سلام همه مامانای خوشگل ☺️عادت ندارم زیاد بنویسم ولی امشب کم آوردم گفتم بیام بنویسم بمونه یادگار 🥺بارداری سختی داشتم از همه لحاظ اصلا بچه نمی خواستم چون هم پسر دارم هم دختر چون میدونستم نه جسمم کشش داره نه روحم نه مغزم ولی وقتی باردار شدم دیگه تسلیم شدم کلا مدلمه زود خودمو با هر شرایطی وفق میدم ،،وقتی فهمیدم باردارم ۱۲ هفته بودم که رفتم سونو البته ی هفته قبلش آزمایش داده بودم ولی فکر نمیکردم ۱۲ هفته باشم همونجا گفت هماتوم داری جفتت پایینه و منی که همش باشگاه و بیرون بودم یهو شدم استراحت البته غذا دکترم گفت میتونی بپزی خلاصه ماه ۴و۵ با استراحت گذشت ولی فقط خدا میدونه چجوری گذشت 🥺از بنایی و بازسازی همسایه طبقه بالا پایین سروصدا و زندگی زیر خاک بگم یا از خونه موندن و اعصاب داغون و ویار بهر حال گذشت و یکم آزاد شدم بلخره گاهی بیرون میرفتم ولی نباید زیاد راه می رفتم یا کار سنگین ولی اوضاع بهتر بود یکم واسه نی نی خرید کردم ولی نتونستم خونه تکونی کنم چون هم بازسازی همسایه تموم نبود هم گفتم بمونه اول اردیبهشت کارگر بیارم …
صبح ۱۱ فروردین بیدار شدم که برم دسشویی دیدم خونریزی دارم اونم شدید مردم و زنده شدم تا برسم بیمارستان و بگن که بچه زنده هست …یک هفته بستری بودم خداروشکر خطر رفع شد آمپول ریه زدن و مراقبتای لازم سونو گرفتن تازه فهمیدم آب دور بچه کمه رشدش کمه کلی استرس کشیدم بعد یک هفته مرخص شدم و استراحت مطلقم آب دور بچه خداروشکر اومد بالا ولی بخاطر جفت پایین استراحتم خونم کثیف مونده و من همون ی ذره اعصابم تو بیمارستان جاموند 🥺

۱۸ پاسخ

بچه هات چندساله ان

این داستانت شبیه بارداری ننه..من که افسردگی گرفتم تو بارداری کلا تحت مشاوره و روانپزشک...ولی خدارو شکر همون لحظه زایمان همه چی از بین رفت

آفرین بانوی قوی
خدا سیستم خانمارو طوری تنظیم کرده که ب همه شرایط زندگی عادت کنه و کنار بیاد
خداروشکر که ب خیر گذشت انشالا که جوجتو بسلامتی بغل بگیر و درکنارش نهایت لذتو ببری عزیزم

عزیزم آفرین بهت که تا این جای راه با هزارتا سختی اومدی واقعا بهت افتخار میکنم 🌹 دیگه چیزی نمونده یکی دو هفته ای نی نی انشا... ب سلامتی ب دنیا میاد دیگه از این استرس ها راحت میشی

عزیزم خیلیا شرایطشون همینجوره.وقت واسه تمیز کردن خونه زیاده قدر نعمتی که خدا بهت داده رو بدون انشالله به سلامت به دنیا بیاد.من دوتا سقط داشتم کلی ازمایش دادم که بفهمم مشکل چیه از روزی که فهمیدم باردارم همش استرس داشتم که خدایی نکرده اتفاقی نیفته براش منم جفتم پایین بوده،هماتوم داشتم و هنوزم دارم و کلا استراحت بودم..۷ ماهه نتونستم خونه رو تمیز کنم هنوزم بعضی وقتا لکه بینی دارم که میمیرم و زنده میشم.ولی خداروشکر تا اینجا رسیدم.سعی کن فکرای منفی رو از خودت دور کنی❤

کار همیشه هس تحمل کن زایمان کنی بعد اساسی بریز بیرون ب دل تمیز کن

سلام گلم منم شرایط مشابه شما دارم یه پسر دارم یه دختر، اصلا اصلا قصد بارداری نداشتم چون ۳۸ سالمه و مادر و خواهر هم ندارم کمکم باشن، یک ماه و نیمه بودم فهمیدم حامله هستم، اولش گریه کردم ولی بعد دلم رو سپردم به خدا از خودش کمک خواستم، بچه هام همش در حال دعوا هستن باهم، خونه ام هم دست تنها تمیز میکنم در حد توانم، دیگه چیکار میشه کرد، خدا حتما خیرمون رو در این دیده، غصه نخور، خونه تمیز هم نباشه بچه به دنیا میاد، فقط نذار افسرده بشی، راحت بگیر بذار بگذره این روزا

همه اینایی که گفتی تا دو سه هفته دیگه حداکثر تمومه و یه فرشته میذارن تو بغلت و تو به خودت افتخار میکنی که با این همه سختی تونستی و از پسش براومدی 😍شما که بچه داشتین دیگه قطعا میدونین چقد میتونه تجریه درجه یکی باشه ❤️منم بارداریم سخت بود و استراحتی بودم و هستم ولی به امید اون روزی که بغلش کنم دارم به هرچنگ و دندونیه میجنگم و میرم جلو قوی باش

