#زایمان طبیعی دوقلو
#پارت ششم
سرمم در جریان بود و دریغ از یه ذره درد...
دکترمم به فاصله میومد معاینه م میکرد که ببینه دهانه ی رحمم چند سانته....
و من تو این فواصل همه ی نگاهم به ساعت دیواریِ روبرو بود که ساعت از ۱۲ شب بگذره و تودلیام اردیبهشتی بشن😅
ساعت ۱۲ که شد یه مامای مهربون دیگه اومد بالا سرم و گفت مامای قبلی وقت استراحتش شده و الان من مامای شما هستم و اسمشم خانم محمدی بود،بهم گفت:مامای همراه نداری؟گفتم نه...گفت پس این حرکاتی که میگم انجام بده؛یکیش حرکت زدن با توپ بود و بعدش اسکات زدن و...
منم چون دوس داشتم طبیعی زایمان کنم؛هر حرکتی که میگفت رو انجام میدادم
طرفای ساعت ۱۲:۱۵ بود که دردام شروع شد...دردای وحشتناکی که میگرفت و ول میکرد
از درد زیاد حالت تهوع بدی داشتم...ماما رو صدا زدم و گفتم بهم ظرف تهوع بدین که یهو گلاب به روتون کل شامی که خورده بودم بالا آوردم.... برام آمپول تهوع زدن؛تهوع م خوب شد
ولی دردا امونمو بریده بودن...
دکترم اومد معاینه م کرد ک گفت الان دهانه ی رحمت ۴_۵ سانته بشه ۷_۸سانت میبریمت اتاق زایمان....
منم تو این حین هر حرکت و ورزشی که ماما بهم گفته بود انجام میدادم....
ادامه در پارت بعدی...

تصویر
۱۲ پاسخ

وای خدای من منم‌ماما همراه ندارم

وای ماااادرررر😍😍😍😍😍😍😍😍چه نازن
کی بشه دختر من بیاد اینجوری لالا کنه و من براش بمیرم

بقیش🥺

آفرین واقعا چه مامان قوی❤️

بیمارستان دولتی بودی عزیزم یا خصوصی؟

الان درد اینا ندارین عوارض نداره بخیه هاتون جذبی چن روز بعدش خودتون سرپا شدین؟؟

وای چه قلم دل نشینی داری انگار رمان نوشتی 🥲در خاست دادم لطفا قبول کن عزیزم چون میخام ادامه شو بخونم جالب شد برام

ایول ب شما ک دو قلو طبیعی زایمان کردین منکه یکیه میترسم

اوخیییی عزیزززم ماشالله چه نازن😍😍😍😍😍🧿🧿🧿🍀🍀

مرسی ک انقد دقیق میگی🌷

ایییی خدا چقدر شما نازین 🥹❤️

اخ ننه... قشنگاااا😍😍😍😍
تو شیر زنی شیر زن که دو قلو طبیعی اوردی

سوال های مرتبط

مامان گل پسرام مامان گل پسرام ۲ ماهگی
#زایمان طبیعی دوقلو
#پارت هفتم
#پارت آخر
دردها همونجوری ادامه داشتن و هی شدتشون بیشتر و بیشتر میشد...
ماما بهم گفته بود هر وقت حس مدفوع کردن داشتی؛سریع صدام کن....طرفای ساعت ۱:۱۰بود که حس مدفوع بهم دست داد و صداش کردم
ماما با دکترم اومدن بالا سرم که بعد از معاینه گفتن آفرین،خیلی خوب پیشرفت کردی، دهانه ی رحمت ۸ سانته...به کمکی گفتن با ویلچر ببرش اتاق زایمان....
رفتم اتاق زایمان و رفتم رو تخت معاینه و شروع کردم به زور زدن....اون مامای مهربون و دکترم کلی تشویقم میکردن و بهم دلگرمی میدادن که تو میتونی و منم تموم تلاشمو میکردم که بتونم
خلاصه بعد از کلی درد کشیدن و زور زدن قل اول؛آیهان عزیزم راس ساعت ۱:۴۵ به دنیا اومد و مجدد که شروع به زور زدن کردم،به فاصله ی ۵ دقیقه قل دوم؛شاهان عزیزم به دنیا اومد....دقیقا روز اول اردیبهشت🥰
بهترین قسمت زایمانم اینجا بود که من حتی یه دونه بخیه م نخوردم؛چون تو دلیام وزناشون کم بود و سراشون خیلی بزرگ نیود که بخیه بخورم...😉😊
آیهان مامان ۲۶۰۰ و شاهان مامان ۲۵۰۰ بودن🥰❤️

