قسمت دوم تجربه زایمان طبیعی
واسه اینکه سر بچه کامل بیاد تو لگن فیکس شه بهم گفت اسکات و بالا پایین شدن رو توپ برو موقع انقباضات که واقعا سخت و دردناک بود واسم بعد ورزش گفت بخواب معاینت کنم که پنج سانت بودم واسه اینکه زودتر پیشرفت کنم گفتن کیسه آبتو میزنیم که بعدش دیگ دردا خیلی شدید شد و نیم ساعته فول شدم از همون هشت نه سانت درد و حس زور زیادی داشتم که با فوت کردن ردشون کردم دیگ رسید به غول مرحله اخر یعنی زور زدن که بر خلاف تصورم واسه من سخت بود واقعا و انرژی زیادی میبرد در نهایت با چندتا زور عمیق گل پسر ما با وزن ۳۴۰۰ به روش کاملا فیزیولوژیک( از هیچکدوم از روشای کاهش درد مث گاز و وان و اپیدورال استفاده نکردم)۳۹ هفته دو روز
دوم اردیبهشت ساعت ده و نیم صبح بدنیا اومد 🥹
بعد زایمان بچه رو‌گذاشتن روسینم وتماس پوستی برقرار شد و من باورم نمیشد واسه دومین بار مامان شدم🥲دیگ بعدش بچه رو بردن کاراشو کنن و حدود یک ساعتی ماما مشغول زدن بخیه هام بود خیلی با دقت انجام میداد که گفت هم زیبایی هم تنگی واست زدم😅
فک میکردم این زایمانم خیلی طولانی بشه ولی اینطور نشد خداروشکر و من از پسش براومدم💪🏻

۸ پاسخ

خداروشکر 🤍

هزنیه اضافی گرفت برای زیبایی و تنگی؟

خدا قوت بده عزیزم مبارکت باشه گلم خیلی سپاسگذارم ک تجربتو خیلی قشنگ گفتی برامون

منم قبلیم ۳۴ هفته زایمان کردم
الان هم فقط تا الان پیاده روی کردم ورزشی نکردم
میشه بگی چه ورزش های انجام بدم؟؟؟

چه ورزش های انجام می‌دادی ؟؟؟

بسلامتی .
بنظرت ماما همراه خوبه من زایمان اولمه

چ زایمان خوبی ب سلامتی تموم کردی و حالا شروع بچه داری
واسه منم دعا کن زایمان دومم بتونم خودم بچمو دنیا بیارم از اولی ک نفهمیدم هیچی

