۸ پاسخ

چ قشنگه

عالیی شده

عالی شد ک😍

عزیزم خیلی قشنگه 😍❤️.

😍😍😍

خیلی قشنگ تر شد الان 🤣
بلا حالا چطوری اضافه کردی

چ خوشگله🤩

ای جونمم😀❤️عالی شدد🤌🏻😌

سوال های مرتبط

مامان ساره👸🏻 مامان ساره👸🏻 ۹ ماهگی
#برای_دخترم
بزرگتر که بشی برات میگم،من تمام تلاشم رو کردم مامان تو شیر خودم رو بخوری،حتی شده یک قطره!!!
اینکه هم دردسر مامانای شیر خشکی رو دارم و هم دردسرای مامانایی که شیرخودشون رو میدن،فدای یه تار موهات!
اینکه هر سری کلی عذاب میکشم تا این شلنگ درست تو دهنت بیوفته و ۵۰ بار سرسری میکنی و دوباره تنظیمش میکنم هم فدای یه تار موهات!
انقد نگاهای اطرافیان عجیبه،حرفاشون برام سنگینه،شیردادن این مدلی سخته،هربار شست و شوی این شیشه و شلنگ سخته...
ولی بازم خوشحالم🥹 خوشحالم که شده یک قطره از شیر منو هم که شده میخوری حتی به بهانه این شلنگ!
خوشحالم که تا شیر میخای همه میگن مامانش بیاد شیرش بده!
خوشحالم که وقتایی که گرسنه‌ای تا بغلت میکنم میری سمت سینه‌م!
نمیدونم شاید بنظر بقیه این عذاب دادن ها احمقانه باشه
ولی من تک تک ثانیه هایی که خودم بهت شیر میدم رو دوست دارم و حاضرم بخاطر تجربه کردنشون هر سختی رو به جون بخرم❤️
و همچنان مصرانه از اینکه با شیشه شیر بهت شیرخشک بدم متنفرممم💔
بمونه به یادگاری از شیرخوردن عجیب دختر من🤪😅
مامان محیـــا جان💗 مامان محیـــا جان💗 ۹ ماهگی
اولین حموم دو نفره تو ۵۴ روزگی من و قلبم🥹💗
امروز برای اولین بار این ریسک قشنگ رو کردم و تنهایی بردمت حمام🤭
اخه تا بابایی بیاد شب میشه😶‍🌫️
و شبا بهتره ک نینی جون ها رو نبریم دوش بگیرن چون ممکنه دل درد بیاد سراغشون🥺

خونه مامانجونم که دوره بهمون 🙃بالاخره باید از یه جایی شروع کنیم مگه نه؟!
صدای آب رو که شنیدی با دقت داشتی گوش میدادی و من از تو آینه محو تو شده بودم🥲❤️
یهو فکرامو بلند بلند به زبون آوردم:
قربون اون خدایی که تورو برا من آفرید و لایق دونسته برات مادری کنم😭
با بسم الله شروع کردم و تو تمام مدت خیره بودی به صورتم و من داشتم برات توضیح میدادم که چیکار میکنم…
کلیم صلوات فرستادم که همه چی خوب پیش بره شنیدی؟!😂
چیه این مادر که تماااام قدرت دنیا تو دلش جمع میشن برای پاره تنش…؟
الان حس توانمندی و استقلال میکنم و خوشحالم باهم داریم خودکفایی های جدید رو هی فتح میکنیم🤭💗😂
خدا حفظت کنه واسم روحُ جونم محیایِ من🤍

روزی همه آرزومندا بشه به حق شش ماهه امام حسین جانم🥹🤲🏻
مامان حُـسـیـن‌جانم🤎 مامان حُـسـیـن‌جانم🤎 ۱۰ ماهگی
سلام مامان خوشگلا 😊
یه موضوعی چند روزه خیلی داره اذیتم می‌کنه 😢
کسی هم ندارم که بتونم باهاش این موضوع رو مطرح کنم همیشه سعی کردم با تاپیک هام حال خوب رو منتقل کنم
اما الان واقعا از شدت فشاری که رومه حالم بده 😢
و عذرخواهی هم میکنم بابت مطرح کردن این موضوع ...

من تصمیمم اینه که حداقل تا ۲ سال بچه دار نشم...
ولی تقریبا ۱۶ روز پیش ...
طی یه اتفاق غیر منتظره یه گلی کاشتیم 😂😂
( خدا لعنتشون کنه با این وسایل جلوگیری ساختنتشون ) 😂
البته بعدش قرص اورژانسی خورذممم
دیروز صبح بیبی چک زدم بعد از یساعت یه هاله افتاد
نمی‌دونم دیگه مثبته یا منفی 😭
حالا از اون روز من استرسی شدم
هی که میگذره من انگار حالم بدتر میشه
توی این مدت دو بار بالا آوردم
که دکتر گفت ویروسه ...
اما یه حس عجیبی دارم ...
فردا هم موعدمه اما هیچ علائمی از پریودی ندارم 😞

همش به این فکر میکنم نکنه باردار باشم 🥹🥹
من همیشه راضی بودم به چیزی که خدا برام خواسته
و همیشه شکرشو کردم ...
اما الان واقعا نمیتونم بپذیرم این قضیه رو 😭
چه از لحاظ روحی چه جسمی امادگیشو ندارممم
حسینم خیلی آسیب میبینه اینجوری 😢

میشه بیاید یچیزی بگید آروم شم 🥹
خیلی خیلی بهم ریخته ام 💔😭
مامان هانا مامان هانا ۶ ماهگی
داستان زایمان
#قسمت_نهم