بهترین اتفاقای زندگیم زمینی شدنتون مبارک🩵👶🏻🩵👶🏻
مامان گل پسرام مامان گل پسرام ۲ ماهگی
#زایمان طبیعی دوقلو
#پارت پنجم
تا اونجایی واستون تعریف کردم که رفتم بخش زایمان واسه ان اس تی مجدد
وارد بخش زایمان که شدم؛رفتم رو یه تختی دراز کشیدم و منتظر شدم بیان واسم ان اس تی انجام بدن
که یهو کمکی بخش صدام کرد و گفت بیا خانم دکترمون میخواد قبل از ان اس تی معاینه ت کنه
رفتم اتاق کناری و خانم دکتر با یه دستگاهی میخواست صدای قلب جنین ها رو بشنوه که فقط صدای قلب یکیشونو شنید و بعدشم معاینه م کرد که یهو در حین معاینه کیسه آبم پاره شد....ساعت طرفای ۲۱:۱۵ بود که کیسه آبم پاره شد...منم ازینکه فقط صدای قلب یکی از تودلیامو شنیده بود اشک میریختم و حالم خیلی بد بود...
سریع به دکتر خودم اطلاع دادن و دکترم از اتاق عمل اومد بالا سرم و بهم گفت نگران نباش،صبح سونوی بچه هات خوب بوده،بذار خودم صدای قلبشونو بشنوم که خدا رو شکر صدای قلب دوتاشونو شنید و خیالم راحت شد و بعدم بهم گفت از الان که کیسه آبت پاره شده تا ۱۲ ساعت وقت داری که طبیعی زایمان کنی وگرنه که باید سزارین بشی...
منم ازونجایی که مطمئن بودم بعد از زایمان کمکی ای ندارم و خودم باید از عهده ی تو دلیام و کاراشون بربیام؛تمام عزممو جزم کردم که زایمانم طبیعی بشه...و تو دلم فقط از خدا کمک میخواستم که هوامو داشته باشه تا بتونم طبیعی زایمان کنم
تو این فکرها بودم که یه مامای خیلی مهربون اومد بالا سرم و آنژیوکتمو چک کرد و گفت این که خرابه و مجدد خودش واسم آنژیوکت زد و سرم بهم وصل کرد و در حین دریافت سرم هم ان اس تی ازم گرفت...
و من همچنان درد نداشتم.....
ادامه در تاپیک بعدی...
مامان نی نی کوچولو مامان نی نی کوچولو روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی پارت ۲.
میگرفت ول میکرد. منو بردن ی اتاق دستگاه بهم وصل کردن.انقدر میترسیدیم‌ ک بغض کردم تنها بودم هیچکس نبود. دلم گرفته بود دلم میخواست زار بزنم.خلاصه اینا منو از بس شلوغ بود این اتاق ب اون اتاق میکردن. یکی دیگ زایمان ک کرد منو بعدش بردن رو تخت اون. بعدش بهم دستگاه وصل کردن. ساعت شد پنج صبح فقط ی سرم معمولی وصل کردن بهم. تا ساعت پنج همه شیفتا عوض شد. بهم گفت یکم استراحت کن ک سرم فشار بهت می‌زنیم منم از استرس خابم نمی‌برد. ب مامانم گفتم ی کمپوت آناناس برام بخری بعدن بیاری. اونم یادش رفته بود منم از پریشب هیچی نخورده بودم. خلاصه ک یک ماما اومد بهم سرم فشار وصل کردن و دردام دیگ کم کم داشتن شروع میشدن ساعت شش ده نفر اومدن بالا سرم معاینه کردن گفت دوسانتی کیسه ابمو پاره کردن. سرم فشار رو عوض کردن یکی دیگ وصل کردن قوی ترشو. اونم من از بس دستمو تکون میدادم سرعتس زیاد شد دیدم دردام بدتر شدن. یک ماما اومد گفتم اینو درستش کن گفت ولش کن خوبه.اون ک رفت مامای شبفتم اومد زد تو سرش ک چرا آنقدر زیاد شده خطرناکه. خلاصه ک دردام دیگ زیاد شد ماما ها هی می اومدن معاینه میکردن منم داشتم از درد ب خودم می پیچیدم.