دوره ای ماما خانم ابادی بهتون گف برای باز شدن دهانه رحم
چی تاثییرش بیشتر بود

سوال های مرتبط

مامان سپهر💙 مامان سپهر💙 ۱ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی
من واسه دومین بار زایمان طبیعی تجربه کردم البته پسر اولم ۳۱ هفته با وزن ۱۳۵۰ دنیا اومد واسه همین ماما بهم گفت خودتو شکم اول بدون نه دوم چون اولی کوچیک بود😁
من کل بارداری بخاطر زایمان زودرس قبلی استراحت نسبی بودم سرکار نرفتم پونزده هفته سرکلاژ کردم دکتر ۳۷ هفته سرکلاژو باز کرد من پیاده روی ورزش شروع کردم ۳۸ رفتم ویزیت گفت دهانه رحمت ۳ سانت بازه ولی سر بچه نیومده تو لگن دوره زایمان راحت خانم ابادی شرکت کردم یکی دو جلسه ام حضوری کلاس ورزش رفتم دیگ خودم حرکاتو تو خونه انجام میدادم
دوشنبه یکم اردیبهشت از صبح دردام شروع شد اولش منظم بود هر ده دقیقه یه بار ولی بعد دو ساعت کلا نامنظم شد دیگ همون روز رفتم کلی پیاده روی ورزش کردم زیر دوش صدتا اسکات زدم ولی همچنان دردام نا منظم بود دیگ شب تا صبح بخاطر درد نتونستم بخوابم شیش صبح با ماماهمراهم تماس گرفتم گفت برو بیمارستان معاینه بشی منم خودمو میرسونم با همسرم اومدیم بیمارستان معاینه کرد گفت همون سه سانتی ولی دهانه رحمت خیلی نرمه بچه هم اومده تو لگن ولی هنوز سرش کامل فیکس نیست دیگ بستری شدم و ماماهمراهم اومد خودش معاینه کرد واسه اینکه سرش بهتر بیاد تو لگن یه معاینه کرد که دردناک بود و چهارسانت شده بودم با کمک همسرم و ماماهمراهم ورزشارو شروع کردم و طب فشاری واسم تو انقباضات انجام میداد چون ریتم دردا جالب نبود امپول فشار با دوز کم بهم زدن کم کم دردا شدیدتر شدن و با فاصله کوتاه بین دردا سعی میکردم تنفس بگیرم ماما ماساژم میداد...
مامان هانیس✨🍓 مامان هانیس✨🍓 ۲ ماهگی
پارت۲تجربه زایمان طبیعی
۶صبح که بستری شدم۸صبح ماما کیسه آبمو زد دیگه دردام خیلیی شدید شدن جوری که موقعه درد داد میزدم همینطوری درد داشتم و هی شدید تر میشدن وسطاش پشیمون میشدم که چرا سزارین نکردم چون واقعا غیر قابل تحمل بود البته شاید واسه من اینطوری بوده یا آستانه تحمل درد من کم بوده باشه خلاصه همینطوری درد داشتم و هی ساعت به ساعت شدید تر میشدن ماما خصوصیم بهم ورزش میداد شیاف گل مغربی میزاشت واسم که روند زایمانم زودتر پیش بره ولی انگار خیال نداشت به دنیا بیاد ساعت۱۲رفتم رو تخت زایمان دیگه وسط دوتا درد هیچی متوجه نمیشدم ساعت۳بعدازظهر معاینم کرد گفت سرش کاملا تو لگنته و دارم موهاشو میبینم ساعت ۳و نیم بعدازظهر با سه تا زور خیلی قوی دختر نازم بدنیا اومد با وزن۲۹۰۰ و ۳۸هفته و ۳ روز و بدون بخیه و پارگی
مامانا من زایمان خیلی سختی داشتم و واقعا پشیمونم چرا سزارین نکردم زمان زایمانم و دردام خیلی طولانی بودن ولی واقعا ماما خصوصی کمکم کرد و راضیم از ماما
مامان ایلیاو ارمیا مامان ایلیاو ارمیا ۱ ماهگی
#پارت ۲
