۱۰ پاسخ

من سزارین شدم و بخاطر اتفاقاتی خیلی اذیت شدم ب شدت درد داشتم ولی بازم برگردم عقب سزارین رو انتخاب میکنم
هرکسی هرتصوری از زایمان داره

منم سزارین بودم و بدون درد و عالی
اگ عقب برگردم هم‌بازم سزارین میشم
هرچند دوتا سزارین داشتم و دیگ بچه نمیخام

مگه هر دو رو داری که میگی طبیعی بهتره؟

طبیعی عالیه من هم با امپول فشار زایمان کردم تو ۳۸ هفته بعد زایمانم اصلا درد نداشتم دو شب دخترم بیمارستان بستری شد به خاطر زردیش منم بیمارستان بودم دوتا از بخیه هام باز شده بود ملی بازم می ارزید

منم سزارین رو انتخاب کردم دردم داشتم بعدش ولی بازم انتخابم سزارینه شسته رفته و نی نی شما هم زیر سه کیلو که بوده تاثیر داشته توی طبیعی زایمان کردنت

من سزارین بودم،اصلا درد نداشتم،پمپ درد هم نگرفتم ،خیلی راضی بودم

الان کمردرد نداری اصلا؟

به نظرم بدن با بدن فرق می‌کنه اونایی که لگناشون بزرگه زایمان طبیعی راحتی دارند ولی اونایی که لگناشون کوچیکه خیلی اذیت میشن من خودم سزارین شدم و راضیم

من دود طبیعی رو تا ۶ سانت کشیدم دیگه نمیخوام تجربه کنم. نطرم رو طبیعی بود ولی واقعا بد بود. سزارینم کردن الان میگم کاش خودم همینو انتخاب میکرد.
البته بازم میگم بدن با بدن فرق داره. من نتونستم.

عزیزم خوش قدم باشه،منم سزارین شدم و هر بار برگردم عقب فقط سزارین انتخابمه
چون هیچ دردی نداشتم😌و نظر منم اینه سزارین عوارضش کمتر از طبیعیه.