مامان آقاعلی مامان آقاعلی ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 1
پزشکم خانم دکتر مینا قدیری بودن
بیمارستان خانواده اصفهان زایمان کردم
چهارشنبه 27 فروردین معاینه تحریکی شدم یک سانت بودم و دهانه رحمم خوب بود طبق ان تی هفته 39 بارداری بودم ... تقریبا هفته آخربارداری ام روزی یک ساعت پیاده روی میکردم و در طول روز هم از آسانسور استفاده نمیکردم پله میرفتم. من درد خاصی نداشتم فقط این چند روز واژنم تیر می‌کشید و زیر دلم و کمرم می‌گرفت ولی شدید نبود ، ترشح هم داشتم . شب زایمانم دکترم گفت بدون جلوگیری رابطه داشته باشید کمک میکنه دهانه رحمت نرم بشه
برام نامه نوشت 6صبح بیمارستان بودم تا بهم سرم وصل کردن و معاینه ام کنن مامای زایشگاه ساعت 8 شد که سرم فشار هم بهم وصل کردن ، تقریبا حدودای 9 صبح بود اولین انقباضی که اشکمو درآورد رو حس کردم که ماما اومد و معاینه ام کرد و دستگاه ان اس تی رو بهم وصل کردن ، به کمر که خوابیده بودم خیلی کمرم درد می‌گرفت اولش بیشتر دردام مثل کمردرد و گرفتگی پریود بود به پهلو که میخوابیدم آرومتر میشد دردام ولی چون میخواستن انقباض هارو ثبت کنن ماما نمیذاشت
بعدش که منظم شد دردام گفتن از تخت بیام پایین و بردنم اتاق جدا بهم دو مدل راه رفتن یاد داد و موقع انقباض هم گفت که اسکات بزنم
هنوز دردام شدید نبود و قابل تحمل بود و فاصله هاش زیاد بود ....
درخواست ماما همراه دادم زنگ زدن برام هماهنگ کنن و دکترم حتما خواسته بود که بی حسی اپیدورال بشم
مامان مهدیار مامان مهدیار ۱ ماهگی
تجربه‌ی زایمان بخش یک
من روز جمعه دو خرداد چهل هفته‌م کامل میشد ولی هیچ دردی نداشتم دهانه رحمم هم دوسانت بود. دیگه جمعه با نامه بستری دکترم(عفت عظیمی نژاد) رفتم بیمارستان قدس و بستری شدم با خواست خودم. ساعت ۹ صبح بهم آمپول فشار زدن ولی خیییلی سرعتش کم بود تازه ظهرش یواش یواش دردای من شروع شد اما دهانه رحمم هیچ پیشرفتی نمیکرد همون دو مونده بود دیگه شب بعداز کلی درد تازه دهانه رحمم شده بود دو و نیم سانت. شبش ساعت ۱۲ با نظر دکترم آمپول فشار رو قطع کردن که رحمم خسته نشه و مثلا به رحمم استراحت بدن اما دیگه دردهای خودم شروع شده بود و شبش هر دو سه دقیقه یک بار دردم میگرفت و ول میکرد. صبح شنبه ۳ خرداد ساعت ۶ دوباره آمپول فشارم رو باز کردن و دردام هی تشدید میشد. دهانه رحمم که بالاخره شد ۳ سانت دیگه به