سوال های مرتبط

مامان گل پسرام مامان گل پسرام ۳ ماهگی
#زایمان طبیعی دوقلو
#پارت ششم
سرمم در جریان بود و دریغ از یه ذره درد...
دکترمم به فاصله میومد معاینه م میکرد که ببینه دهانه ی رحمم چند سانته....
و من تو این فواصل همه ی نگاهم به ساعت دیواریِ روبرو بود که ساعت از ۱۲ شب بگذره و تودلیام اردیبهشتی بشن😅
ساعت ۱۲ که شد یه مامای مهربون دیگه اومد بالا سرم و گفت مامای قبلی وقت استراحتش شده و الان من مامای شما هستم و اسمشم خانم محمدی بود،بهم گفت:مامای همراه نداری؟گفتم نه...گفت پس این حرکاتی که میگم انجام بده؛یکیش حرکت زدن با توپ بود و بعدش اسکات زدن و...
منم چون دوس داشتم طبیعی زایمان کنم؛هر حرکتی که میگفت رو انجام میدادم
طرفای ساعت ۱۲:۱۵ بود که دردام شروع شد...دردای وحشتناکی که میگرفت و ول میکرد
از درد زیاد حالت تهوع بدی داشتم...ماما رو صدا زدم و گفتم بهم ظرف تهوع بدین که یهو گلاب به روتون کل شامی که خورده بودم بالا آوردم.... برام آمپول تهوع زدن؛تهوع م خوب شد
ولی دردا امونمو بریده بودن...
دکترم اومد معاینه م کرد ک گفت الان دهانه ی رحمت ۴_۵ سانته بشه ۷_۸سانت میبریمت اتاق زایمان....
منم تو این حین هر حرکت و ورزشی که ماما بهم گفته بود انجام میدادم....
ادامه در پارت بعدی...
مامان حسان مامان حسان ۱ ماهگی
تجربه زایمان
پارت3
تقریبا ده روزی میگذشت
ی شب که دردام خیلی شدید شده بود وحس میکردم بابقیه شبا فرق داره به شوهرم گفتم بره به مامانم بگه مامانم اومد گفت بریم زایشگاه گفتم نه شاید این درداهم همینجوری باشه چون غیرمنظم بودن اگه بدترشدم میریم ودیدم دردم داره بیشتر میشه ولی بازم منظم نیست صبح ساعتای پنج رفتیم زایشگاه بعد ان اس تی و معاینه گفتن درد داری ولی منظم نیست و دهانه رحمت یه انگشته و نرمه دقیقا مثل مامای ده روز قبل باشنیدن این حرفش خودمو باختم چون باوجود درد چند روزه و ورزش و پیاده روی هیچ پیشرفتی نداشتم
رفتیم خونه مغرب که شد باز نتونستم تحمل کنم و رفتیم زایشگاه دقیقا حرفای صبح زدن و برگشتیم خونه
دردام منظم نمیشد ولی درد داشتم وقتی میخابیدم دردام زودترمیشد وقتی مینشستم یاراه میرفتم دردام میرفت
به شدت خوابم میومد دلسرد شده بودم ورفتم بخوابم چشام ک رفت یهو انگار ی چیزی تو شکمم صداداد و یه سره ازم اب میومد بااسترس وترس مامانمو صدامیزدم وجیغ میزدم ک کیسه ابم پاره شد
مامان شاهان👑❤ مامان شاهان👑❤ روزهای ابتدایی تولد
خب خانوما تجربه زایمان سزارین پارت یک✨😌
پنجم تیر از صبح که بیدار شدم زیر دلم خفیف درد میکرد از اونجایی ک یه ماهی بود این دردارو داشتم زیاد توجه نکردم بهش ساعت هشت شب دردام جوری شد که جیغ میزدم همسرمم خونه نبود زنگ زدم اومد رفتیم بیمارستان معاینه کردن منو گفتن فکر نکنیم درد زایمان باشه چون دهانه رحمت بسته اس برو بیست دیقه راه برو مایعات بخور که درداتو چک کنیم تو ان سی تی درد زایمان نشون داد گفت با این دردا باید بستری بسی دهانه رحمت هم شل شده بستری شدم رفتم زایشگاه دردامو چک میکرد هی دردام داشت بیشتر میشد چون سی و شیش هفته امپول ریه زدن بهم گفتن ی دوز دیگه هم بعد بیست و چهار ساعت میزنیم تا فردا ظهرش درد داشتم مسکن زدن بهم گفتن اگه دردات خوب بشه مرخص میکنیم بعد سه ساعت دیدم هیج دردی ندارم به ماما گفتم دردام خوب شده میخوام رضایت بدم برم خونه گفتن دستگاه داره درد نشون میده نمیتونی بری ساعت شیش مامای من عوض شد بهش گفتم من که قرار تیس زایمان کنم میخوام رضایت بدم برم گفت بزار معاینت کنم اگه دهانه رحمت باز نشده بود برو وقتی معاینع کرد گفت دو سانت باز شدی امپول فشار زد بهم تا فردا غروبش همون دوسانت مونده بودم دردام هم جوری شده بود که جیغ میزدم🥴
