعنی چی
صدای اعتراضات و غرغر های تو شروع شده
هرکاری میکنم آروم نمیشی
آقا و خانم جوری نگامون میکنن که انگار تو عمرشون بچه ندیدن
متوجه میشم سرو صدای تو آزارشون میده
به بابا حمید اشاره میکنم که بلند بشیم غذا رو کامل نخورده بلند میشیم و کالسکه رو به سمت در خروجی هدایت میکنم
منتظر بابا حمید که رفته صندوق حساب کنه نمیشم
و فقط محیط رو ترک میکنم
تو ذهنم میگم حالا بدون سمفونی زیبایی که پسرم ایجاد کرده بود غذاتونو بخورید و به این استدلال مادرانه ام لبخند میزنم