مامای همراهم زنگ زدن که بیاد و وقتی اومد نزدیکای ۴ سانت بودم کلی ورزش بهم داد که انجام بدم و دیگه ۴ سانت که شدم اپیدورال رو برام زدن. اپیدورال هم تزریقش درد داشت خیلی گریه کردم در حدی که نفسم بالا نمیومد. سختیشم این بود که بهم میگفتن موقع تزریق حدود ده دقیقه اصلا نباید تکون بخوری حتی اگه دردات میگرفت و ول میکرد که این خیلی سخت بود برام. اما دیگه وقتی تزریق کردن کم کم کل بدنم آروم شد خیلی حس خوبی بود دیگه هیچ دردی حس نمیکردم حتی انقباضات شدیدم رو
مامان ماهان🩵 مامان ماهان🩵 ۱ ماهگی
بعد رفتم زایشگاه تا تاریخ سونو رو نگا کردن دیدن ۳۵ هفته ۴روزم گفتند برگرد برو گفتم درد دارم دهانه رحمم بازه گفتند تا دوهفته دیگه میتونی نگه داری خلاصه خیلی اذیتم کردن تا بستری کردنم دکترم زنگ زد بهشون دعوا کرد گفت مریضم زایمان میکنه
بعد منو بردن او اتاق گفتند که باید باشی با دردای خودت پیش بری ساعت ۱۲ بود اومدن آمپول ریه زدن بعد خلاصه منم کم وبیش درد داشتم همینجوری ادامه داشت تا ساعت پنج ونیم دکترم اومد گفتم که من امروز زایمان میکنم یا نه گفت بعداز مطب میام کیسه آبتو پاره میکنم تا زایمان کنی
خلاصه دکترم ساعت ۱۰شب اومد کیسه آبم پاره کرد همچنان کم درد داشتم از ۱۱دردام وحشتناک شروع شد دکتر اومد معاینه کرد گفت ۵سانتی
البته هیچ آمپول فشاری بهم نزدن اینا دردای خودم بود
دکتر معاینه کرد رفت ساعت ۱۲ اومد واقعا دیگه نمیتونستم تحمل کنم دردارو دکترم با فوت کردن که بهم یاد داد عالی بود به محض اینکه دردام شروع می‌شد با فوت کنترل می‌کردم تا یه ربع به یک احساس مدفوع داشتم دکترم گفت سر بچه دیده میشه تا کاراشونو کردن بایه زور عالی
ساعت ۱شب به دنیا اومد پسرم
بعد دیگه دکتر شروع کرد به بخیه زدن ترمیم هم کردم
۳۵ هفته ۵روزم بود پسرمم با وزن ۲۸۰۰
مامان فاطمه همتا مامان فاطمه همتا ۳ ماهگی
پارت 2
از اینورم ماما همراهم قرار بود از چهار سانت بیاد روی سرم اما چون شیفتش بود بنده خدا همش میومد ازم خبر می‌گرفت و چند باری هم معاینه کرد و گفت دهانه رحمت خیلی سفته و اصلا نرم و شل نشدی دیگه همش شروع کردن به گذاشتن شیاف و قرص های نرم کننده دهانه رحم تا ساعت 12شب بازم اون نتیجه دلخواه رو نداد من فقط 3سانت شدم وقتی سه سانت بودم اون سوند رو ازم کشیدن ک اندازه توپ کوچولو شده بود. دیگه ماما همراهم اومد پیشم و دوباره معاینه کرد و گفت اینجوری نمیشه و باید بندازمت رو دور خلاصه دوز آمپول قرص هارو بیشتر کرد و انقباض های منم هعی بیشتر شد بی نهایت دردم می‌گرفت موقع انقباض طوری فشار روم بود که گفتم الانه که من دیگه زایمان کنم خیلی درد داشتم و فکر میکردم الان 7یا8سانتی شدم حداقل.ماما همراهم دوباره معاینه کرد و گفت هنوز 4سانتی دیگه دردهای بدی داشتم و استرس بدی هم گرفته بودم که چرا اینهمه طول کشیده و اینهمه من درد دارم اما دهانه رحمم باز نمیشه
