بزرگترین چالش برام گرفتن پستونک برکه بود 😢
سومین شبه پستونک نمیخوره🤩
و بازم خدارو شکر میکنم که کمکم کرد مثه شیر شبش که حدود یکسالگی قطعش کردم
از تجربه‌ام بگم برکه کل شبانه روز باید پستونکش رو دهنش بود به عروسک و پستونک بدجور وابسته. شنبه صبح از خواب بیدار شد صبحونه خورد بعدش پستونک گذاشت رو دهانش.بهش گفتم برکه ممه خوب نیست دیگه اخ شده گفت نه گریه کرد .گرفتم یکم نمک روش ریختم بدون اینکه برکه ببینه .گفت وااا اوووو گفتم دیدی برکه چقدر بد شده اه اه .یه لحظه به زبونش زد بدش اومد گذاشتم رو میز .هی نگاه می‌کرد. بعد گفتم ممه دیگه خوب نیست فقط نی نی عروسک خوبه . گفت نه آبه یعنی آب بزن تمیز کن زیر شیر آب،الکی گرفتم زیر آب گفتم تمیز نمیشه .روز اول جلوی چشمش بود کاملا ولی اصلا دست نمیزد فقط چندبار گفت ممه . حواسشو پرت میکردم .فردایی برداشتم از جلوی چشمش بیدار شد رفت سمت میز نیست گریه کرد دوباره گذاشتم سرجاش گفتم تلخ گفت تلخ. گفتم حواسشو پرت کنم بعد دوباره قایم کنم. بردم بیرونش بهش بستنی دادم و یکبار هم اسم پستونک نیاورد و من خوشحالترینم . اخرشب باز گفت کجاست گفتم ممه دیگه تلخ بود انداختم اشغالی برد خداروشکر قبول کرد .الان یکی دوبار شاید بگه اونم میگم مامان تلخه میگه تلخ تلخ میخنده
و موقع خواب دیگه کلا فراموشش کرده. همیشه فک میکردم برکه تا چندسالگی پستونک باید بخوره از بس وابسته .حتی تو دستشویی هم باید میاورد .فک نمیکردم بانمک به این راحتی فراموش شه 🤭🤭🤭
خلاصه اینم تجربه من برای گرفتن پستونک که برام کابوس شده بود
۱۹ماهگی
تاریخ ۲۰ اردیبهشت
لایک کنید بیاد بالا مامانا ببینن🥰🥰

تصویر
۱۱ پاسخ

خداروشکر که راحت گذاشت کنار
خدا کنه مانیسا رو هم اینجوری راحت باشه
مانیسا هم باهاش حرف بزنم بهش بگم مثلاً آه شده تلخه قانع میشه شاید یکی و دوبار بهونه بگیره ولی می‌دونم که قانع میشه

وای چقد عالی و راحت
خدا کنه منم بتونم ب راحتی اول شیرش رو بگیرم بعدم پستونکش

چه راحت کنارش گذاشته عزیزم. بهترین کارو کردی

مث من زود گرفتیش خوب کردی بابا ب بچه نمیاد بزرگن و پستونک دهنش ولی من راحت گرفتم

و پسر من که عاشق شوریه🫡

خداراشکر عزیزم خوشگل خانوم😘😘😘
پسر منم پستونکیه پستونکشم به سختی گیر میاد هر دفعه باید زنگ بزنم خواهرم از شهرشون بگیره برام بفرسته اونم ۵تا ۴ تا اینقدم زود پاره میکنه الانم پاره شده و دیگه میخوام ازش بگیرم ولی شوهرم تا میرسه خونه پستونکا میزاره دهنش کل محاسباتما خراب میکنه😒

دخترا خیلی خوبن پسرا اذیت میکنن براهمه‌چی

ماشاء الله یعنی دختر شما و دختر من همسنن این چیا رو متوجه میشه و ب این زودی قانع میشه؟؟؟ دختر من اصلاااااااا امکان نداره بخاد ایجور قانع بشه
پستونکی هس ولی تو بیداری پرتش میکنه ولی تو خاب عاشقش و فعلا قصد ندارم از پستونک بگیرم