آمپول فشار که تزریق شد کم کم دردام ریز ریز شروع شد خفیف بود نوار قلب که تموم شد منو بردن تو اتاقم و دردام دیگه داشت لحظه‌ به لحظه بیشتر می‌شد اولش هر پنج دیقه در حد درد پریودی اومد ماما معاینه کرد گف سع سانت بازی پاشو راه برو و ورزش هارو شروع کن دیگه دردام ریتم گرفته بود و هر دو دیقه زیاد میشد ولی بازم قابل تحمل بود.شروع کردم ورزش های لگنی رک انجام دادن و راه رفتن خداروشکر نتیجه داد وزودی باز شدم دکتر گف چون بچت ریزس زودی به دنیا میاد ساعت سه و نیم دردام شدید شد معاینم کردن گفتن عالی پیش رفت کروی ۷ سانت بازی پاشو راه بزو ولی دیگه توانشو نداشتم دراز کشیده بودم و درد میکشیدم خلاصه ماما چند بار معاینه کرو ک بیشتر رحمم تحریک میشد و میگف حس زور داشتی بدون داری فول میشی ساعت ۴و نیم دردام خیلی خیلی شدید شد و من فول شدم و با دوسه بار زور زدن زیاد پسر خوشکلم با وزن سه کیلو به دنیا اومد. از هفته ۳۲ میگفتن وزنش خیلی کمه و مرتب لیدی میل مصرف می‌کردم خدارشکر وزنش نرمال بود و من بیخود این همه مدت رو استرس داشتم. بخیم یه کوچلو خوردم.خداروشکر زایمان خوبی داشتم و به خیر گذشت .انشالله قسمت همتون 😍😍
مامان آقا شاهان مامان آقا شاهان ۲ ماهگی
سلام خانم ها منم اومدم تجربه زایمان طبیعی رو بهتون بگم جمعه ساعت ۱۲ بود دیدم بچه انگاری میلرزه تو شکمم خیلی نگران دلواپس شدم رفتم بیمارستان آن اس تی بدم ک گفتن باید معاینه بشی رفتم معاینه شدم گفت خانم ۳ سانت باز شدی بدون هیچ درر و فشارم بخاطر استرس زیاد بالا بود ۱۴ بود اونام گفتن باید بستری شی و زایمان کنی تو هفته ۳۹ هفته ۲ روز رفتم بالا از ساعت ۳ تا ۵ درد نداشتم کم کم دردام شروع شد وای خیلی سخت بود بعد هی میومدن معاینه شدم ۶ سانت با درد فراوان میگفت ورزش کن منم ورزش کردم ی خانم مامایی ک خدا خیرش بده اومد کمکم کمرم ماساژ میداد دکترا گفتن ۶ سانتی همون خانم اومد بهم گفت ک دهانه رحمت باز باز بچه من احساس میکنم سرشو و ی دفعه دردام شدید شد پسر گلم بدنیا اومد ساعت ۱۱ پنجاه هفت دقیقه اون ک اومد تموم دردام از بین رفت و منتظر جفت اونم اومد خیلی قشنگ بخیه زدن در کل خیلی بهتر از زایمان سزارین بود درد زیادی هم نکشیدم ولی گذشت خداروشکر ایشالله همه بسلامتی فارغ بشن
مامان علیسان مامان علیسان ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۲
من تو این فاصله چون ان اس تی بهم وصل بود نمیتونستم ورزش بکنم و رو تخت بودم فقط تنفس شکمی رو انجام میدادم یک دم سه تا بازدم
قبلش هم ورزش و پیاده روی و کاری نکرده بودم چون فکرنمیکردم زودتر زایمان کنم
رفتم رو‌تخت زایمان
ماما گفت :
پاهاتوباز با دست زیر پامو بگیرم سرمو بیارم جلو داخل قفسه سینه لبامو بهم فشار بدمو جیغ نزنم و چندتا زور خوب بدم به مقعدم
همینکارو کردم وچهاربار زور زدم گفت بچه اومد ساعت ۸ونیم زایمان کردم
ماما میگفت خیلی زود فول شدی و پیشرفت کردی
اوج درد من ۴۵ دقیقه اخر بود شاید اگه میتونستم راه برم ورزش کنم تحملش راحتر میشد ولی چون کیسه ابم پاره شد نمیتونستم کاری بکنم و فقط رو تخت درازکشیده بودم.
البته اینکه بچه هم کوچیک بود بی تاثیر نبود تو راحتر بودن زایمان .برش نخوردم ولی سه تا بخیه خوردم.بطور کلی چون زود فول شدم از زایمان طبیعی راضی بودم
