سلام میخواستم تجربه خودمو بگم شاید به درد کسی خورد
من کلا ادم صبوری نبودم و نیستم بچه های الانم خودتون بهتر میدونید چقدر اذیت کارن
دخترمنم ماشالا خیلی شیطون و فوضوله
جوری که پدرشوهر مادرشوهرم بعد چندتا نوه ی پسر میگفتن دختر من از اونا شیطون تره و رفتاراش به پسرا بیشتر شبیهه و واقعا تنهایی هندل کردنش خیلی سخته
چند وقتی میشه سه تا از دیسک های کمر شوهرمم پاره شده و استراحت مطلقه
حتی یه ثانیه ام نمیتونه کمکم بچه رو بگیره من دسشویی هم بخوام برم
باید حتما صبر کنم بخوابه بعد برم
چند روزی بود واقعا از دست غذا نخوردن و مدام بغل خواستن دخترمو پریودی خودم و خستگی زیاد و خونه بهم ریختمون فقط کارم شده بود چند بار در روز گریه کردن و ارزوی مرگ خواستن ازخدا
وقتی پریودم تموم شد همزمان با غسل حیض به ذهنم رسید غسل صبرم انجام بدم بلکه بخاطر سلامت روح این بچه کمتر گریه کنم و غر بزنم
موقع خوابم ده تا سوره والعصر میخونم
هم خودم هم‌همسرم تاثیرشو خیلی خیلی دیدیم
مادرایی ک بچه هاشون کلافشون کردن انجام بدن امتحانش ضرری ک نداره وقتی هم از ادم نمیگیره

۸ پاسخ

حالا ی چیزی البته فقط شنیدم ااا میگند غسل صبر فراموشی میارد درسته یعنی؟؟؟

حتما امتحانش میکنم
منم از بیخابی وشیطنای پسرام‌اعصابم صفر شده
پس حتما میخونم‌هرشب

منم یه مدت مشکلات بهم فشار آورده بود غسل صبر میکردم
ممنون عزیزم از راهنماییت

اره غسل صبر خیلی عالیه

سلام توروخداکمکم کنید دخترم ۱سالونیم هستش تب کرده همه کارکردم تبش پایین نمیادچکارکنم

نگوووو دخترم منم خیلی اذیت کار وشلوغه مدتیه مدام میگه بغلم کن.نه کمر برام مونده نه پا بخصوص که به پای شکسته ام فشار میاد میگیرمش بغل ینی انقدی ازدستش خودمو میزنم ومیزنم تو سرم که برق ازچشام میپره

غسل صبر چجوریه

چ جالب
غسل صبر
امتحان‌ کنم ببینم
مرسی👍👍

سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۱ سالگی
خانوما سلام خوب هستید
میخواستم یه چیزی بپرسم ازتون
من با مادرشوهرم اینا که زندگی میکنم پدرشوهرم یچه های منو خیلی دوست داره از همین حالا داره به بچه های من میگه بزرگ که شدیم با خودم همه جا میبرمتون دامداری داره ظهر میره اونحا شبا هم اونحا میمونه به پسرم میگه یکم بزرگ شو با خودم میبرمت پیش خودم بمونی اونجا نمیدمت به اینا ولشون کن اینارو هم پدرت منم هم مادرت فقط یکم بزرگ شو

خیلی دلهره میگیرم از این حرفاش چون پسرمم بیرون خیلی دوست داره از همین حالا برا بیرون رفتن گریه می‌کنه خیلی میترسم وابسته خانواده شوهرم بشن هر دوتاشون دیگه نفهمن من مادرشونم میترسم به من وابسته نباشن و پسرم بره و اصلا نزدیک من نیاد از الان داره تو گوش بچه ها من میخونه که یکم بزرگ بشید همه چی در اختیارتون میزارم فقط پیش من باشید
نوه پسری هم یدونه داره که پسر منه همشون دخترن
دلهره شدیدی افتاده به جونم پسرم خیلی وابسته منه بیشتر از پدرش ولی میترسم بزرگ که شد بره طرف اونا و دیگه به من نزدیک نشه
پدرشوهرمم که عاشق پسره
۲ و سال نیم مونده تا خونمونو بدن بریم از این خونه ۷ ساله دارم باهاشون زندگی میکنم خودم نزاشتم بچه دار شم
میترسم بعد خونه دار شدنمون بچه هام خونه نیان همش بمونن اینجا
چیکار کنم این فکرا نیاد سراغم چیکار کنم اروم بگیرم 😭😭😭خیلی کلافم
مامان هانا مامان هانا ۱۷ ماهگی