۶ پاسخ

به درک اصلا برات مهم نباشه.
مامان کوچولو هم خوب گفته

مبارکت باشه وایییی امان ازاین جاریا دیشب خونه خواهرشوهرم جاریم اون دستبند وانگشتری که شوهرم برا تولدم خرید ودید جاریم برگشت گفت جدیده گفتم کادوی تولده برگشت به شوهرم گفت خوب نیس آدم اینقدر زن ذلیل باشه ها شوهرمم گفت کجاش رودیدی من تولد خودمم برا ندا طلا میخرم🤣

دیدیش بگو عزیزم من اونجا چیزی نگفتم ک رودرو ببینمت حرف بزنم .منظورت از اون حرفا چی بود . وقتی من همه چیزمو درست و با برنامه ریزی شدع انجام میدم پس اینم ک گرفتم حتما خودم صلاحشو میدونستم

مبارک تون باشه اصلااهمیت ندین

پیامش بده بگو هرکسی که میاد رازهای زندگیه منو سریع بهت اطلاع میده ذاتش مشکلداره..بعد ازین به بعد سرت توزندگیه خودت باشه خیلی به نفعته من اختیارخودمو دارم تمام

سلام عزیزم هرکس اندازه سطح اگاهی و شعورش رفتار میکنه تو خودتو ناراحت نکن عزیزم

سوال های مرتبط

مامان اهورا ♥️ مامان اهورا ♥️ ۶ سالگی
خدا جون چرا منو با بیماری اهورا امتحان میکنی آخه قربونت برم من جنبه اشو ندارم 😓 هر بار میرم دکتر یه درد جدید میگن 😢 اگ حوصله دارید بخونید
چهار روز پیش اهورا داشت بازی میکرد سرشو محکم خورد به در ورم کرد یکم گریه کرد یخ گذاشتم اوکی شد تا اینک دیروز صبح رفتیم سنجش برگشتیم یهو گفت چشمم درد میکنه همون طرفی ک خورده بود به در بعد یکم بعد گریه ک سرمم درد می‌کنه 😔 به بابام زنگ بزن بیاد زنگ زدم اومد گفت ببریم دکتر از سرش عکس بگیرن خلاصه ساعت دو رفتیم دکتر فوق تخصص مغز و اعصاب کودکان با مصیبت وقت گرفتیم گفت نفر آخر برید تو
از این ور چند روز بود اهورا هم تعداد و هم حجم ادرارش زیاد شده بود به شوهرم گفتم ببریم دکتر کلیه همون ک پتاسیمش رو کنترل می‌کنه ببینه شاید از عوارض دارو های پتاسیمه رفتیم مطب به دکتر گفتم ، گفت این یا سنگ داره یا عفونت 😭 می‌نویسم سونو و آزمایش از اونجا بردیم یه جایی سونو کردن و آزمایش گرفتن آوردیم اونا رفتن پیش دکتر مغز و اعصاب من رفتم پیش دکتر کلیه ک اینا رو نشون بدم گفت کلیه هاش مادر زادی شدیدا سنگ سازه اما چون میگی از بچگی آب زیاد میخوره هیچ وقت سنگ نشده و همیشه پودر بوده و از طریق ادرار دفع شده 😭 اگ یه روز آب کم بخوره میشه سنگ 😓 از یه طرف دارو های پتاسیم و سنگ باهم متضادن می‌گفت من چیکار کنم نه به اون پتاسیم ضرر برسه نه به سنگ من گریه ام گرفت گفت بشین چرا گریه می‌کنی تقصیر تو نبوده ک تو نخواستی اینجوری بشه قیمت خدا بوده خلاصه دارو نوشت و برای یه هفته بعد تکرار آزمایش
از اونور شوهرم اهورا رو برده دکتر مغز و اعصاب گفته عکس مینویسم جوابشو بیارید برده عکس گرفتن دیگ مطب بسته بود الان داریم میریم عکس رو نشون بدیم انشاالله ک خیره