خداروشکر بچه هم نیاز به دستگاه نداشت .زایمانم هم بیمارستان رضوی مشهد بود بازم اگه سوالی چیزی داشتین بپرسین 😘
مامان زهراخانوم🩷 مامان زهراخانوم🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۲
تا ساعت ۹ ورزش کردم و به پنج سانت رسیدم دردها منظم نمیشد و پیشرفت خوب نبود
آمپول فشار شروع کردن
این بین هم نمیتونستم خیلی چیزی بخورم چون معدم تحمل نمی‌کرد و بالا می‌آوردم
معاینه تحریکی دو سه باری کرد و دارو زد برای نرم شدن دهانه رحم
ولی این بین کلا من گیج خواب بودم میگفتم ولم کنید تا من بخوابم فقططط
این بین ورزش های خانوم آبادی رو انجام میدادم روی توپ می نشستم
رفتم توی سرویس و روی کمرم و پاهام آب گرم می‌گرفتم تا آروم بشم
که حس زور بهم دست داد
اومدم بیرون معاینه کرد گفت زور نزن که دهانه رحمت ملتهب میشه
پوزیشن سجده میرفتم که فشار از دهانه رحم برداشته بشه
دیگه نتونستم تحمل و کنترل کنم
دراز کشیدم که معاینه کنه که گفت سریع وسایلو بیارید که بچه داره میاد با نفس کنترل کن زور خوب بده سرشو دارم می بینم
با چندتا زور خوب دخترم زهرا خانوم ساعت یک ظهر شونزده فروردین بدنیا اومد
برش و بخیه داشتم . ماساژ رحمی چند بار انجام دادن برام هم زایشگاه هم بخش
بعد زایمان یه لرز خییییلی شدیدی گرفتم انگشتام کبود شده بود اصلا یه اوضاعی 🥴🥴
سخت و دردناک بود ولی خب الان شکمم برگشته به حالت قبل از حاملگیم که خودم یه مقدار چربی داشتم
بعد از زایمان هم بخیه هام اذیتم می‌کنه و پس درد ها
که وقتی بچه شیر میخوره مثل همون دردهای زایمان زیردلم و کمرم و پاهام درد می‌گرفت ۵ روز اول اینطور بودم که الان بهترم خداروشکر 🩷 🥰
الان خیییلی فکر کردم که اینا یادم بیاد چون کلا گیج خواب بودم خیلی یادم نیس
خداروشکر زایمان خوبی داشتم
انشاءالله همه مامانا به راحتی و سلامتی فارغ بشن و با کوچولوشون برن خونه👶🏻
مامان سید کوچولو مامان سید کوچولو ۱ ماهگی
تجربه زایمان
قسمت ۵
دیگه خانم دکتر ۱۰ دقیقه بعدش رسیدن بالا سرم و کمکم کردن درست تو حالت زایمان نشستم و هی بهم میگفتن چیکار کنم دیگه
گفتن این دختر ما خیلی خاصه موقعیتش
کلا روند زایمانت سریعه
دیگه بدون تا زایمان بعدیت حتی اگه بیمارستان گفت برو خونه نرو بمون بیمارستان؛
و به وقتش که رسید گفتن زور بزن و با دوتا زور زدن ساعت ۱ و ۳۵ دقیقه بامداد آقا سید حسین کوچولو ما بدنیا اومدن💚
و بگم از اون لحظه ای که وااااقعا شیرین و خاصه که بعد کلی درد و بیقراری تن گرمش رو میزارن رو قفسه سینه ات اوووج آرامشه😍😍😍😍نازش کردم و قربون صدقه اش رفتم
خانم دکترم خودشون بخیه هامو با دقت زدن و ماساژ رحمی رو هم انجام دادن و توصیه های لازم رو گفتن و رفتن
و ماماهم حساااابی کمکم کرد فول بشم
و کل روند زایمان از وقتی که رسیدم بیمارستان تا زایمانم۴۰_ ۴۵ دقیقه بیشتر طول نکشید
اگه به وقتش امبولانس نمیومد و میرفتیم بیمارستان ثامن
بچم یا تو ماشین بدنیا میومد
یا خانم دکتر نمیرسیدن بالا سرم

