۱۶ پاسخ

کار درستی میکنی

ببین کار شمادرست هرچند که اون دوستشم خوب باشه.بالاخره شما نمیدونید کیا خونه همسایتون رفت و امد دارند .یاشوهرش خونه باشه یا داداش بزرگتر یا پسرعمو و....خونشون نیاشند و سواستفاده نکنند.اومدیم زن همسایه بچه هارو سپرد به کسیازفک و فامیل که ازنظرش قابل اعتماد هست و رفت خرید

بهترین کارو می‌کنی عزیزم . منم دوست ندارم

من باشم می‌زارم بره ولی کمتر کاملا هم با بچم حرف میزنم ازنظراندام خصوصی آگاهش میکنم ممنوعه هارویادش میدم بچه های الان خیلی باهوشن همه چی رو درک میکنن

خیلی داذی سخت میگیری دوتا بچه پنج ساله خیلی کم پیش میاد اینکارو بکنن اینا فقط بازی میکنن به قول شوهرت باید بتونه گلیمش رو از اب بکشه

بنظر منم کار درستی میکنی فعلا سنشون کمه

خب اره بچه ها هنوز کوچیکن باید حواسمون بهشون باشه

چه کار اشتباهی میتونن دو تا بچه کنن؟خرابکاری که همه بچها دارن حساسیت به چی هستش بیشتر

منم اجازه نمیدم پسرم تنها بره خونه همسایه ولی یه بچه هست میاد نمیزارم اتاق برن میگم پیش خودم بازی کنید .

منم حساسم ولی میزارم بره بازی کنه با کسایی ک میشناسم ولی ممنوعه هارو براش توضیح دادم اندام شخصیشو توضیح دادم ک هیچ کس حق نداره ببینه فقط پدرومادر اونم وقتایی ک لازم هس و حتی پدرومادرهم اجازع ک دست بهش بزنن ندارن

اصلا این کار نکن اگ امد خونتون خودت حواست باش من این ضربه خوردم دوتا از بچه ها هنسایمون میمودن توواتاق میگفتن درربندیم منم شک کردم اصلا اجازه نمیدادم .پسر همسایه میگف تو اتاق خواب بریم .منم ن ولی یه بارگفتم امتحان کنم ببینم چ میکنن خودم زدم ب خواب امدن گوشیم بردن دیدم صداشو تیست پسرم صدا زدم سری گوشی اورد بهن داد گف باز کن نگاه نکن یاز کردم بش ندادم چشت روز بد نبینه اون دتا شلواراشون کندن ازپشت ب قولی امپول زدن دیگ روشو داد زدم فرستادم خونه هاشون اصلا دیگ نزاشتم بیان خونم اجازه نمیدم پسرمم بره تو خیابون جلو چش خودم یاهیچ

خوب کاری میکنی نزاشتید منم نمیزارم

نه‌کاملاااااا درست میگی

کاردرستی میکنی فعلا بچست خوب بد نمیدونه

منم همینطورم
دختر همسایه میاد تند تند سر میزنم ولی خودم نمیزارم دخترم بره خونه کسی

رفتارو منو نکن کارت اشتباهه بدار بره و از مادر اون پسر بخوا مراقبت کنه بگو حساس هستی رواین موصوع که خب درسته
من پسرم ۱۵ سالشه سر همین چیزا خونه نشین
توکوچه میخواس بره پیش دوستاش میگفتم نه

سوال های مرتبط

مامان حسین کیان مامان حسین کیان ۵ سالگی
سلام مامانای مهربون عصرتون بخیر خوبین حسین جانم ۶ سالشه دیروز که باپدرش رفته بود بیرون یه جا سوییچی خریده بود بعد امروز رفت توی بالکن دید بچه ها توی کوچه ان بازی میکنن گفت منم برم گفتم برو رفت گفت جا سویچیمم میبرم به دوستام نشون بدم گفتم ببر بعد که رفت منم از بالا داشتم نگاش میکردم دیدم جا سویجی دست پسر همسایه مون هست حالا نمیدونم خود پسرم داده یا پسره گرفتم بعد دیدم چند بار هی پسرم رفت نزدیکش که ازش بگیره پسر نداد هی برگشت عقب دوباره پسر اون وسیله ارزش نداره دوست دارم پسرم یاد بگیره بلد باشه وقتی وسیله ای رو که مال خودش به کسی داد دوباره بتونه بگیره و اینکه توی دوست یابی خیلی ضعیفه من سعی میکنم روزی دوساعت باهاش بازی کنم همسرم که اصلا باهاش بازی نمیکنه منم انتطاری ازش ندارم چون ۵صبح میره تا ۵ غروب فقط بلد بگه بیا بشین کارتون ببین یا گوشیشو بده دستش منم باهاش بازی می‌کنم واقعا سخته چون پسر کوچیکم هم سن اضطراب جداییشه همش گریه میکنه منم همش بغل میکنم که با پسر بزرگم بازی کنم و حسین اصلا با خودش بازی نمیکنه و خیل عصبیه زود قهر میکنه میگم حالا بازی ما تموم شد خودت بازی کن گریه میکنه و بشدت بد غذاست و انگار بترسه خجالت بکشه خیلی آروم حرف میزنه کسی نمیشنوه و بردمش باشگاه توی زمستون هوا سرد دو ماه بردم راهم هم دور بود پسر کوچیکم رو بغل میکردم می‌بردم اصلا تلاش نمی‌کرد هیچی یاد نگرفت