مامان پسرك⚽️🚘🚀 مامان پسرك⚽️🚘🚀 ۶ سالگی
پنج روز گذشت ..
حالم اصلا خوب نیست…
خستم از قضاوت ها…
از سرزنش ها ..
از حرفایی که به زبون اوردنشون راحته و شنیدنشون سخت تر از اون چیزی که فکرشو‌میکنید …
خدا بچه ی منو دوباره بهم داد ولی به همون خدایی که واسمون معجزه کرد قسم ،
نه من مادر بی فکر و بی خیالی بودم نه پدرش !!
نه بچمون‌رو واسه بازی فرستاده بودیم جای خطرناک
نه اصلا تاالان توو این ۶سال جایی بدون پدرومادرش رفته یا مونده
فقط با پدرش رفته بود که کولر رو راه بندازن
بچم روی سکوی درز انقطاع که زیرش به ظاهر با سیمان پر شده بود میشینه ولی بخاطر پایانکار گرفتن غیرقانونی یه عده بی وجدان بی شرف که درز رو خوب نپوشونده بودن و فاصله اش چندین برابر بیشتر ازاون چیزی که باید باشه بود پسرم از ارتفاع ۹متری سقوط کرد و فقط خدا بود که نگهش داشت …
کاش یه سری حرف هارو به زبون نیاریم
کاش اینقدر راحت قضاوت و سرزنش نکنیم
بخدا که هیچ کس‌‌برای فرزند دلسوز تر از پدرومادرش نیست ..
اتفاق ممکنه واسه هرکسی بیفته و بعدش تموم میشه و شاید کمی فراموش ،
ولی اون حرفا هیچ وققققت از ذهن و روح ادم پاک نمیشه !!
میشه برای ارامشم دعاکنید ؟؟😭😭😭
مامان آراد و آرتا مامان آراد و آرتا ۶ سالگی
سلام من دوتا پسر دسته گل دارم چند وقته پسر بزرگم که شیش سالشه یه مشکلی داره لطفاً راهنماییم کنید
چند سال پیش با بچه هام رفتم مغازه همسرم آخر شب که مغازشو تعطیل کرد چندین نفر با ماشین بدون پلاک اومدن پیشش ازش یه وسیله ای خواستن همسرم گفت ندارم (چون واقعا نداشت)اما از اونجایی که آقایون دزد بودن اسرار کردن مغازه رو باز کنه و گفتن چون مغازه رو بستی نمیخوای بدی خلاصه دنبال سرقت بودن که آقام مغازشو باز نکرد بعد چند نفری ریختن سر همسرم تا میتونستن کتکش زدن خیلی ناجور پسر بزرگم که از ترس اون وسط جیغ میزد و گریه میکرد و شاهد صحنه های خیلی بدی بود بعد از اون ماجرا تا چند وقت بعدش شبها از خواب می‌پرید جیغ میزد و گریه میکرد و از ترس و استرس هم خودشو خیس میکرد و هم شروع به بالا آوردن میکرد دوسال از اون ماجرا میگذره و الان پسرم شیش سالشه و هرجای شلوغی که میبریمش مثل شهربازی یا پارک یا مهمونی از استرس شروع به بالا آوردن می‌کنه دیشب حتی بردیمش آرایشگاه موهاشو اصلاح کنیم همین که نشوندیمش رو صندلی گفت تهوع دارم و شروع به بالا آوردن کرد و گریه.ترو خدا بگید چکار کنم پسرم خوب بشه ؟حتی شهربازی که دوست داره بریم و با ذوق و اشتیاق میره اونجا ،همین که میرسیم اونجا شلوغی و جمعیت و که میبینه تهوع میگیره و با گریه شروع به بالا آوردن می‌کنه و میگه نمی‌خوام برم.کمکم کنید لطفا