مامان پناه مامان پناه ۳ ماهگی
سلام خانما تجربه من به عنوان مامان اولی زایمان طبیعی
اینقدری که ترس داشتم و وحشت داشتم از چیزایی که در مورد زایمان طبیعی شنیده بودم از معاینه ها گرفته تا خوده زایمان
چون دیابتی بودم دکتر گفت 37هفته ختم بارداری
رفتم معاینه شدم گفتن یه سانت بازی و دهانه رحمت خیلی نرمه
من از هفته 37روزی نیم ساعت پیاده روی و روزی دو تا شیاف گل مغربی و ورزش های که خیلی تاثیر داشت و رابطه بدون جلوگیری
رفتم معاینه تحریکی انجام دادم چون تجربه نداشتم اینقدر ازش استرس داشتم و حالم بد بود که چقدر وحشتناک ولی واقعا اینجوری نبود با تنفس میشد تحملش کرد و بستگی داره کی معاینه کنه
یه شب بعد از معاینه تحریکی کیسه ابم پاره شد و ساعت دو شب بستری شدم
با آمپول فشار و ورزش ها و وان آب گرم و ماساژ ها ساعت و نه و نیم صبح دخترم دنیا اومد
سه تا بخیه خوردم
ماما همراه داشتم واقعا واقعا خیلی تاثیر داشت و خیلی خوب بود از صفر تا صد کارا خودش برام انجام داد و همش کنارم بود تا دو ساعت بعد دنیا اومدن بچه
به عنوان مامان اولی که تجربه کردم دردش یکم بد بود ولی از لحاظ روحی من اذیت شدم و درد تو کمرش قابل تحمل بود یکم تو زیر شکم میزد تحملش سخت بود یکم ولی راضی ام و می ارزید
اینم تجربه من
مامان دنیز مامان دنیز ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی- ۳
با فکر این صبح هفت تو بیمارستان بودم
اینم بگم ماما همراه هم میخواستم از بیمارستان بگیرم گفتم حالا که نمیزام بمونه فردا میرم مطب یکیشون وقت میگیرم
خودم خونه خیلی ورزش میکردم پیاده روی و ورزش های کگل
یهو صبح ساعت ۷ گفتن یبار دیگه نوار بگیریم باز انقباض شدید نشون داد منم خیلی کم درد داشتم تعجب کردم
دکتر اومد دید گفت بزار معاینه کنم
همین که معاینه کرد کیسه ابم پاره شد منم موندم تو شکک که خدایا یعنی این که امروز زایمان میکنم دیگه از اون به بعد دردام بیشتر شد هعی رفته رفته سعی کردم داد اینا نزنم ولی دیگه امانم بریده شد
به اونا گفتم ماما همراه می‌خوام گفتن میخوای چیکار باید قبل بستری می‌گرفتی فلان فلان
منم دیگه تا امید‌ آخه فعلا ۲ سانت بودم اونجوری درد داشتم به. این فکر میکردم ۷ سانت ۸ سانت می‌خوام چیکار کنم
تا ساعت ۱۰‌همون دونیم سانت سه سانت بودم
درد داشتم ناله میکردم
دو نفر ماما همراه داشتن ولی اصلا درداشون کنترل میکردن منم دوبار رفتم به کمرم آب گرم زدم
و حرکت پروانه رو تخت انجام میدادم ولی دردا نمیزاشت حتی یه نفس درست هم بکشم
خلاصه ساعت ۱۱ اینا بود فاصله دردام کمتر و دردام بیشتر بود دیگه هیچ کاری نمی‌تونستم انجام بدم
قبلا میگفتم حتما تمرین تنفس اینارو انجام میدم تا زایمانم کم درد شه ولی اون موقع اصلا نمی‌تونستم کاری کنم
همش میگفتم خدایا گوه خوردم فلان فلان
تو اون ۱۰ ثانیه که آروم بودم یه خوابی میومد سراغم که نگم حس میکردم سه روز خوابیدم باز دردا شروع میشد باز ۱۰ ثانیه می‌خوابیدم