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین ۳ ماهگی
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان امید مامان امید ۱ ماهگی
تجربه ۳ زایمان طبیعی
تقریبا ساعت دو بود که سرم و آمپول فشارو زدن بعد نیم ساعت دو نیم سانت شدم گفت پیشرفتت خوبه یه آمپول زد عضلانی بود گفت برای اینکه دهانه رحمت باز شه و توپ آورد تا روش بالا پایین شم و چرخش لگن انجام بدم یکم بعد معاینه کرد هنوزم دو نیم بودم گفت اگه میخوای کمکت کنم و تحمل درد داری یه کاری میکنم گفتم اوکی ، گفت ولی درد داره ها گفتم اشکال نداره میتونم تحمل کنم ، اومد دستشو داخل کرد گفت تا میتونی زور بزن دستمو بیرون کن وقتی اینکارو کردم کیسه ابم پاره شد و بعد اون تازه دردای اصلیم شروع شدن طبیعتاً بعد بیشتر شدن دردا دهانه رحمم بیشتر باز میشد و پیشرفت میکرد بخاطر خوراکیایی که خورده بودم و ورزشا دهانه رحمم نرم شده بود بخاطر همین زود جلو میرفتم ،خاهرمم پیشم بود همش کمرمو ماساژ میداد حین دردا و تو ورزشایی که ماما میگفت کمکم میکرد
تا رسیدم ساعت یازده دردارو با نفس عمیق کشیدن رد میکردم وسط دردا موقع استراحت کلا بنظرم از حال میرفتم با اومدن درد چشام باز میشد، به هفت سانت رسیده بودم که ماما گفت بچه افت ضربان قلب پیدا کرده باید زودتر زایمان کنی هی معاینه میکرد و می‌گفت دستمو فشار بده بیرون یکم بعد دکتر و یه مامای دیگه رو صدا کرد چون دید نمیتونم درست حسابی زور بزنم اونا رو شکممو فشار میدادن تا کمکم کنن وقتی دیدم بچه بیرون نمیاد گفتم پارم کنین ماما گفت حیفه هیچوقت اینکارو نمیکنم چون ماساژ پرینه انجام دادی کاملا راحت میتونی بدون پارگی زایمان کنی مخصوصا که بچه هم کوچولوه
مامان مهلا و ماهلین💞 مامان مهلا و ماهلین💞 روزهای ابتدایی تولد
سلام خانما شبتون
تجربه زایمانمو بهتون بگم
۴۰هفته بودم رفتم پیش ماما گفت هنوز دهانه رحم باز نشده
چون من از ماه اول آمپول انوکسا میزدم انگار دهانه رحم بسته شده بود
ماما که معاینه کرده یکسانت باز کرد
گفت برو دو روز دیگه بیا ولی حسابی پله برو
منم همش در حال پله و پیاده روی بودم
دو روز بعد که رفتم بعد این همه پیاده روی گفت تازه دو سانته
ماما گفت برو فردا ساعت ۴بعدازظهر بیا که دیگه بستری بشی
منم اومدم خونه قرار بود فردا برم بیمارستان که ساعت ۱۲شب خیلی کم دردام شروع شد
بعداز چند ساعت فاصله دردام کمتر شد
خلاصه دیگه هر یکربع درد داشتم به ماما که پیام دادم گفت تا جایی که میتونی تحمل کن نرو بیمارستان که اذیت میشی
