اولین حموم دو نفره تو ۵۴ روزگی من و قلبم🥹💗
امروز برای اولین بار این ریسک قشنگ رو کردم و تنهایی بردمت حمام🤭
اخه تا بابایی بیاد شب میشه😶‍🌫️
و شبا بهتره ک نینی جون ها رو نبریم دوش بگیرن چون ممکنه دل درد بیاد سراغشون🥺

خونه مامانجونم که دوره بهمون 🙃بالاخره باید از یه جایی شروع کنیم مگه نه؟!
صدای آب رو که شنیدی با دقت داشتی گوش میدادی و من از تو آینه محو تو شده بودم🥲❤️
یهو فکرامو بلند بلند به زبون آوردم:
قربون اون خدایی که تورو برا من آفرید و لایق دونسته برات مادری کنم😭
با بسم الله شروع کردم و تو تمام مدت خیره بودی به صورتم و من داشتم برات توضیح میدادم که چیکار میکنم…
کلیم صلوات فرستادم که همه چی خوب پیش بره شنیدی؟!😂
چیه این مادر که تماااام قدرت دنیا تو دلش جمع میشن برای پاره تنش…؟
الان حس توانمندی و استقلال میکنم و خوشحالم باهم داریم خودکفایی های جدید رو هی فتح میکنیم🤭💗😂
خدا حفظت کنه واسم روحُ جونم محیایِ من🤍

روزی همه آرزومندا بشه به حق شش ماهه امام حسین جانم🥹🤲🏻

تصویر
۱۳ پاسخ

نی نی پیج داره برام بفرست تا داشته باشمت عزیزم

جوجه کوچولو خالههه😍🤍🌸

میشه درخواستمو قبول کنی

چقدرررر قشنگ‌ نوشتی🥹

ای جانم عافیت باشه جوجه طلایی
الهی امین

منم اولین بار که میبردمش میترسیدم
من اولین بار تنهایی تو ۲۰روزگی بردمش حموم وای چقدر زود گذشت🥲🥲

عافیت باشه الهی خیرش رو ببینی و خدا حفظش کنه براتون 🤲💐

منم کسیو ندارم برام ببرش حموم و خیلیم میترسم
ولی میگم حتما خدا توی من این قدرت و دیده ک مادرم کرده

ای جونم مبارک باشه خدا حفظش از طرف من پرنسس خوشگلت ببوس عزیزم 👶🏻🩷💋🧿🥰😍

بهترین حس دنیا همینه ک تنهایی ازپس کارای جوجه بربیای

آخی عزیزم ایشالله هم خودت هم بچت همیشه سالم و سلامت باشین

خدا حافظ و نگهدارش باشه

عزیز دلم😍😘 ،،خدا حفظش کنه عزیزم

سوال های مرتبط

مامان محیا جان💗 مامان محیا جان💗 ۲ ماهگی
دیشب خیلی سخت گذشت🥲❤️‍🩹
ساعت ۹ شب با بابایی بردیمت حموم که راحت تر بخوابی،
و نمیدونستیم جز اون نینی هایی هستی ک دوش شب بهت نمیسازه و دل درد میگیری…
تو منو میبخشی میدونم….
چون پاکی و دلت دریاست و میدونی من اولین باره دارم مادری میکنم، با اینکه برا آگاهی خودم کلی وقت میذارم و تلاش میکنم،
بالاخره یه چیزایی رو تجربی دارم یاد میگیرم قلب مادر🥹…
از ساعت ۱۱ تا ۲/۵ شب گریه کردی…
تمااااام کارایی ک بلد بودم تا با کولیک بجنگیم رو برات انجام دادم
با آرامش مطلق….
قرآن خوندم برات… ذکر گفتم… لالایی هایی که وقتی تم دلم بودی و برات نوشته بودم رو هی خوندم… بابایی بغلت کرد… برات کیسه ابگرم آورد… خودت یادته چقدر تلاش کردیم
مگه نه دخترِ امام حسینی من…؟💗
یه جا گریه هات دیگه بند دلمو پاره کرد و خستگی جسمم به درد رسید…
دادمت بغل بابا و با اشک رفتم سجده😭
فقط گریه کردم و امام حسین رو به شش ماهش قسم دادم آروم بشی…
توسل کردم به قلب شکسته رباب…
یهو اومدم دیدم بابایی بهت پستونک داده و داری میخوری🥹🤭
هم خوشحال بودم گریه نمیکنی
هم استرس داشتم برات بد نباشه چون دکترت نگفته بود مجازه یا ن و من نمیدونستم برات خوبه یا ن…
تو پتو تابت دادیم تا خوابیدی……..
مثل فرشته هایی که تو بغل خود خدا آروم گرفتن🥹💗✨
سخت گذشت
ولی الحمدلله گذشت…
میدونم من و بابایی قوی تر میشیم با هر قصه حضورت
محیایِ من🪽💗

برامون دعای خیر کنید...
مامان ساره👸🏻 مامان ساره👸🏻 ۲ ماهگی
#برای_دخترم
بزرگتر که بشی برات میگم،من تمام تلاشم رو کردم مامان تو شیر خودم رو بخوری،حتی شده یک قطره!!!
اینکه هم دردسر مامانای شیر خشکی رو دارم و هم دردسرای مامانایی که شیرخودشون رو میدن،فدای یه تار موهات!
اینکه هر سری کلی عذاب میکشم تا این شلنگ درست تو دهنت بیوفته و ۵۰ بار سرسری میکنی و دوباره تنظیمش میکنم هم فدای یه تار موهات!
انقد نگاهای اطرافیان عجیبه،حرفاشون برام سنگینه،شیردادن این مدلی سخته،هربار شست و شوی این شیشه و شلنگ سخته...
ولی بازم خوشحالم🥹 خوشحالم که شده یک قطره از شیر منو هم که شده میخوری حتی به بهانه این شلنگ!
خوشحالم که تا شیر میخای همه میگن مامانش بیاد شیرش بده!
خوشحالم که وقتایی که گرسنه‌ای تا بغلت میکنم میری سمت سینه‌م!
نمیدونم شاید بنظر بقیه این عذاب دادن ها احمقانه باشه
ولی من تک تک ثانیه هایی که خودم بهت شیر میدم رو دوست دارم و حاضرم بخاطر تجربه کردنشون هر سختی رو به جون بخرم❤️
و همچنان مصرانه از اینکه با شیشه شیر بهت شیرخشک بدم متنفرممم💔
بمونه به یادگاری از شیرخوردن عجیب دختر من🤪😅