منم خیلی براش خوشحال شدم

چقدر نازه ماشالله😍
منم قبل تولد یک سالگیش ازش گرفتم خیلی راحت وآسون
همش میگفتم انقدر وابستس چجوری بگیرم ازش.
اما الان وابستگیش به سینه خودم بیشترشده

الاهی بگردم برا معصومیتشون 🥲🥲دختر من از دوماهگی انگشت شصت میخورد یسره دهنش بود همین امشب خیلی اتفاقی گفتم مامان جان انگشت دیگه اخه نخور ایشه ایشه ازدهنش دراورد ودیگه نذاشت دهنش بدون انگشت امکان نداشت خوابش ببره یکم اینوراونورخودشو کرد یکم خودشو کوبید به بالش پنج دقیقه نق زد و خوابش برد.حتی یبار که قل خورد اونورتواوج خواب برد سمت دهنشو کشید نکرد تو دهنش

سوال های مرتبط

مامان برکه مامان برکه ۱ سالگی
اصلاحیه تاپیک قبلی بزرگترین چالش برام گرفتن پستونک برکه بود
چهارمین روزه پستونک نمیخوره
و بازم خدارو شکر میکنم که کمکم کرد مثه شیر شبش که حدود یکسالگی قطعش کردم
از تجربه‌ام بگم برکه کل شبانه روز باید پستونکش رو دهنش بود به عروسک و پستونک بدجور وابسته. شنبه صبح از خواب بیدار شد صبحونه خورد بعدش پستونک گذاشت رو دهانش.بهش گفتم برکه ممه خوب نیست دیگه اخ شده گفت نه گریه کرد .گرفتم یکم نمک روش ریختم بدون اینکه برکه ببینه .گفت وااا اوووو گفتم دیدی برکه چقدر بد شده اه اه .یه لحظه به زبونش زد بدش اومد گذاشتم رو میز .هی نگاه می‌کرد. بعد گفتم ممه دیگه خوب نیست فقط نی نی عروسک خوبه . گفت نه آبه یعنی آب بزن تمیز کن زیر شیر آب،الکی گرفتم زیر آب گفتم تمیز نمیشه .روز اول جلوی چشمش بود کاملا ولی اصلا دست نمیزد فقط چندبار گفت ممه . حواسشو پرت میکردم .فردایی برداشتم از جلوی چشمش بیدار شد رفت سمت میز نیست گریه کرد دوباره گذاشتم سرجاش گفتم تلخ گفت تلخ. گفتم حواسشو پرت کنم بعد دوباره قایم کنم. بردم بیرونش بهش بستنی دادم و یکبار هم اسم پستونک نیاورد و من خوشحالترینم . اخرشب باز گفت کجاست گفتم ممه دیگه تلخ بود انداختم اشغالی برد خداروشکر قبول کرد .الان یکی دوبار شاید بگه اونم میگم مامان تلخه میگه تلخ تلخ میخنده
و موقع خواب دیگه کلا فراموشش کرده. همیشه فک میکردم برکه تا چندسالگی پستونک باید بخوره از بس وابسته .حتی تو دستشویی هم باید میاورد .فک نمیکردم بانمک به این راحتی فراموش شه 🤭🤭🤭
خلاصه اینم تجربه من برای گرفتن پستونک که برام کابوس شده بود
ادامه پایین
مامان امیر رضا مامان امیر رضا ۱ سالگی
میدونم زیاده ولی مبارزه شاید برا تویی که میخای وابستگی شیرتو از بچت بگیری و بخونی 😊😊😊😊
مامانا طبق چند تا تاپیک قبلی که گفتم میخام وعده ای کنم شیر خوردن بچمو حالا بعد از چهار روز میام براتون تجربه مو میگم حالا شاید یه سری ها بگن چرا اینکارو کردی و اینا ولی من کردم دیگه خداروشکر تا الآنم جواب گرفتم گوش شیطون کر
خب حالا بگم ....
من روز اول گفتم بهش چسب زدم سینمو از اونجایی که فقط با یکیش شیر میخورد همین یه دونه رو چسب زدم
