سلام اومدم یکم درد دل کنم خستم خیلی بچه‌ام نارس بدنیا اومدن پسرم با وجود یک هفته بیمارستان ک بدنیا اومد همش بی‌حال زردی داشت اصن بدنشون تکون نمی‌داد وا هر روز کارمون دکتر رفتن بود یهو انگار بیهوش میشد آخر فهمیدیم عفونت خون داره یک هفتم بیمارستان بودم بعدش کولیک کوفتی بعدش غر غرای پی در پی هیجا نمیتونم بچمو ببرم هیجا چون همش گریه بی قراری میکنه همش غر میزنه تابحال ندیدم یک ساعت خوش اخلاق باشه ریز لاغره الانم ک همش دست پاشو همزمان تون میده خیلی زیاد میترسم میخوام ببرم دکتر خداکنه چیزی نباشه دعا کنید

من ۷ماهه سزارین شدم، بچه هام هرکدوم ده روز به خاطر تنفس و زردی بستری بودن تو دوتا بخش جداگانه ازبیمارستان، تایه روز ازسزارینم گذشت باید میرفتم به دوتاشون شیرمیدادم دوساعت دوساعت، بعدش کرونا گرفتن و پسرم نفسش میرفت، تاده روز بدون امید فقط بهش اکسیژن میزدن و تشنج میکرد که به خاطر کمبود اکسیژن بود ، توهمون چهل روزگی، قلبشون ۱۷میل سوراخ بود، چون نارس بودن، هردوتاشونم کولیک داشتن، چندین ماه نخوابیدم مادرم و پدرم و من دوساعت دوساعت تاصب بیداربودیم تا ۱۱ماه، بعدش میگفتن یه قلم سرش بزرگه مگالو سفالیکه، اون به کنارتایک سال باید هرماه میبردم رشد سرشو متخصص بگیره ببینم نرماله، و هزارتا سختی و دردسر دیگه تا بفهمم نرمالن یانه، و دراخرمن ۱۱ماهگی برگشتم خونه ی خودم، باشوهری که درماه ۲۰روز سرکاره و خوزستان و ۱۲ساعت ازخانوادم دوربودم، فقط یه هفته خونه بود، خودم تک و تنها توشهرغریب، گفتم فایده نداره انداختمشون توکالسکه، میرفتم پیاده روی ، بعد راه افتادن دوتاییشونو بردم اطراف قدم میزدم، بعدش تا دوماه و نیم دووم اوردم و ویروس گرفتیم دوباره اومدم پیش مامانم تا یسال ودوماهگی، حتی الانم شرایطم همونه، غذای میکس میخوردن، اگه بافت داشت بالا میاوردن، به زور غذا خورشون کردم، ارتا انزیماش میرفتن بالا خون بالا میاورد، بازم بگم یاکمه، حتی الانم ۱۵روز کرونا گرفتیم اسهال و استفراغ، ولی دیگه دوسال و دوماهگی راحت میشی بهت قول میدم، راحت نه، همه ی استرسای مشکل بچه ها، اینکه حرف بزنه نزنه، بشینه، راه بره، مشکل جسمی نداشته باشه، اینا همه میگذره، قوی باش، تویه مادردوقلویی ، مامانای دوقلو همه قهرمانن

خدا بهت قوت بده عزیزم
بچه های نارس یکم ضعیفترن
۶هفته زودتر دنیا اومده
باید ب اندازه ۱۲هفته بهش فرصت بدی تا ب بقیه برسه
ایشالا این روزا ام زود بگذره

بچه‌های منم اینطوری بودن بهترین کمک بالش شیب دار بود و ننو،و رو پهلو بخوابونید،و قطره کولیک بدین ،عزیزم تا ۳ سالگی من نخوابیدم تازه بهتر شدن خوب میشه همه چی هر روز ی چیز تازه هست یروز دندون ی روز واکسن و،،،،یکم به خودتون آرامش و استراحت بدین و کمک بگیرین حتما

من 8 ماه کامل زایمان کردم بچه هام 8 روز بستری بودن به خاطر تنفس بعدش اوردم خونه یکیشون زردی داشت هی میبردم ازمایش که مبادا بیشتر بشه بعد اون رفتم شهرستان خونه مامانم اونجا میبردیم واسه چشم پزشکی بعد اون تازه یه کم داشتم بچه داری میفهمیدم متوجه شدیم یه بچه پاهاش نرمال نیست خوب رو زمین نمیزاره اونجا گفتم شاید خوب بشه شد سه ماهه اومدم خونمون تک وتنها وسختی بماند اینکه پاهاش همچنان صاف نمیشد الان که نه ماهشونه همچنان با دکتر اطفال ومغزواعصاب وارتوپد وکاردرمانی مشغولم قل دیگمم تو این راه به خاطر داداشش داره اذیت میشه ام ار ای ونوار مغز واسترسم بماند هنوز نمیدونیم چرا پاهاش رو صاف نمیکنه دعا کنین این ماه ببرم دکتر بگه خوب شده خسته شدم از بس ماساژ میدم دستای خودم درد گرفته شیرمم خشک شد کلا شیرخشکی شدن

چندهفته به دنیا اومدن مگه عزیزم؟

بگو الهی شکر عزیزم

کولیک تموم میشه
همه اینها تموم میشه

من کشیدم می‌دونم روزهای سختی هست
ولی الهی شکر با وجود نارس دنیا اومدن تنشون سالمه

این خستگی ها هم به پایان میرسه
ان شالله پایان خیر

هر دو پسر بودن ؟

چند هفته به دنیا اومدن؟

چند هفته زایمان کردی

چهار دست و پا میره؟

چن هفته دنیا اومده