۱۲ پاسخ

عزیزدلم حق داری دقیقا مثل منی حتی اقامم درکم نمیکنه..نه خانوادم پیشم هستن نه مادرشوهرم یبار میاد کمکم..ولی باید هرررررطور شده خودتو کنترل کنی ب هرقیمتییی!!اون بچه گناهی نداره..بزار این همه زحمت میکشی و تمامتو میزاری برا دخترت حداقل بزرگ شد روان آرومی داشته باشه..بازم خسته نباشی مادرنمونه❤️

عزیزم منم همین شرایط دارم بااینکه دختر ۱۰ سالم و همسرم کمک دستم هستن اما دخترم فقط منو میخواد بعضی وقتی دوست دارم گریه کنم از شدت خستگی اما جه کنم بچم تقصیری نداره جوری که نمیتونم تا اشپزخونه برم میگه کنار باش

دقیقا منم همینم تنها نیستی من ک ی وقتا سرش دادم میزنم بد خودم میشینم گریه میکنم دلم لک زده برای ۳ ساعت خواب با آرامس

حق داری عزیزم ولی کاش منم تو خونه خودم بودم با مادرشوهر زندگی نمی‌کردم صبح تا شب بچه مو بغل میکردم همین که استقلال داری توی بزرگ کردن بچه ت خودش نعمته

خدا قوت مامان مهربون💖
میدونی خواب مادر توو دو سال اول زندگی فسقلیا چقدر کم میشه
کم خوابی هم باعث بداخلاقی میشه
ولی سعی کن کارایی که به خودتم انرژی میده باهاش انجام بدی
مثلا باهم برقصید، برید بیرون قدم بزنید
یه وقتایی هم بیخیال کارای خونه شو اون خوابید توام بخواب، خونه کثیف باشه بهتر از اینه که روان خودت و اون طفل معصوم آسیب ببینه💖💖

نمیتونی بری پارک ک روحیه خودتم عوض شه؟ بله حق با شماست کمک خیلی ب ادم انرژی میده

منم همینطوریم خواهرغصه نخور

منم همینم‌ 😭

همه همینیم🥲🥲🥲

همه همینن

من مادرشوهرم طبقه بالا خونه ام هست خداشاهد اگه ی لحظه بیادکمکم اما جلو مردم نوه ام نوه ام میکنه😂😂

دقیقا منم عین شما،حس میکنم بدنم کم اورده دست خودم نیس عصبی میشم

سوال های مرتبط

مامان آناناس من مامان آناناس من ۱۰ ماهگی
سلام عزیزان من چند وقته خیلی خسته ام بدن درد شدید دارم پاهام کمرم درد میکنه گاها انقد خسته میشم میشینم گریه میکنم میزنم به سرم تا به امروز سعی کردم هیچکدوم از اینا رو به بچه ام نفهمونم درسته هنوز بچه هست ولی تو ذهنش میمونه دیگه ولی حس میکنم اصلا مادر خوبی نیستم کافی نیستم از یه طرف شیر خودم از ماه اول به دلیل یه سری مشکلات قطع شد نیومد مجبور شدم شیرخشک بدم از یه طرف از روز اول بیمارستان تا به امروز بچمو خودم نگه داشتم درسته مامانم اینا هستن ولی خودش مریضه نمیتونم بگم اینو نگه دار مثلا من بخوابم،تلویزیون ممنوعه ولی گاهی به قدری خسته میشم جوری که توان بلند شدن هم ندارم اونموقع ها مجبورم کارتن باز کنم جغجغه بزارم جلوش تا با اون دوتا مشغول بشه هر روز هم میخونم تلویزیون با بچه یه کارایی میکنه که بعدا پشیمون میشید اینا انقد عذاب میده منو نمیدونم چکار کنم دیگه😞دخترم صبح ساعت هشت پا میشه شب ساعت دوازده اینا میخوابه ما بین این ساعت ها چهار بار میخوابه ولی تا صبح هم چند بار بیدار میشه گاهی گریه میکنه نه خواب کافی دارم نه استراحت هیچی.
نمیدونم دیگه چیکار کنم به کی بگم حس میکنم افسرده ام میخوام برم دکتر اونم وقت نمیکنم😞😞😞
مامان ریحانه مامان ریحانه ۱۲ ماهگی
سلام خانما یه سوال
ممنون میشم اگه راهی بلدید راهنماییم کنید.
من دخترم حدودا ۸ ماهشه
همسایه مون یه دختر تقریبا ۱۲ _۱۳ ساله داره
از وقتی که بچه من به دنیا اومد تقریبا هر روز میومد‌ پیش دخترم یه نیم ساعت اینا یا یه ساعت باهاش بازی میکرد
خیلی اوقات مامانشم میومد خونمون
خیلی اوقاتم منو بچم می‌رفتیم خونه شون
از وقتی که دانشگاهم شروع شد و سرم شلوغ شد دیگه خودم نمیرفتم و یوقتایی دخترشون میومد دنبال دخترم حدود نیم ساعت اینا میبردش خونه شون
البته فقط وقتایی که مامانش باشه اجازه میدم بچم بره
مرداشون هم معمولا اون ساعتی که بچم می‌ره خونشون نیستن.
خانواده مورد اعتماد و خوبی هستن و از این لحاظ بهشون شناخت داریم
اما میخوام کم کم یکاری کنم که کمتر بچه م بره اونور
البته دختر منم دخترشونو خیلی دوست داره و وقتی میبینتش ذوق می‌کنه
حالا چیکار کنم یا چی بگم به نظرتون که ناراحتی پیش نیاد؟ الان سوال من این نیست که آیا کارم اشتباه بوده یا نه ها ، راه حل میخوام . چیکار کنم که کمتر بشه این ارتباط بدون اینکه ناراحتی پیش بیاد. همسایه مون خانواده محترمی ان‌ و انصافا خیلی مراقب بچم بودن برا همین نمی‌خوام با ناراحتی این ارتباط رو کم کنم