---

برای علیسانِ عزیزم
از مامان… به تو، قلبم.

سلام پسر قشنگم…
وقتی این نامه رو می‌خونی، شاید بزرگ شده باشی، شاید هنوز بچه‌ای… ولی بدون که این کلمات از دلی میان که از همون لحظه‌ای که فهمید توی وجودش داری رشد می‌کنی، عاشقت شد.

من و بابات همیشه دلمون می‌خواست اسمت "علی" داشته باشه… یه نشونه از بزرگی، از مهر، از ایمان.
و وقتی اسم علیسان رو شنیدم، یه چیزی تو دلم لرزید—یه حس نور، شکوه، نرمی و قدرت با هم.
همون لحظه فهمیدم این اسم برای توئه… چون تو، همون نوری هستی که توی تاریک‌ترین روزای من تابیدی.

علیسان جان…
هنوز ندیدمت، ولی هربار که اسمتو می‌گم، لبخند می‌زنم.
هروقت توی دلم تکون می‌خوری، حس می‌کنم داری جوابم رو می‌دی…
یه جور خاص، یه جوری که انگار خودت می‌دونی من چقدر عاشقتم.

من قول نمی‌دم همیشه همه‌چیو بلد باشم، یا هیچ‌وقت خسته نشم…
ولی یه چیز رو با همه‌ی وجودم قول می‌دم:
که همیشه، تا آخرین نفس، پناهت باشم…
صدات، لبخندت، اشک‌هات، همه‌شون برای من ارزشمندن، چون تویی… علیسان من.

وقتی این نامه رو می‌خونی، یه لحظه چشم‌هاتو ببند…
و بدون که من، مامانت، از روزای قبل تولدت، با قلبی پر از عشق، داشتم بهت فکر می‌کردم.

دوستت دارم، همیشه و تا ابد❤️❤️
مامان ""

تصویر
۱۰ پاسخ

عزیزم زایمانت کیه ؟

عزیزمم 🥹 انشاالله بسلامتی بگیریش بغل 💜

اخی عزیزم
چقدر قشنگ بود
ایشالا بسلامت بغل بگیریش🥹

ای جانم ❤️❤️

ای خدا جانم

وای خدا اسم تو راهی ماهم علیسان هست بخاطر اینکه ازاسم علی خوشم میومد دوس دارم پسرم یکی بشه مثل علی شریف بزرگ مرد