و در کل لطف خدا الحمدالله سررریع تموم شد😍❤️
مامان کیان مامان کیان ۱ ماهگی
تجربه زایمان: تجربه خاصی ندارم از اول گفتم می‌خوام طبیعی بیارم و از سزارین میترسیدم اطرافیان خیلی اذیتم کردن که طبیعی خیلی ترسناکه طوری که از هردوش دیگ ترس داشتم چهل هفته شدم ماما همراه معاینه کرد یک سانت باز بودم منو فرستاد سنو بچه حرکتش همیشه خوب بود تو سنو هرکاری کردن حرکت نکرد و زدن حرکتش خوب نیست انگار بچه اذیت میکرد میخواست دنیا بیاد از سنو بیرون میومدم همینطور لگد میزد خلاصه ختم بارداری دادن بهم ی قرص دادن مثل آمپول فشار زیر زبون گذاشتم کم کم دردم شروع بشه اولین درد کوچیکی که گرفتم قلب بچه افت کرد درد رفع میشد قلب بچه برمیگشت تا یک ساعتی که همه پرستارا و ماماها چک میکردن بعد یک ساعت دردم شدید شد و قابل تحمل واسم نبود خودم دچار پنیک شدم قلب بچه هم کلا افت کرد و برنگشت افتادم به لرزیدن و فکم ثابت نمیشد و نفس نمی‌تونستم بکشم بچه هم وضعیت خوبی نداشت خلاصه سریع بردن اتاق عمل و بچه رو کشیدن بیرون بعد عمل هم بجز اسید و نفخ معده مشکل خاصی ندارم اولین بلند شدن واقعا دردناک بود ولی از دیروز تا حالا دیگ خودم بلند میشم درد دارم ولی با شیاف قابل تحمله
مامان ایلیاکوچولو🤎👶 مامان ایلیاکوچولو🤎👶 ۲ ماهگی
#تجربه_زایمان_ طبیعی
بعد پرستار ازم خواست از روی تخت پاشم روی ویلچر بشینم
پاهام قفل کرده بود.و ب سختی روی ویلچر نشستم و منو برد توی ی اتاق که چندتا پرسنل بودن چندتا مامان باردار دیگ که درد نداشتن فقط منم بودم که فقط درد داشتم. بادرد رفتم روی تخت و ی پرستار دیگ اومد معاینه و پرسیدم چند سانتم گفت ۶ سانت شده
گفتم ماما همراه میخام پرسنل های اونجا گفتن ب ماما همراه احتیاج نداری چون همه درداتو کشیدی چرا دیر اومدی
ان اس تی وصل کرده بودن بهم و کمرم خیلی درد میکرد.
زنگ زدن به دکترم خبر دادن که خودشو برسونه.بعد ی پرستار اومد بالا سرم گفت اسم ی امپول گفت که ب کمر میزنن و بهم کمک میکنه درد و یکم تسکین میده ولی یادم نیس اسمشو گفتم باشه بزنین.
ولی نزدن گفتم درد دارم چرا نمیزنین گفتن لازم نیس ۸ سانت شدی سریع ویلچر اوردن منو بردن اتاق عمل و گفتن برم روی تخت زایمان دراز کشیدم ولی دکترم هنوز نیومده وتوی راه بود
هی پرستار میومد و بهم میگفت زور بزن ب شکل مدفوع منم هی نفس میگرفتم و زور میزدم که دکترم رسید و سریع اومد بالا سرم بهم گفت دوتا زور دیگ بزنی بچت اومده سرشو میبینم ۲ بار دیگ زور که زدم بچم دنیا اومد.گذاشتش روی سینم و انگار همه دردام فراموش شد واسه خیلی لحظه شیرینی بود.انشالله قسمت همه تون
دیگ پسرم و برداشتن بردنش واس وزن و قد دیگ دکترم بخیه هامو زد. دیگ دکترم رفت و اومدن منو از این تخت گذاشتن روی تخت دیگ و بردن بخش بدم پسرم اوردن.بهش شیر دادم🥰✨️
در مورد وزن پسرم بگم پسرم وزنش ۳کیلو ۸۰۰ بود ن ۳ کیلو ۴۰۰
به سونو هام واسه وزن بچه اطمینانی نیس.
اگ سوال داشتین بپرسین جواب میدم😊🌹🤎
مامان نخودی،مهدیار مامان نخودی،مهدیار ۱ ماهگی
تجربه زایمان ۲
تحت بغلیم ک گفتم بچه دومش بود درداش شروع شده بود اما اپیدورال گرفته بود ، خوشحال بود ک ۵ سانت دکتر بیهوشی میاد اما هرچی زنگ ژد دکتر ببهوشی ظاهرا مسافرت یود و نیومد و طفلک تا اخر درداشو کشید و تا صبح زایمان کرد، حالا من این وسط بچه اولمم بود تا حالا این صحنه ها و دردا و ... رو ندیده بودم که دیگ هر لحظه با اون صدا ها و صحنه ها استرس و نگرانیم بیشتر میشد ، خلاصه ساعت ۶ صبح شد و اومدن تو سرم امپول فشار زدن و گفتن حق نداری ببشتر یا کمترش کنی ، منم دیگ منتظز بودم دردام شروع بشه ، ۳ ساعت گذشت و انگار نه انگار ، هی میومدن معاینه که منم ۱ سانت هم نبودم دردم نداشتم ، باز اومدن سرم فشار رو جریانش رو بیشتر کردن و گفتن الان دیگ شروع میشه منم که منتظر ، خلاصه تا ساعت ۱ بعدظهر منتظر بودم اما هیچ دردی شروع نشد ناهار اوردن منم پا شدم همشو خوردم که خوب سرحال باشم ک دیگ صد در صد عصر زایمان خواهم کرد ، حالا بماند که در این بین چندین نفر اومدن کنارم و بغل گوشم کلی درد کشیدن و در اخر زایمان کردن و رفتن منم هر لحظه با دیدن اون صحنه ها روحیه ام رو باخته بودم و به استرشم اضاف میشد ، دیگ خسته شده بودم همه زایمان کردن جز من از شب قبلش بستری بودم و همش معاینه ،
ساعتای ۲ بعدظهر شد که دکترم اومد و گفت الان ۲۴ ساعته کیشه ابت پاره شده منم گریه کردم و میگفتم منو ببرین اتاق عمل دکترم به حرف نکرد گفت یه امپول فشار دیگ تزریق کنن تو سرم ، بماند که این وسط از استرس و نگرانی و دیدن اون صحنه ها نفس تنگی شدید منو گرفت و ...
مامان آقا دایار🤰🏻 مامان آقا دایار🤰🏻 ۲ ماهگی
تجربه زایمان #۱
من از اول بارداری انتخابم زایمان طبیعی بود،ولی خب چون ماه هشتم بارداری سرماخوردگی شدید گرفتم و کلی وزن از دست دادم،دیگه ترجیح دادم زایمان سزارین و انتخاب کنم ،دکترم هم قبول کرد 😁البته زیر میزی شو گرفت ،ولی دکترم گفت سزارین اختیاری واسه ات انجام نمیدم،روز ۴ام که شیفتم توی بیمارستان بیا که به بهانه طبیعی بستریت کنم و بعدش ببرمت واسه سزارین که بتونی از بیمه پولت و بگیری،
خلاصه سرتون و درد نیارم
۴ فروردین شد و من صبح با بهونه کاهش حرکت بچه و خارش کف دست و پا رفتم بیمارستان ،معاینه کردن دکتر گفت ۱سانتم باز نشدی ،بستری شدم بلوک زایمان ،اونجا کلی ترسیده بودم ،چون ماما ها فقط می اومدن بالا سرم و چکم میکردن ،
بعد یک ساعت دکترم اومد ،و ان اس تی ودستکاری کرد گفت کاهش ضربان قلب جنین داریم باید سزارین بشه .همه اینا الکی بود
دیگه سریع سوند و بهم وصل کردن که خیلییییی درد داشت،
بعد دو دقه من توی اتاق عمل بودم ،اونجا همه کلی باهام حرف میزدن که از استرسم کم کنن ولی مگه این استرس لعنتی کم میشد؟!
دیگه امپول بی حسی مو زدن و کم کم کمر به پایینم گرم شد و بی حس،
مامان آرش و آیدا🤰 مامان آرش و آیدا🤰 ۲ ماهگی
پارت 4..