وقتی صدای گریه ش رو شنیدم هم خوشحال شدم هم ناراحت از آینده ای که نمی‌دونستم چی میشه کلی خواهش کردم بهم نشونش بدن ولی قبول نکرد دکتر و سریع دخترم رو به nicu منتقل کردن. اونجا بود که از صحبتهاشون فهمیدم از قبل واسش تخت رزرو کرده بودن و فقط من بودم که از همه جا بی خبر بودم و نمی‌دونستم قراره سزارین بشم. هرچی حرف میزدم انگار حرفهام گنگ بود هیچکس صدامو نمی‌شنید.
بعد دوختن شکمم همه رفتن جز یه آقا که تو ریکاوری پیشم موند. تمام فکرم پیش دخترم بود الان زنده س؟ صدا زدم آقا دخترم زنده س؟ گفت اره یه شیردختر مثل خودت آوردی. چند دقیقه گذشت دوباره گفتم آقا تو رو خدا دخترم زنده س؟ و منی که دیگه جوابی نشنیدم.
نمی‌دونم چقدر گذشت ولی دونفر اومدن جابجام کردن رو یه تخت دیگه و گفتن باید تو icu بستری بشی.

از در اتاق عمل بردنم بیرون، مامانم مادرشوهرم و پدرشوهرم پشت در بودن ولی همسرم نبود، نبود همسرم تو دلم رو خالی کرد وقتی بهشون نگاه کردم چشمای همه خیس بود فقط گریه کردم التماس کردم بگید که دخترم زنده س
مامان برهان مامان برهان ۲ ماهگی
از وقتی که مادر شدم ، وقتی یه بچه کوچیک رو میبینم من یه مادر رو میبینم ..
یه مادر که حتما کمخونه ، کم خوابه ، سختی های زایمان رو پشت سر گذاشته
هورموناش بهم ریخته و همه ی اینا در بهترین حالتیه که افسردگی پس از زایمان نگرفته باشه ...
یه مادر روزی هزار بار از خودش انتقاد می‌کنه
وقتی داره چاییشو سرد میخوره ، وقتی زیر دوش آبه ، وقتی توی مهمونیه و قراره بهش خیلی خوش بگذره به این فکر می‌کنه که میتونست الان مادر بهتری باشه .
یه مادری که میتونست خیلی بیشتر برای بچه اش وقت بزاره
خیلی از ماها زندگیمون به دوران قبل و بعد از بچه دار شدن تقسیم میشه چون هیچکس به ما یاد نداده توی اون دوران کار درست چیه ..؟
یه نسخه گرفتیم دستمون دیدی فلانی چقدر زود سرپا شد ، غذاهاشم خودش درست می‌کنه ! پاشو خودتو لوس نکن ..
نه عزیز من گنجایش آدما باهم فرق می‌کنه
برو ازشون بپرس واقعا از زندگی زناشوییشون راضین ؟؟
از اینکه توی اون دوران مجبور بودن ادای آدمای قوی رو دربیارن خوشحالن ؟
درک نشدن ...
هیچ وقت هیچ زنی قبل و بعد از مادر شدنش رو یادش نمیره
بیاین خاطره های خوبی رو بزاریم براشون
از دایه مهربان تر از مادر بودن دست برداریم
تجربیاتمون رو برای خودمون نگه داریم
سعی کنیم بیشتر سکوت کنیم
سعی کنیم کاری که ازمون خواسته شده رو فقط انجام بدیم
و بپذیریم اگر یه مادر حالش خوب باشه
حال بچه اش هم خوبه ....
مامان فاطمه‌ نورا😍 مامان فاطمه‌ نورا😍 ۶ ماهگی
خانما یه درد دل خواهرانه قبل از اینکه من باردار بشم شوهرم میگفت دختر داشته باشم اسمشو میزارم رقیه وقتی که فهمیدیم دختره خونوادش خیییلی مسخره کردن که این چه اسمیه و بزرگ بشه همه مسخرش میکنن قدیمیه پدر شوهرم نورا رو پیشنهاد داد منم ترسیدم که دخترم در آینده اسم رقیه رو دوسش نداشته باشه با شوهرم صحبت کردم که منصرف بشه هیچ اسم دختری به دلمون نمی‌نشست اونا هن خیلی به نورا اصرار میکردن منو شوهرمم به هم نظر شدیم باهم که به خاطر حضرت زهرا و اینکه ست باشه با اسم من ( اسمم فاطمه‌س) اسمشو بزاریم فاطمه نورا بعد از به دنیا اومدن دخترم خونواده ی شوهرم خیلی باهاش دعوا راه انداختن‌ که اسم زنتو چرا میزاری رو بچه شوهرمم‌ توجه نکرد رفت شناسنامه گرفت الان اونا نورا صداش میکنن به فامیلاشونم‌ گفتن اسمش نوراس( هرچند تو نامگذاری فامیلاشون‌ دیدن که ما گذاشتیم فاطمه نورا) تازه پرو پرو اومده بودن به منو مامانمم‌ میگفتن بگید نورا ماهم‌ گفتیم اسمش فاطمه نوراس پدر و مادرش اسمشو انتخاب کردن و وسلام‌. ولی خییییییلی اعصابم خورده اصلا یه کاری کردن. که میگم یعنی اسم قشنگی رو انتخاب کردم‌ براش؟؟؟ لحظاتی هست که اسم بچه از چشمم میوفته خودمو لعنت میکنم که ای کاش با شوهرم همراه میشدم و از لجشون‌ میزاشتم رقیه‌. هیییییییچوقت‌ حلالشون‌ نمیکنم که نورا صداش زدن و اسم دخترمو‌ خراب کردن الهی خیر نبینن‌ . به نظرتون چیکار کنم؟؟؟😭😥