براووووو🥺🥺🥺🥺🥺🎀👏👏👏👏

انشالا ب سلامتی بغل بگیریش
علیسان واقعا اسم قشنگیه

عزیزم😍🥲انشالله به سلامت بغلش کنی

چ قشنگ و دلنشین عزیزم انشالله به سلامت بغل بگیریش

سوال های مرتبط

مامان دونه مامان دونه روزهای ابتدایی تولد
پسرِ قویِ من سلام!
بالاخره با کمک هم ماه هشتم بارداری رو ترک کردیم و وارد ماه نهم شدیم..
آخ جون باورت میشه؟ خیلی خوشحالم مامانی .. یه روزی پر بودم از ناامیدی و با اشک نوشتم یعنی میشه منم رنگ ماه نه رو ببینم؟! و امروز دیدم!
خدا خیلی بزرگه.. تو باعث شدی من ایمان از دست رفتمو دوباره بدست بیارم مامان.. امشب یکی از ناب ترین و درعین حال دلگیر ترین شب های زندگیمه ممکنه بخاطر شرایط بارداریم این اولین و آخرین بارداری باشه که تجربه میکنم..
اگه دلم به حرکات و رقصیدنت توی شکمم تنگ بشه چی؟
این لگد ها اولین زبان مشترک بین من و تو بودن.. وقتی از غذایی که میخورم راضی هستی و به نشانه تشکر لگد میزنی، وقتی پوزیشن خوابم تو رو توی تنگنا قرار میده و اذیت میشی و دست و پا میزنی، وقتی خوابیدم از جام پامیشم بابا بهم میخنده میگه شکمت یه ور شده و تو کنج کردی یه گوشه..!
همه این حرکات و لگد ها مثل یه رازه ، رازی که فقط من و تو ازش باخبریم.. گاهی بابات رو توی این حس ها شریک میکنم و تا بابا میاد دیگه تکون نمیخوری و منو ضایع میکنی🥲
شب های دیگه از ترس اشک میریختم، ترس زبونم لال از دست دادن یا اذیت شدن تو.. امشب از خوشحالی اشک میریزم!
قندِ من!ممنون که توی این مدت مهمون شکمم بودی مامان.. ممنون که باعث شدی این احساس قشنگ رو تجربه کنم..
حرکات شیرینت همیشه به یادم میمونه
بارداریِ تو یه تجربه‌ی خاص بود برامون..
خیلی برای من و بابا عزیزی
بینهایت دوست داریم پسرکم
مامان نخود مامان نخود هفته سی‌ودوم بارداری
چرا توی این شرایط باردارم و دارم بچه ایی رو به این دنیا میارم!
برای تو،مامانی که این روزها دلت گرفته...
شاید این روزها،وقتی دستتو میذاری روشکمت و نفس عمیق می کشی،
یه سوال ساکت اما سنگین توی سرت بچرخه:
(من واقعا چرا تو همچنین دنیایی حامله شدم؟توهمچین کشوری؟)
وکسی هم نیست بهت بگه این فکر طبیعیه...
کسی نمیگه اشکال نداره اگه الان نگران باشی،خسته باشی،یاحتی گاهی پشیمون.
امابدون...
این احساسات تو،نشونه ی بی عشقی نیست.
نشونه ی مسئولیت و عمق وانسان بودنه.
تو این روزها،"مادربودن"یه شجاعته.
توداری تو دلِ طوفان،امید رو حمل می کنی.
اون نی نی کوچولوی تو،هنوز نمیدونه دنیاچه خبره ولی صدای ضربان قلبت،نوازشش میکنه.
توبراش یه دنیاامنی،حتی اگه خودت حس نکنی.
وشایدهمین کوچولویی که تواین روزها به دنیامیان،روزی بشن صدای تغییر،صدای روشن تر شدن اینده.پس اگه دلت گریه میخواد،بکن.
اگه ازدنیا دلگیری،حقته.
ولی بدون ...تو تنهانیستی.
وهنوز،حتی توی دل تاریکی،یه جونِ کوچولو داره نفس می کشه که تورو انتخاب کرده..نه برای راحتی،بلکه برای عشق.
مامان راستین🩵 مامان راستین🩵 هفته سی‌ودوم بارداری
من ادم مذهبی شاید نباشم اما مامانم از بچگی روضه حسین تو گوشم خونده...
من شاید حجابم درست درمون نباشه ولی از وقتی چشم باز کردم اول محرم پرچم حسین دم خونمون زده شده...
من نمازخون نیستم ولی مامانم همیشه قصه اگر دین ندارید لااقل ازاده باشید حسین رو تو گوشم خونده...
امام حسین برای من خیلی عزیزه انگار رفیقمه همه غرامو بهش میزنم دردودلامو باهاش میکنم...همیشه محرم میاد دلم اروم میگیره پر میکشه دلم..شاید تیپم مذهبی نباشه ولی بخاطر شیرحسینی که خوردم تا به این سنم سعی کردم دل کسی رو نشکنم بدجنس نباشم ادما رو حیوونا رو دوست داشته باشم هیچوقت باعث اشک کسی نشم تا اونجایی که میتونم دست بگیرم حسادت نکنم بد کسی رونگم به قول مامانم اگر دیندار نیستم لااقل ازاده باشم😊خیلی خوشحالم که محرمه و راستین تو دلمه چون میخوام همونجوری که مامانم عشق حسین رو باشیر به من داده منم ان شاالله عشق حسین رو قاطی خون راستین کنم🥲
فارغ از هرچیزی دلم میخواد پسرم عشق حسین تو دلش باشه که عشق حسین خونه آباد کنه🖤
الحمدالله الذی خلق الحسین
حی العزا فی ماتم الحسین
#فرزندپروری
#زایمان
#بارداری
مامان بلوبری🍀 مامان بلوبری🍀 روزهای ابتدایی تولد
سلام به آغاز ماه نه🍀
خداروشکر میکنم برای این بارداری آرومم...
البته مشکل که داشتم تو بارداریم... ولی گفتم خدای من بزرگتره...
دخترکم! شاید نتونم مثل بقیه مامانا بگم که برای دیدنت لحظه شماری میکنم یا قربون صدقه های شدید برم... خودت که منو تا حالا شناختی تا نبینمت از این حرفها خیلی به زبونم نمیاد😁
من آدم باحالی ام احتمالا تو هم از من خوشت بیاد 😃
اگر قول بدی بعد دنیا اومدنتم مثل تو بارداری اذیتم. نکنی برات یه چیز خوب میخرم 😁
ببخش که به خاطر شرایط تنهاییم و با سرکلاژ بودنم اصلا مراعات نکردم باور کن چاره ای نداشتم...
تو روزهای آسمونی شدن مادرجون که کمرمو شکست تو نزدیک ترین به من بودی... اشک که میریختم تو. تحمل میکردی... ارام بخش خوردن منو به جون خریدی... به بابا همیشه میگم تو با معرفت ترین جنین جهانی 💕🌼
خدا ترو با ای وی اف بهمون داد واسه همین همیشه همیشه دعا میکنم برای تمام چشم انتظارا... دعایی از اعماق قلبم...چون باهاشون زندگی ها کردم...
امیدوارم همه مامانا به سلامت بچه های گلشون رو بغل کنن... الهی آمین
بماند به یادگار
16 اردی بهشت 404