۶ پاسخ

ای خواهر
هرکس یجوری
من بچم بی قرار ۶ ماهه داغووووون شدیم یه وضعی داریم ک نگو
جز اینکه پناه هم باشیم بهم کمک کنیم کاری از دستمون برنمیاد
نه خوبیم باهم خداروشکر حواسمون بهمدیگه هست
ولی زندگی شدیدا مختل شده برامون

سلام عزیزم
آره شوهر منم میگ دختر منه منم میگم آره ماله خودته از لحاظ قانونی
نقطه ضعف نده دستش من تا الان نقطه ضعف بدستش ندادم
طبیعیه عزیزم بخاطر قبل اینک بچه بدنیا بیاد بهشون رسیدگی میکردیم الان تمام وقتمون ب بچه رسیدگی می کنیم اینجوری میگن اوناهم حق دارن عزیزم
من از شوهرم عذرخواهی کردم گفتم ببخشید واقعا من دیگ مثل سابق نمیتونم بهت رسیدگی کنم و حق داری و ....خودش خجالت کشید از حرفش چون گفت ممنونم چ درکم می‌کنی
مردا بعضی وقتا دادو بیداد می کنن می‌خوان بگن من رییسم بگو آره تو رییس این خونه ای هرچی شما بگی درسته
دیگ بینتون بحث پیش نمیاد والا
کوتاه بیا ک زندگی بهت سخت نگذره عزیزم هم خودت اذیت میشی هم بچه اگ باهاش بحث کنی و ...
چندسال دیگ والا میخندی ک بخاطر چ چیزایع بحث میکردین

اره بابا بیشور شده کلا شوهر من نمیزاره خونه مامانممم ببرمش منم میزارمش پیشش میرم خونه مادرم یکی دو ساعت😁

عزیزم با اومدن بچه مردا هم افسردگی میگیرن .سر بچه اولم پوستم کنده شد انقد ک‌شوهرم اذیت کرد .انقد ب پسرم وابسته بود و هست ک خدا می‌دونه ولی الان ب این نتیجه رسیده خودشم بکشه بچه ها سمت مادر بیشتر میان .

بگو هرکی وظیفه ای داره حرفات جالب نیس کسی بشنوه مسخرت میکنن هرکی میخای باش جایگاهتو بدون درضمن چون بچه اوله ایجور میکنن شوهرمنم سر اولی خیلی منو اذیت کرد الان دیگ انگا این دومی بچه خودش نیس نمیگم ک دوسش نداره ن فقط گیردادناش کمترشده خداروشکرررر

بالاخره که بچه بزرگ میشه خودش انتخاب می‌کنه که کی چه کارس کی هیچ کاره
اصلا اهمیت نده عزیزم
بعضی مردا بلد نیستن حرف بزنن بزار پای اینکه نمیدونه

سوال های مرتبط

مامان رادمان جون مامان رادمان جون ۸ ماهگی
گاهی اوقات تو گهواره یا خارج از اون کسایی رو میبینم که یه جوری در حق خودشون و بچه هاشون ظلم میکنن که آدم واقعا دلش میگیره.چندین نفرو دیدم که وضعیت مالی خوبی ندارن و میشه گفت وضعیت مالیشون خیلی هم بده ولی همینطور بچه میارن و عقیدشون اینه که بچه با خودش روزی میاره و تنها چیزی که برای آدم میمونه بچس که در آینده تنهاشون نمیذاره.باور کنید اون بچه ای که توی فشار و محروم از خیلی چیزا بزرگ میشه اینقدر دچار کمبود و عقده میشه که نه تنها برای پدر و مادر نمیمونه ،دشمن اونا هم میشه.بحثم با کسایی که یه بچه دارن نیست.اینجا دیدم با وضعیت مالیه خیلیییی بد سه چهار تا بچه ی کوچیک دارن باردار هم هستن.خیلیاشون هم به خاطروام فرزندآوری اینکارو میکنن.واقعا چه ارزشی داره؟؟؟
یا زن و شوهرایی که تو مرز طلاق و جدایی هستند باز به خودشون اجازه میدن تو اون شرایط و محیط متشنج بچه دار بشن.واقعا ظلمه ظلم.من به چشم خودم دیدم که اون بچه ها چه زجری میکشن.کاشکی هر کسی میدونه شرایطش ازهر لحاظ مساعد بچه دار شدن نیست ، یه بچه رو عذاب نده.
مامان دلارام مامان دلارام ۷ ماهگی
از زمانی که باردار شدم تا به امروز که بچم دنیا اومده و شش ماهش و داره تمام میکنه ..خیلی طبیعیه که مثل هر خانم دیگه ای منم با یکسری چالش ها دست و پنجه نرم کنم ..منم دوران ویار بارداری داشتم ..افسردگی بعد زایمان داشتم..کولیک و رفلاکس و شب بیداری های طولانی و درد های نقاهت سزارین و چالش های که بچه بعد واکسن دوماهگی و چهار ماهگی داشت و الانم که داره لثهاش سفت میشه خوب چالش های خودشو داره ..تب میکنه ..لایه پاش میسوزه ..بی حال میشه و خیلی چیزای دیگه...هیچ کدوم به منه مادر ربطی نداره بچه داره مسیر رشد رو طی میکنه من مادر بدی نیستم که بچم گاهی اسهاله گاهی یوپسه من مادر بدی نیستم که بچه بخاطر دندون تب میکنه من مادر بدی واس هیچکدوم از این چالش های که بچه در مسیر رشدش داره نیستم..و ااین که هر مادری قبل از ماها هم این مسیر با بچش طی کرده و مامان های بعد ما هم قرار طی کنن...کااااااش مادرم اینو بفهمه کاش اینو درک کنه و منو این همه تو فشار نزاره که تو چیکارش کردی که الان پاش سوخته تو کردی که الان اسهاله تو باعث شدی که الان نمیدونم فولان شده...امروز که تیر خالص زد بهم ..برگشته میگه تو نمیدونم مثل کدوم حیونکه بچمو خودش میکشه آخر یروز میام میبینم کشتیش...با این حرفش چشمام دیگه هیچی رو ندید هرچی از دهنم در اومد بهش گفتم و انداختم از خونم بیرون..بهش گفتم دیگه حق نداری بیای خونم دیگه نمیخوام هیچوقت ببینمت