روز اول :صبح که خواب بود شیرش دادم توخواب دیگه بیدار شد صبحونه دادمش تا ناهار کلی باهام کلنجار رفتم بماند که صبحونه به زور میخوره کلا ولی من میدم بهش حالا هر چندتا لقمه بخاد بخوره هیچی هی مدام میومد لباسمو میداد پایین که شیر میخام و اینا منم بهش گفتم ممه مریض شده یخ دفه بغض کرد و منم باهاش گریه م گرفت ولی چاره نبود باید از پسش برمیومدم همینجوری رو پاک با چشم گریون خوابش برد بچم 🥲🥲ناهار که خورد یواشکی چسب رو برداشتم بهش گفتم ممه خوب شد یه ذوقی کرد و خندید که دلم ریشه می‌رفت براش دیگه دوباره یواشکی چسب زدم گرفت بدون ممه خوابید دیگه ندادم بهش و همیجور این روند گیر دادن و چسبیدن بهم ادامه داشت حتی تو ماشین میگفتم مامان ممه مریضه بیخیال میشد تا شام که بهش دادم موقع خوابش که شد شیر رو بهش میدادم و حتی تو شب
الان همین کارو تا امروز که چهار مین روزه انجام دادم و فقط سر وعده هایش گریه می‌کنه چون نمیخام فعلا ازش شیرو بگیرم گفتم بزار وابستگیش گم بشه که خدارو شکر کم شد و همین الآنم بدون شیر رو پام خوابید 😊 به نظرم روش خوبیه و اینم بگم تا خودم نگم مامان ممه میخای ممه خوب شد مریضیش نمیاد سمتم مگه گشنه باشه واقعا که اگه ببینه چسب زدم دیگه نمیاد 😊😊😊
مامان آوینا مامان آوینا ۱ سالگی
سلام به همگی.خواستم از تجربه ای که از قطع شیر بدست آوردم براتون بگم،من یکباره شیر رو قطع نکردم،بعد از واکسن ۱۸ماهگی شروع کردم،،کم کم وعده های شیر شو کم کردم ،تا ۱۹ماهگیش دیگه کلا فقط میخواست بخوابه میخورد،،،عادت کرده بود که تو روز نخوره،،،اینم بگم دختر من عادت داشت تو روز بینهایت شیر بخوره،،،تقریبا سه هفته س که شیر شبشم کلا قطع کردم یکی ،قشنگ سیرش کردم،اب بهش دادم گذاشتمش تو گهوارش و گفتم بیا تابت بدم،(به گهواره میگه تاب)برقا رو خاموش کردم و چراغ خواب و روشن کردم لالایی خواندم براش،،،چشماش سنگین شد خوابش برد تا ساعت ۷صبح،بیدار شده بود گرسنه ش بود،،فقط گریه میکرد توی خواب ،وقتی بیدار شد دید من بیدارم گف آب...بردمش بیرون بهش آب دادم.. تقریباً یه لیوان آب خودم ،گفتم تخمه مرغ میخوری گفت آره براش آبپز کردم اونم خورد بهدش آب جوش و نباتم بهش دادم...قشنگ سیر سیر شد گذاشتمش تو گهواره دوباره و خوابید...آسون نبود ولی سختم نبود..بعضی وقتا بهونه ی شیر و میکرد دیگه نمی‌دونستم چیکار کنم باباش میبرد میچرخوندش،،،اینم بگم لباس پوشیده بپوشید خیلی بهتره کمتر دلشون میخواد😄🤭
امیدوارم مفید بوده باشه🌹
مامان هامین مامان هامین ۱ سالگی
