۸ پاسخ

عزیزم من خودم مدیر مهد کودک هستم اتفاقا شما باید ۱ هفته بمونین مهد تا عادت کنه و دوست جدید پیدا کنه فقط باید حضور داشته باشین دخالت تو هیچ چیزیش نمیکنین بعد یه هفته تایم ها کوتاه میشه برا موندن شما بعدشم دیگه بعد رفتن شما گریه هم کرد از استرس و اظطراب نیس پس به گریه هاش اهمیت نمیدین

از ساعت چند تا چند میبری؟

عزیزم طبیعیه
یه مدت باید بری تا کامل با مربی اُنس بگیره.دوست پیدا کنه کم کم یاد میگیره

پسر منم روز اول من و باباش باهم رفتیم اونجا رو نشونش دادیم بعد فرداش ک کلاسش شروع میشد با باباش فرستادمش گفت مگ نمیای گفتم ن من منتظرت میمونم غذا درست میکنم برات تا بیای یکم باهاش حرف زدم بعد قبول کرد البته چندروز بعد دوباره بهانمو گرفت ک تو هم بیا مهدم گفتم اونجا جای بچه هاست و مامانا نمیتونن بمونن

کم کم عادت میکنه بنظرم

اولش طبیعیه . ولی کم کم بگو من بیرون پشت در میشینم اگه یکی دوبار اینکارو کنی بعد میری خونه اومدنی بیای دنبالش بگو من بیرون منتظرت بودم

نباید میرفتی که ببینه
دو روز نری عادت میکنه

باهاش حرف بزنی گوش نمیده؟ بگی من میرم خرید میکنم تا تو بازی کنی منم میام . یا مثلاً برم غذای خوشمزه درست کنم تا تو بازی کنی با دوستات. اولش فکر کنم سخته وابستگی دارن تا عادت کنن