ورزش اسکات میرفتم.. راه میرفتم. دردا داشت فاصله شون کمتر میشد.. بهم میگفت فقط موقع درد نفس عمیق بکش. از دماغ بگین با فوت از دهنت بده بیرون. واقعا تاثیر داشت. می‌گفت اصلا جیغ نزنی. وقتی درد می‌گرفت کمرمو تندتند ماساژ میداد داغ میشد دردم ول می‌کرد. یه اسپری داشت نمیدونم چی بود عصاره یه گل بود میزد به پنبه میگرفتم جلو دماغم. آروم میشدم.. خلاصه دردا داشت تندتر میشد و غیر قابل تحمل منم فقط نفس عمیق میکشیم.. اومدن معاینه کردن گفت 9سانتی ویلچر بیارین ببرین تو اتاق زایمان بردنم رو تخت من باورم نمیشد داره بچه میاد فکر میکردم عین موقع پسرم باید ساعتها درد بکشم.. بعد ک رفتم رو تخت خدا خیرش بده ماما هم کنارم بود بهم یاد داده بود چطور زور بزنم. گفت اصلا جیغ نکش. با دماغ نفس تو بگیر. دهن تو ببند چانه تو بچسبون به گردنت. پاهاتو بادستات بالا بگیر زور بزن.. باور کنین سه تا زور همینجوری زدم بچه اومد.. همه میگفتن آفرین خیلی خوب بود.. اون موقع ک بچه رو گذاشتن رو شکمم بهترین حس دنیا بود. اون موقع گریه گرفته بود و از ته دل امام رضا رو صدا کردم.. و خدارو شکر گفتم.. خدایا شکرت..
این تجربه رو به خوبی پشت سر گذاشتم.
انشالله همه مادرا به سلامتی و دل خوش بچه شون بغل بگیرن💖💖