دیگه ساعت ۷صبح هر کاری کردم نتونستم تحمل کنم رفتم بیمارستان معاینه که کرد گفت ۵سانت باز شده سریع بستری شدمو کارامو انجام دادن رفتم داخل اتاق که ماما رسید کلی حرکات ورزشی انجام دادیم
دیگه دردام قابل تحمل نبود اومدن واسم آمپول بی حسی زدن خیلی خوب بود دیگه متوجه درد نمی‌شدم فقط حرف ماما رو گوش میدادم که چی میگه وگرنه چیزی حس نمی‌کردم
هر جا که می‌گفت زور بزن منم تمام تلاشمو میکردم تا اینکه دختر خوشگلم دنیا اومد
من همچنان بی حس بودم کلا سه تا بخیه داخلی خوردم چهار تا بیرون
از بی حسی فقط بعد زایمان کلی خارش داشتم با یک آمپول خوب شد
در کل زایمانم راحت بود خداروشکر
مامان هانا خانم مامان هانا خانم ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۱
هفته ۳۸ و ۵ روز رفتم برای معاینه دکتر گفت اصلا سر بچه تو لگن نیومده و هنوز بالاس منم با کلی استرس ورزش و پیاده روی رو زیاد تر کردم
دو شب بعدش یه شیاف گل مغربی گذاشتم خوابیدم نصف شب یه سر رفتم دستشویی اومدم دیدم یکم دلم درد می‌کنه، ساعت شیش صبح دوباره پاشدم برم دستشویی دیدم یکم شلوارم خیس شد تو دسوییی همینجور آب ازم اومد پایین و لکه خون اومد
رفتم حموم آماده شدم رفتم سمت بیمارستان
منو بستری کردن دکتر ساعت هشت اومد بالا سرم معاینه کرد گفت یک سانت بازی ولی انقباضات خیلی خوب داره پیش می‌ره همینجور فعلا ادامه می‌دیم
گذشت تا ساعت ۱۲ دیدم دل دردام داره بیشتر میشه ولی قابل تحمل بود دکتر گفت یکم دیگ میام معاینه کنم ببینم چقدر باز شدی یک ساعت گذشت دیدم خبری از دکتر نشد، ماما اومد معاینه کنه گفتن دکتر گفته خودم میام گفت مادر دکتر فوت شده ول کرد رفت ، اونجا بود که استرس به دردممم اضافه شد ، ساعت دو بود ک باز معاینه کردن گفت ۴ سانت باز شدی نگران نباش دکتر انکال میاد بالا سرت
منم دردام داشت بیشتر و بیشتر میشد
زنک به دکتر انکال زدن گفت براش آمپول فشار بزنید که زودتر انجام بشه
از یه جایی به بعد دیگ نفهمیدم کجام و چیکار میکنم فقط خواهش و التماس که مسکن بزنید من آروم بشم
ماما معاینه کرد گفت هشت سانت باز شدی خیلی خوبه یکم دیگ تحمل کنی بچه به دنیا میاد
زنک به دکتر زدن دکتر گفت باید بیام معاینه کنم
اومد معاینه کرد گفت موقعیت حنین بده باید فوری ببرین اتاق عمل اورژانسی سزارین بشه
اونجا بود که کلی گریه کردم و گفتم من این همه درد کشیدم که الان سزارین بشم
اینقدر جیغ زدم که نفهمیدم چ جوری تا اتاق عمل منو بردن
آمپول بی حسی رو زدن به کمرم دیک اونجا بود که هیچ دردی نفهمیدم
مامان مهگل🌛🌸 مامان مهگل🌛🌸 ۱ ماهگی
ساعت شد حدودا ۲ونیم یه ربع به سه که کم کم یه دردای خفیفی شروع شد ولی تقریبا تو یک ساعت خیلی فاصله انقباض و دردام‌ کم شده بود