سوال های مرتبط

مامان آیهان مامان آیهان ۴ سالگی
سلام مامانا ببخشید که این موقع مزاحم میشم از ناراحتی خواب ندارم پسرم چهار سال و نیم داره اما هنوز که هنوزه وابستگی شدید داره بهم با اینکه تا سه سالگی خونه همه میرفت کاری به من نداشت اما از وقتی ابجیش به دنیا اومد دنیا هم رو سرم خراب شد به خدا امونم بریده باو کنید بیشتر از قبل بهش توجه میکنیم بازی می‌کنیم واسش ارزش قائل میشیم اما داغونم کرده دوهفته بردمش مهد حتی یه لحظه منو رها نکرد همش باید اونجا می‌نشستم آخه بچه کوچیک دارم بالاخره کار خونه بچه و هزارتا کار دیگه هم هست شوهرم که اصلا خونه نیست اگرم باشه میگه خستمه گه گاهی دخترم رو میزارم پیش مامانم تا بیشتر به ایهان برسم اما باز جواب نمیده دیگه خسته شدم جدیدا خیلی هم عصبی میشه و همه رو کتک میزنه امروز بردمش بهداشت هم وزنش کم بود هم قدش. وزن تولدش 3600 بود قدش 56 یعنی جز قد بلندا بود اما الان 14 کیلو و زنش و قدش 100 همه فامیل خودم و باباش قد بلندیم هیچی غذا نمیخوره بهم ارجاع داده ببرم دکتر تغذیه چندبار هم بردمش اما میگه مامان اشتها ندارم سیرم کم خونی هم نداره یبوست هم خیلی کم داره اما آزمایش خوب بوده لطف اگه به راه حل منطقی دارید بگید درضمن دیروز روانشناس هم بردمش و چندتا راه کار داده اما واقعا خسته ام هم از جسم هم روح و روان تو این فصل هم که کلا سرما میخورن هر دوشون ببخشید زیاد بود
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام مادرا طبق گفته های قبلیم که تا الان باهاتون داشتم ماهلین از ضریب هوشی خیلی پایین برخورداره دکتر می برمش واسه درمان هفته ای یه بار بعد دکترشم کتاب و تمرین میده که تو خونه باهاش کار کنم ولی فوق العاده دختر لی حس و حال و بی حوصله و فوق العاده بیش از حد و حساب بی علاقس 😓😓
دیروز فیلمشم به خواهرم نشون دادم گفت هم خیلی بی علاقس و هم بی حوصله در کل با بچه ها هم خوب گرم نمیگیره و گوشه نشینی و گوشی دست گرفتنم رو بیشتر دوست داره از طرفی دکترشم میگه فقط فقط تنها راه بالا بردن ضریب هوشیش این تمرینات و کتاب هایی که براش تجویز می کنمه باید حتما حتما روزی یکی دوساعت باهاش کار بشه این بچه رو به حال خودش رها کنی فردا تو سنجش رد میشه و اگه درمان نشه ممکنه بره مدرسه ی استثنایی من به عنوان یه مادر هیچ دلم نمی خواد بچم به این مرحله برسه از طرفی این بچه همکاری نمی کنه و فوق العاده تنبل و بی حاله و بی حوصله و له شدت بی علاقس هیچ علاقه ای نداره به خصوص به رنگ آمیزی تنها کسی هم که می تونه کمکش کنه منه مادره دکتدشم‌میگه به هیچ عنوان پا پس نکش چون اون موقع آینده ی خوبی نخواهد داشت لطفا نگید بیخیالش شو که امکان پذیر نیست قاعدتا شما هم جای من بودید همین کارو می کردید لطفا فقط فقط اگه راه حلی دارید پیش پای من بگذارید ممنون میشم یک دنیا سپاس😘😘
مامان نازدونه مامان نازدونه ۴ سالگی
سلام مامانم میاد صبح دخترمو نگه می داره تا ظهر من میرم سر کار میخواستم بزارم مهد امسال چون اصلا اخلاقم با مامانم نمی سازه همش بحث داریم نزاشت گف بچه فلان میشه مریض میشه دیوونه شدی بزاری مهد و...دخترمم خیلی دوست داشت بره چون مامانم بلد نیس بازی کنه از صبرتا ظهر بچه حوصلش سر می‌ره تا من میرسم بی حوصله و گرسنه هست شروع به بهانه آوردن و گریه می کنه مامانم هم دایم میگه از صبح گریه نکرده همش تورو می بینه بچه را باعث گریش می شی شوهرم بعد من میاد خونه رو مبل دراز کش به اون تیکه میندازه پاشه کار کنه نمی دونه که بیشتر باعث میشه شوهرم لج کنه و اصلا کمک نکنه چون مادرم بهش میگه همش سرت گو شیه و فلان بعد غذا هم اکثرا خودم میام می پزم اما مامانم تا عصر خونه ماهست پدرم چند ساله فوت کرده بعد مامانم تو خونه کل حرفا و حرکتهای منو می پاد یه دفعه هم نشده ها ازم تعریف کنه همش غر زدن و طعنه زدن و سرزنش کردن که تو غذات بد شد با بچه حرف زدی بعد میگه به شوهرم پاسو با بچه بازی کن خلاصه اعصابم خرد میشه امروز دخترم گریه می کرد که مامان نخواب منم خیلی خسته بودم گفتم بزار نیم ساعت بخوابم گوشی دادم نگرف هرچی گفتم قبول نکرد همش ظهرا میگه نخواب بقیه روزا حرفش گوش میدم امروز اما حرصم گرفت گفتم برو بازی کن عصر باهات بازی می کنم همش زر زر گریه کرد محل ندادم مامانم از اتاق اومد سر کن غر زد که پاشو بچه هرچی گف بکن چرا اذیت می کنی منم عصبی شدم گفتم مامان خواهشاً تو ظهر ا برو خونت منم بفهمم چی کار کنم با بچم شوهرم گف درست حرف بزن اسیر شدم به خدا خسته شدم دیگه الان هم عذاب وجدان گرفتم که مامانم ناراحت شد تو کل زندگیم همش منو سرزنش کرده یه بار نگف فلان کار کردی خوب شد