اشکال نداره عزیزم ماشاالله دیگه داره تموم میشه انشاالله زایمان میکنی راحت میتونی به خونه زندگی برسی

همه همینیم...من ۷ ماهه استراحت مطلقم فقط واسه دسشویی بلندمیشم تمام بدنم داره زخم بستر میگیره هر نیم ساعت بیست دقیقه هم از الان انقباض و درد دارم واقعا دارم دیوونه میشم

هعی خواهر ههمون درد کشیده هستیم ببخشید اما میگن سگ بشی ولی مادر نشی حقیقت از وقتی باردار شدمو تمام سختی و استرسشووو کشیدم فهمیدم حقیقت دارع

عزیزم اگه اعصابت بهم ریخته حق داری...
هم شرایطی که میگی سخت بوده هم اینکه هورمونها بهم میریزه...
ایشالا که بسلامتی زایمان کنی، وگرنه خونه هم تمیز میشه حالا دیر یا زود

دیگ چیزی نمونده ب زایمانت بعد زایمان تمیز کن با ی کمکی

سلام 38هفته‌شدی و همه ی اینا گذشت منم بارداری خیلی خیلی وحشتناکی داشتم پنج ماه نمی‌تونستم هیچییییی بخورم الا سرم نباشه وزنم ب شدت افت کرده بود خیلی بعضی وقتا سخت میگزره ولی تموم میشه خداروشکر تو ام داری تمومش میکنی منم کم‌میاوردم گریه میکردم جیغ میزدم ک چرا فقط من اینجوریم چرا باید حتی از مایع ظرفشویی حالم بد شه حتی حوله هامونو دور انداختیم ی مدت بوی شوهرم عشق زندگیم منو داغون میکرد یا خدا فکرشم وحشتناکه☹️ی جوری ترسیدم دیگه عمرا بچه بیارم

چیز دیگه ای نمونده خودتو ناراحت نکن عزیزم انشاءالله به خیر میگذره

وای چقد سختی کشیدی گلم برامنم پر استرس بود ایشالا بسلامتی بغلش کنی خستگیت در بره

عزیزذلم
خدابهت‌سلامتی خداقوت ارامش بده

عزیزم ببین اعصابت الکی خورده همه یه زنای باردار تو این هفته بارداری همینجوری میشن از هورموناتع

سوال های مرتبط

مامان دلانا❤️ مامان دلانا❤️ ۲ ماهگی
و بالاخره رسیدیم به ۳۶ هفتگی...خدافظ استراحت مطلق، شیاف،خونه نشینی،استرس،افسردگی....خدایاشکرت شکرت شکرت😍😍😍
میخوام از تجربه کم بودن طول سرویکسم بگم واستون:
تا پنج ماهگی همه چی خوب بود من خیلی عادی زندگی خودمو داشتم همه فعالیتی میکردم خونه تکونی خرید سیسمونی پله رابطه همه چی...دیگه تو ۲۵ هفته بودم که کم کم کمردرد و دردای واژن اومد سراغم رفتم سونو گفت طول سرویکس شده ۲۷...خلاصه از ۲۵ هفتگی زندگی من تغییر کرد شد همش و همش استراحت مطلق خیییلی بهم سخت گذشت هر روزش اندازه هزار روز واسم میگذشت هر روز کم میاوردم گریه میکردم افسرده شده بودم از خونه نشینی تموم بدنم درد میکرد از بس خوابیده بودم همش پشیمون بودم از بارداری ولی خب چاره ای جز تحمل نداشتم خدا کمکم کرد و با استراحت و شیاف رسیدم به هفته امن ولی از من به شما نصیحت توروخدا از اولش رعایت کنید که مثل من نشید استراحت مطلق و خونه نشینی خیلی طاقت فرساست من که خیلی سختی کشیدم تا رسیدم به اینجا🥲🥲🥲
مامان نهال مامان نهال ۲ ماهگی
پارت اول #
تجربه بارداری اول و زایمان زودرس ۲۴ هفته .

بیاین خانوما میخوام تجربو از زایمان اولم بگم که تقریبا ۱ سال و ۴ ماه قبل بود .
من دوقلو باردار بودم و دکتر منو از رابطه و پله و خیلی چیزا منع کرده بود . ولی من چون تجربه اولم بود زیاد جدی نمیگرفتم .میگفتم هیچی نمیشه . خونم طبقه سوم بود هرروز پایین بالا میرفتم و رابطه هم شوهرم قبول نمیکرد که انجام ندیم . و اینکه هفته ۲۱ طول سرویکسم ۳۲ بود دکتر گفت نیاز به سرکلاژ نداری هرچی گفتم قبول نکرد . و شیافمم از ۱۸ هفته قط کرد 🤦‍♀️ هرچی بهش گفتم پس هفته یک امپول بده هم نداد گفت نیاز نداری . خوب بلاخره هفته ۲۴ شدم اخرین بار که رابطه داشتیم در حین رابطه دیدم کمرم درد گرفت ولی فکر میکردم طبیعیه . رفتم خونه مامانم اونجا بهم گلتن کمرت رو باد گرفته بهم چای دارچین دادن . دیگه من نمیدونستم درد زایمانه شاید اگه همون اول میرفتم بیمارستان جلو دردم رو میشد بگیرن . خلاصه شب خوابیدم صبح که بیدار شدم رفتم دستشویی دیدم ترشحاتم یکم خون الود هست و همچنان کمر دردمم خوب نشده بود