یعنی از ساعت ۳ونیم به بعد، دردام‌ هر سه چهار دقیقه بود و تقریبا ۳۰ ثانیه درد داشتم هی داشت شدید تر میشد و به خودم می‌پیچیدم
یک ساعتی درو تحمل کردم اومد معاینه کرد گفتم خیلی درد دارم گفت خیلی خوب پیشرفت کردی الان سه چهار سانتی.همونجا دکترم زنگ زد گفت چرا اپیدورال نمیگیری؟؟ گفتم آخه میگن عوارض داره گفتم خودم دردامو تحمل کنم
گفت نه عزیزم چه عوارضی؟من دکترم. به حرف من بکن آمپول بزن هم دیگه درد نداری هم زمان زایمانت کوتاه تر میشه.اینطوری بخوای پیش بری، هفت هشت ساعت دیگه باید درد بکشی!
منم دیگه تحملم داشت تموم میشد گفتم بزنین چون خیلی درد دارم
دیگه فکر کنم ۵ سانت شده بودم که آمپول و زدن
انصافا از بعد آمپول خیلی آروم شدم و دیگه چیزی حس نکردم
قرار بود ماما همراهم بگیرم که خیلی یهویی این اتفاق افتاد.هماهنگ کردیم همونجا یه ماما همراه فرستادن واسم
از بعد آمپول ماما همراه اومد کنارم و یه سری حرکات بهم داد گفت انجام بده تا سر بچه کامل بیاد تو لگن
خوبیش این بود هیچ دردی حس نمی‌کردم و فقط ورزش میکردم
...
مامان فندق.کوچولو مامان فندق.کوچولو ۲ ماهگی
#زایمان طبیعی ۲
من ساعت یک شب بستری شدم و درد هام با آمپول فشار شروع شد( که البته سرم هست ) ... من هیچ درد زایمانی نداشتم ودهانه رحم یک سانت بود و سر بچه به خاطر بزرگ بودن درست وارد کانال زایمان نشده بود ... تا صبح همه چی خوب بود بهم چند تا قرص دادن و چون کیسه آب سالم بود درد زیادی حس نمیکردم ... ساعت ۱۲ صبح پزشکم اومد و کیسه آبم پاره کرد و بهم گفت ۱۸ ساعت دیگه معلوم میشه طبیعی یا سزارین هستی اگه توی این زمان دهانه رحم ۴ سانت شد طبیعی و اگر نه که سزارین ... یکی از ماما ها بیمارستان بهم گفت اگه دوست دارم میتونه ماما همراهم شه و من هم قبول کردم ... و از اون موقع باهام ورزش های زایمان و کار کرد ، گل مغربی برام گذاشت که تا شب از یک سانت رسیدم دو نیم سانت ... چون من هیچ دردی از خودم نداشتم و همش کار آمپول فشار بود دوز دارو بردن بالا از دوز دارو رسید به ۲۴ قطره در ساعت هر ۵ دقیقه درد کل شکممو می‌گرفت و اصلا نمیتونستم بخوابم ... با کمک ماما حدود یک ساعت از ۹ تا ۱۰ شب خوابیدم ... از ده به بعد پاشدم دوباره به ورزش کردن ... یکی از ورزش ها که خیلی خوب بود مدل دسشویی ایرانی یا اسکات زیر دوش آب گرم بود که هم درد و کم می‌کرد و هم سر بچه یکم اومده بود پایین ... دیگه صبح شده بود حدود ساعت ۵ که باز معاینه کردن و شده بودم ۴ سانت اما دیواره رحم همچنان سفت بود. معاینه توی بیمارستان خیلی با معاینه مطب فرق داشت توی مطب پزشک با آرامش و آروم اینکارو میکنه اما تو بیمارستان ماما با وحشی گری این کارو میکنه تا دیواره رحم تحریک شه