خانما خواهش میکنم به سوالم جواب بدید خیلی کلافه شدم من دوهفته بیمارستان بستری بودم برای کارای عمل کیسه صفرام که یهویی حالم بد شد پسرم مدام پیش خونه مادرشوهرم یا خونه مادرم بود از وقتی اومدم بیرون از بیمارستان و عمل کردم و اومدم خونه خودم یه روز دیدم تو حیاط اب بازی میکرد خیلی هوا گرم بود بهش گفتم باید اب رو ببندیم بیایم تو وگرنه حالت بد میشه خیلی هوا گرمه و اب رو بستم و اوردمش تو چنان جیغ و دادی راه انداخت که تا نیم ساعت داشت جیغ میزد و هرچی ازش سوال میکردم ماما چی شده چی میخوای جیغ میزد دوباره بردمش تو حیاط گفتم بیا اب بازی کن جیغ میزد میگفت نه هرچی بهش میدادم پرت میکرد همینطوری جیغ میزد گریه میکرد خیلی خسته شدم دیگه دیدم هیچی جواب نمیده خودمم باهاش گریه کردم که حتی میگفت باهام گریه نکن بعدش گفت بغلم کن بلند شو گفتم ماما نمیتونم عمل کردم دیگه زنگ زدم شوهرم اومد و سرگرمش کرد خودمم هی بغلش میکردم دیشب دوباره رفتیم تو حیاط شستیمش گفت بزار اب بازی کنم گفتم نه بریم تو میخواستم مای بیبیش کنم شلوار پاش کنم که اومد تو کلی جیغ زد و گریه کرد هرچی بهش میدادیم پرت میکرد شوهرم تعجب کرده بود گفتمش بیا بی محلی کنیم بهش فیلم رو پلی کن نگاه کنیم دیدم اومد کنترل گرفت فیلم رو قطع کرد که یعنی نه نگاه نکنید باهم حرف میزدیم میگفت نه باهم حرف نزدید یعنی فقط میخواست وایسیم نگاش کنیم تا اون جیغ بزنه خیلی کلافه شدیم دیگه بعد یه ربع بیست دقیقه شوهرم برد گذاشتش تو تاب تابش داد تا خوابش برد اصلا نمیدونم چیکار کنم رفتار درست چیه اگه تا حالا همچین موردی داشتید یا میدونید رفتار درست چیه خوشحال میشم راهنماییم کنید
مامان شایلین مامان شایلین ۱ سالگی
سلام مامانا خیلی ناراحتم
سرشبی اینجا قیامت بود خونمون
خیر سرمون خواستیم کار خوبی کنیم
شایلین شیشه شیراش دیگه خیلی کدر شده گفتم خراب شدن بریم یدونه دیگه بخریم
رفتیم از شیشه شیرش شده ۹۷۰
وای خدا اخه چرا
پستونک دونه ای ۴۰۰
اونت میخوره از اول
پستونکارم پاره کرده هر یه هفته یدونه میخریم
مارک دیگه ای نخورد
خلاصه شیشه شیر بیبی لند طرح اونت باپستونک طرح اونت خریدیم
با سرشیشه طرح اونت که بذارم رو شیشه شیر خودش
خلاصه خوش و خرم اومدیم خونه پستونک رو خورد الحمدالله ری العالمین
رسیدیم شیشه شیر
واااای یه دادی میزد دیگه شیشه شیر های خودشم نخورد
هی جیغ گریه های شدید یه بار نفسش رفت گفتم بچم مرد دیگه
تکون دادیم گفتیم ببریم بندازیم اشغال
اقا الان مگه شیر میخوره
خودشم لب به غذا هم نمیزنه
شیرم نخورد داد هوار بازم گریه نفسش که رفت شوهرم یکی اروم زد رو صورتشششش چه دادی کیزد
بنده خدا شوهرم اونو زد که نفش برگرده دیگه شوهرم بی حال افتاد یه گوشه
رنگش شد سیااااه کبووود
الان من موندم بین اینا
وای خدا
گفتم بابا جوجو رو زد رو صورتت
اروم شد شیشه شیر نوزادیشو اوردم میگفت شیر
که تو اون بدم حالا دادم خورد
الان شوهرم یه طرف مونده بیحال
اب دادم اینا زد زیر گریه گفت چرا فک کرد من زدمش
گفتم خب بچس نمیدونه ک
خلاصه قیامت بود
خسته شدم به خدا
بس که ناز همه رو میکشم
این وسط از همه بیشتر حال من خراب بود ولی کی بود اهمیت بده
خودم خوب شدم الان شوهر خوابیده بچه رو پامه
ولی چه عذابی کشید بچم سر این شیشه شیر وامونده
اه
چقدر گاهی دلم یه بغل میخواد بگه بیا بغلم خودتو خالی کن