من چندساله همیشه شبا تنها بودم اصلا نترسیدم ولی دیروز غروب چندتا پسر دوازده سیزده ساله کولی توخیابان باسنگ به یه پراید میزدن وتوخیابان دادزدن وفوش دادن از دیشب یه ترسی من روگرفته البته بجز همسایه بغلی دستیمون کسی نمیدونه تنها هستم به اسرا هم نگفتم که ترسیدم اگه بفهمه اونم می‌ترسه

عزیییزم
ایت الکرسی بخون
درو قفل کن و پشت در هم کلید بذار هیچ اتفاقی نمیفته
سعی کن خریداتم تا هوا روشنه و خیابونا شلوغه انجام بدی که دیگه مجبور نشی تو تاریکی و شب بری بیرون
مثلا تویی که تنهایی سعی کن انواع دارو برای خودت و بچه ها تو خونه داشته باشی یا چیزای ضروری که ممکنه یهو نیازت بشه رو بیشتر بخری
میدونم سخته ولی تویی که این همه سال از پسش براومدی مطمئن باش بازم میتونی و هیچی نمیشه💛

هستی گلم

بچه هل تو خیابون عزیزم چی کار به شمادارن

منم تنهام چند ساله. شوهرم شهر دیگه سرکاره. دوماه یبار میاد.
تازه من خونم ویلایه و حیاط بــــــــــزرگ. هم عادت کردم هم نه. چاره ای نیست 😔😔😔😔

الهی... منم ی مدت اوایل زندگیمون شوهرم تو ایرانخودرو بود صبا ساعت ۵ میزد بیرون من تا هوا روشن میشد از ترس گریه میکردم... شوهرت چکاره س؟ شبا پشت درو بنداز ی چاقویی م بزار کنارت

همسرتون شب کاره؟