سوال های مرتبط

مامان کــایـرا🎀 مامان کــایـرا🎀 ۹ ماهگی
#پارت_سوم
خب منم بردن تو یکی از اتاق ها و نوار قلب رو وصل کردن بهم و زیرانداز یکبار مصرف رو انداختن زیرم و دوباره اومدن معاینه کردن و من چون مدفوع نکرده بودم بهم گفتن تا دستشویی نکنی بچه نمیاد دنیا . بعد چند دقیقه یه لوله باریک آوردن و کیسه آبمو پاره کردن و از اون موقع دردام شروع شد ولی فعلا قابل تحمل بود و بهم گفتن هروقت کاری داشتی این زنگ بزن و منم بعد چند دقیقه دستشویی داشتم و بهشون گفتم و اومدن گفتن که برو اشکال نداره . منم رفتم دستشویی و دردام یکمی آروم شد و اومدم رو تخت دراز کشیدم
ماما شیفت شب اومد خودشو معرفی کرد و گفت هرچی خاستی به خودم بگو و تا آخر اون معاینه م کرد . و معاینه م کرد شده بود ۴ سانت تو ۲ ساعت پیشرفت خوبی داشتم و رفت دوباره و بعد نیم ساعت دکتر دارایی نیا اومد معاینه م کرد ۵ سانت بود و بهم گفت اگه ماما همراه نگیری تا دو روز دیگ بچت نمیاد دنیا😂🥲
زنگ زدن به همسرم باهاش حرف زدن و خودمم باهاش حرف زدم که واقعا سخته و اصلا نمیتونم از جام بلند شم از شدت درد چون دردام بیشتر شده بود .
ساعت ۱۰ شب بود فسقلی فعلا نیومده بود دنیا که یه خانوم اومد و خودشو معرفی کرد و گفت من ماما همراهتم خیلی خانوم خوبی بود اسمش خانوم کرمی بود خیلی بهم کمک کرد و روحیه بهم میداد و کلی میخندوندم
بهم آبمیوه و آب میداد ولی بعد چند دقیقه همشو بالا میاوردم🥲🙂
باهام ورزش کرد و حالت سجده وایسادم و اون خیلی بهم کمک کرد البته من کلاسای بارداری رو میرفتم و اون بیشتر از همه بهم کمک کرد
مامان آیلین 🩷رادین🩵 مامان آیلین 🩷رادین🩵 ۵ ماهگی
بچها باردار که بودم ۳۰هفتگی رفتم سنو گفت جنین بریچه و من انگار دنیا رو بهم دادن چون پول نداشتم زیر میزی بدم برم سزارین زایمان قبلیم ۴سال پیش بود با اینکه بچم ۲کیلو بود ولی خیلی در وحشتناکی داشتم و خیلی از زایمان دومم میترسیدم یعنی وقتی بیبی چکم مثبت شد تا اخرش ترس زایمان داشتم خدا خدا میکردم بریچ بمونه دکتر نیگفت بعید میدونم و من هر روز دعا تا روزی که۳۷هفته بودم گفت فکنم چرخیده برو سنو گفتم خانم دکتر من سر بچمو میفهمم بالاس نچرخید بچم تا رقتم سنو و اومدم بریچ بود و انگار دنیا رو بهم دادن خلاصه رفتم بیمارستان امین یه بیمارستان معمولی دولتی سزارین شدم خیلی ازم مراقبت کردن همه چیز عالی خیلی بهم سر میزدن انگار خصوصی بود خیلی خدارو شکر میکنم که اذیت نشدم چون ماها که دستمون خالیه نمیتونیم هزینه و زیر میزی و بیمارستان خصوصی بریم واقعا دردناکه و خیلی خوشحالم هنوز از بابتش خداروشکر میکنم همش به پسرم میگم افرین مامان که نچرخیدی تا لحظه اخر🤣🤣اینجا ۶ماهه حامله بودم
مامان کــایـرا🎀 مامان کــایـرا🎀 ۹ ماهگی
#پارت_چهارم
زمان داشت می‌گذشت و منم ورزشامو میکردم و چون دردام تحمل میکردم اصلا داد نمیزدم و خیلی بهم کمک کرد  و پرستارا هم خیلی باهام مهربون بودن و کم‌کم میکردن دوباره اومدن معاینه م کردن ۸ سانت شده بودم چیزی نمونده بود ک راحت شم .
و دو بار هم اومدن آمپول برام زدن گفتن تا دردام کم شه ولی فک کنم آمپول فشار بود چون دردام بیشتر شد
ساعت نزدیک ۱۲ شب بود فقط من مونده بودم و این آخرا خیلیی دردام زیاد بود و همش خدا خدا میکردم و مامانمو صدا میزدم🥲😭
طوری که همسرم و مامانمم پشت در زایشگاه صدامو شنیده بودن و اشکشون در اومده بود . ۴۵ دقیقه گذشت ساعت ۱۲ و ۴۵ دقیقه بود که اومدن معاینه م کردن و ۱۰ سانت شده بودم🥺
و وسایل زایمان رو آوردن و اومدن واسه به دنیا اومدن کایرا خانوم🥺🎀
میگفتن ک داریم موهای مشکیشو می‌بینیم گفتن که پاهاتون ببر بالا و سرتو خم کن رو سینت و نفس عمیق بکشید و زور بزن انگار که داری مدفوع میکنی چند بادی زور زدم و دیگ نایی برام‌نمونده بود نفسم بالا نمیومد دیگ و دستمم سرم قدش بود اونم خم میکردن و میگفتن که نکن اگه خم کنی خونریزی داخلی میکنی میری اتاق عمل🥲
مامان جوجه جان مامان جوجه جان ۵ ماهگی
دارم گریه میکنم
هم پریودم هم خیلی همه چیم بهم ریخته
یه کانالی دارم شرح زایمان مامان هارو میگذاره
اغلب ادما زایمان های طبیعی عالی میکنن
بدون خراش و برش و...
یا حداقل‌ش کارشون به سز نمیرسه
هروقت میرم میخونم ناخودآگاه گریه م میگیره
از بعد زایمانم کلی اطلاعات در مورد روند زاییدن فهمیدم
ای کاش اینارو قبل زایمانم میفهمیدم
من سز اورژانسی نبودم
بر اساس احتمالات سز شدم چون بچم ای یوجی ار بود و ی سونوگرافی جدید رفتم روز اخر که نامردی کرد الکی گفت وزن بچت متوقف شده
انقد من ترسیده بودم فکر میکردم اون الان یه بچه ی نارس داغون با ریه و قلب همه چیه ضعیفه که وزنشم متوقف شده و داره میمیره و تن به سز دادم
ولی وقتی ب دنیا اومد خداروشکر سالم بود ماشاالله وزنشم 300 گرم بیشتر از سونو بود و متوقف نشده بود
من ولی... دنیا انگار رو سرم خراب شد
فهميدم همه چی دروغ بود
سونوها الکی بود
بچه سالم بود
فقط این وسط من بریده شدم من درد وحشتناک کشیدم بماند که تو بیمارستان چه ها به سرم اومد و داشتم سکته میکردم از فشار
ادامه کامنت اول
مامان کــایـرا🎀 مامان کــایـرا🎀 ۹ ماهگی
#پارت_پنجم
در حال زور زدن بودم. پرستارا هم کمکم میکردن که زودتر بیاد دنیا و آمپول بی حسی رو زدن و برش رو زدن ولی منم متوجه نشدم
بعد چند دقیقه دیدم دختر کوچولوی مو مشکیم به دنیا اومد🥺🥲🫀
خیلی حس قشنگی بود یه آخيش از ته دل گفتم🥺
و شروع کردن بخیه زدن ، یه اسپری میزدن ئه‌م میگفتن این بی حسیه ولی خیلی میسوخت ولی من باز حس میکردم که دارم بخیه میخورم ولی بخیه های داخلی رو اصلا متوجه نشدم . اومدن که شکممو فشار بدن و خیلی درد میکرد و داد میزدم چون خیلی درد میکرد . بخیه هام تموم شد و اومدن زیرانداز جدید انداختن برام و مرتب کردن همه جارو و گفتن که همراهم بیاد کمکم کنه لباسامو بپوش ساعت ۲ و نیم نصفه شب بود که مامانم اومد با یه دسته گل🥺💖
بهم تبریک گفت و بغلم کرد و رفت پیش خانوم خانوما داشت دستشو می‌خورد معلوم بود گرسنشه😂
هروقت گریه میکرد صداش میکردم آروم میشد🙂
مامانم دخترمو آورد و بهش شیر دادم و کمکم کرد لباسامو پوشیدم و گذاشتنم رو ویلچر و بردنم بخش . پرستاره به مامانم میگفتن خیلی دختر خوبی اصلا ما رو اذیت نکرد اصلا داد نزد دخترشم خوب اومد دنیا
دیگ ساعت ۳ بود که رفتم بخش و کمکم کردن که دراز بکشم ولی بچم نبود چون وقتی داشت شیر میهورد سینم میخوره رو بینیش و یکم نفسش بد میشه و یکمی تو دستگاه میزارنش ولی بعدش مادرشوهرم و مامانمو صدا زدن رفتن لباس کردن تنش و اوردنش کوچولومو🥺💗