۷ پاسخ

وای ساواکی بودن

یا خدا زایشگاه بوده یا کشتارگاه😢

مبارکت باشه عزیزم

خب خداروشکر مبارک باشه عزیزم.

وای.

الهی بگردم عزیزم بهتری الان نی نی خوبه چرا رفتی اونجا آخه واقعا ب درد نخوره خاک تو سرشون

چرا اینقدر بد رفتار کنن😐

سوال های مرتبط

مامان آرسام وآنیسا 😍 مامان آرسام وآنیسا 😍 ۴ ماهگی
سلام به دوستایی که گفتین تجربه زایمان طبیعی مو بزارم براتون . شنبه حدودایی ساعت هشت رفتم سنو داپلر انجام دادم . این سنو رو هم هر دو هفته یک بار بخاطر آب دورش و وزنش انجام میدادم . خلاصه سنو رو انجام دادم و جوابشو بردم پیش دکتر که فورا نامه بستری داد که برم زایشگاه چون هم وزنش کم بود و هم خونرسایش داشت ضعیف میشد منم زود رفتم تا ساعت ده اینا بستری شدم اول ی دوز آمپول فشار زدن بهم دردام یکم شروع شد ولی شدید نبود ساعت دو اینا هم ی قرص زیر زبونی بهم دادن که دهان رحمم باز بشه ولی بیشتر از یک سانت باز نشد کلی هم ورزش انجام دادم ولی فاید نداشت خلاصه دیگه تا ساعت یازده صبر کردن و دیدن فایده نداره فرستادن بخش تا فردا صبحش دوباره رفتم زایشگاه ساعت ۱۰ اینا آمپول فشار زدن ولی با دوز بیشتر منم دردام هی بیشتر می شد که ساعت یک نیم اینا کیسه آبم پاره شد و تا ساعت چهار رب که دخترم بدنیا اومد دردای خیلی شدید داشتم که آروزی مرگ میکردم و دهان رحمم به هفت سانت رسید ی زور ی جیغ زدم دخترم بدنیا اومد . الانم بغل دستم خوابه خداروشکر ۳۸هفته ۱روز زایمان کردم بچمم وزنش ۲۵۱۵گرم بود
مامان پناه🩷 مامان پناه🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت یک
من تو بارداری هفته ۱۸ سرکلاژ شدم و استراحت نسبی بودم و هفتگی امپول میزدم و از هفته ۳۲ دیگه امپول رو دکترم قطع کرد و سرکلاژم رو هفته ۳۷ باز کردم بعد از اون معاینه شدم و گفتن لگن خوبی برای زایمان طبیعی داری منم فقط پیاده روی کردم یک روز در میون و خاکشیر و رابطه داشتم و ۳۹ هفته و ۶ روز رفتم سونو دادم فهمیدم اب دور جنین ۶ شده که کم بود و به ماما همراهم گفتم و اونم گفت برو بیمارستان بستریت میکنن منم رفتم بیمارستان ۱۷ شهریور اونجا معاینم کرد ۳ سانت بودم بدون درد ولی اونجا پذیرش نکردن و گفتن باید بری بیمارستان امام رضا یا بیمارستان قائم منم خیلی ترسیدم ولی در نهایت رفتم بیمارستان امام رضا،از در ورودیش انقدر ترسیدم که نگم براتون خیلی وحشتناک بود رفتم اونجا همه دانشجو و داغون بودن محیط بسیار کثیف و افتضاحی بود دانشجوهاشون ریختن سرم چندبار معاینم کرد میگفتن چرا ۴ سانتی ولی درد نداری خلاصه تو همون یک ساعت خیلی اذیتم کردن
مامان 👼🏻tanya👼🏻 مامان 👼🏻tanya👼🏻 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان
روز سه شنبه بود که هرکاری میکردم بچه بزور تکون میخورد من ترسیده بودم گفتم تا صبح میمونم اگه خوب نشد میرم ان اس تی خلاصه صبح شد ولی همچنان خبری نبود من خودمو رسوندم بیمارستان نزدیک محلمون نوار قلب خلاصه نوار قلب رو گرفت گفت خوب نیست انقباض هم داری باید بستری بشی منم بستری شدم رفتم بالای تخت بعد یه ساعت اومدن یه قرص گذاشتن زیر زبونم برا باز شدن دحانه رحمم فاید نداشت هی دو سانت بودم بعد دو ساعت دیگه که گذشت معاینه کردن فایده نداشت بازم یدونه دیگه گذاشتن خلاصه نه خبری از درد بود نه چیزی تا اینکه اومدن سرم سوزن فشار رو وصل کردن برام بازم فایده ای نداشت و روز دوم اومد که من بستری بودم بازم آمپول فشار رو زدن هی میومدن معاینه ولی من تغیری نکرده بودم تا روز سوم هم اومد اینو بگم قبل اینکه بیام بیمارستان یه دردی میومدو میرفت فکر نمیکردم مال زایمان باشه روز سومم ساعت نه صبح بازم آمپول فشار رو زدن یه ساعت گذشت دردام زیاد تر شد بعد یهو احساس کردم خیس شدم دکترم صدا زدم اومد نگاه کرد گفت کیسه آب پاره شده که ساعت یازده بود یه ساعتی گذشت یکی از پرستارا اومد گفت باید اعضام بشی جای دیگه منم ترسیدم گفتم مگه چی شده گفت چیزی نشده امروز پرستاری که بیاد بی هوشی بزنه نمیاد بیمارستان خلاصه آمبولانس آوردنو منو بردن بیمارستان دیگه اونجا هم از ساعت یک تا نه شب فقط سرم قند میزدن از ساعت نه بازم اومدن سوزن فشار دیگه رو وصل کردن منم کمکم داشت حالم خیلی بد تر میشد معذرت هرچی خورده بودمو بالا آوردم بهشون گفتم این چهارمین سوزن فشاره که میزنن گفت پس چرا گزارش ندادن