من حدودا یک هفته مریض بودم، احساس میکنم امروز دمای بدن پسرم مث سابق نیس. بدنش گرمه
همیشه ۳۶و خورده‌ای بود امروز ۳۷و خورده‌ای
قبل خواب ترسیدم گفتم یه کم استامینوفن بدم بهش. قطره‌ای که بهداشت داده بودو دادم طفلک بخوره. اینقدر بدمزه بود عوق زد هرچی خورده بود بالا آورد. اینقدر بچم گریه کرد
منم از عذاب وحدان هی عذرخواهی میکردم ازش. میگفتم مامانو ببخش. تا دیگه طاقت نیاوردم گریه کردم
شوهرم جای اینکه آرامش بده بهم که چیزی نیست بچه حالش خوبه تو که نیت بدی نداشتی و این جور حرفا داره باهام دعوا میکنه. یه بار دیگه هم سر واکسن بچه بدحال شد جای دلداری باهام میجنگید
تو حاملگی هم که هورمونام به هم ریخته بود حال روحیم میریخت به هم داد و بیداد میکرد حالمو بدتر میکرد از خونه میزد بیرون
قبلا دلم میخواست شوهرم همراهم باشه و حالمو خوب کنه اما الان دیگه اصلا برام مهم نیست. تا میبینم وسط حال خرابیم داره چرت و پرت میگه محل سگ بهش نمیدم خودش لال میشه
گورباباش. الان من باید چه کنم؟ بیدار بمونم یا ۳۷.۷ نرماله؟ با تب سنج لیزری گرفتم

۷ پاسخ

منم بچم داغ بود هی استامینوفن میدادم تا دیدم طبیعی نیس مریضیش خوب بود ب ظاهر ولی گلوش خلط و عفونت داشت دکتر چک کرد دارو داد بهش واکسن هم نزدم برا یکسالگیش گفت یکی دو هفته دیگ

شوهر همراه و دلسوز پیدا کردی ب منم بگو 🙄

قطره حتما بهش بده.چون تب داره ممکنه بره بالاتر

تاریخ استامینافنش نگاه کن
و اینکه از قبل باز شده یا تازه باز کردی ؟؟؟

قطره پاراکید بگیر برا تبش ولی ۳۷تا۳۷/۸هم عیب نداره خود بهداشت گفت

شوهر منم همینه چیز عجیبی نیس درک ندارن

همون شوهر دلسوزتو بفرست داروخانه شبانه روزی یه قطره خوشمزه بگیره بده بچت

سوال های مرتبط

مامان پارسا و مهرسام مامان پارسا و مهرسام ۱۱ ماهگی
من سر زایمان دوم بشدت اذیت شدم ساعت 1بستری شدم 3 دردم شروع شد 9وده دقیقه زایمان کردم بخاطر معاینه وحشیانه دچار پارگی شدم تا بخیه بزنن و کارای بچه رو انجام بدن یه زنه افغانی آوردن که همین رسید بدون کوچیک ترین دردی حتی دادم نمیزد زایمان کرد
بچه هم 3500بود بخیه هم نخورده بود تا من رفتم بخش شده بود یازده و نیم چند دقیقه بعد من اونو آوردن شد هم تختی من بچه هم دختر بود منم چون خیلی جیغ زده بودم اصلا حال نداشتم هم بخیه هم دل‌درد داشتم بشدت مهرسامم که حسابی گریه میکرد تا خوابید منم خوابم برد که با صدای فوش پاشدم دیدم بچه زنه افغانی داره گریه میکنه اونم میگفت مرگ خفه شو حروم زاده خاک برسر قیافه زشتت کن زهرمار گرفته با بدبختی پاشدم رفتم بچه رو گرفتم ازش گفتم نعمت خدا رو چجور دلت میاد بگی سگ میگفت آخه من این سگه رو نمیخواستم دوتا بزرگ دارم یدونه هم یک سال نیمه ولی شوهرم راضی نشد بندازم الان بخاطر این حروم زاده باید 13 تومن پول بیمارستان بدم گفتم خوب بد نیست به جلوگیری هم فکر کنی
که الان با بچه به این ماهی اینجور رفتار نکنی واقعا یسری حیف اسم
آدم روشون گذاشت
مامان دل آرام مامان دل آرام ۱۲ ماهگی
امشب رفته بودیم مهمونی برامون تخمه اوردن دخترم ریخته بود و باهاشون داشت بازی میکرد خودم کنارش نشسته بودم و شش دنگ حواسم بهش بود که تو دهنش نذاره فقط یه لحظه سپردم دست عمش بهشم خیلی تاکید کردم که خیلی حواست بهش باشه یک لحظه من کاسه غذاشو بشورم بیام غذا بهش نچسبه تا کلشو کرده تو گوشی و نگاه بچه نکرده بچه تخمه گذاشته تو دهنش خداروشکر خودش دیدش و از دهنش درش اورد ولی من خیلی میترسم نکنه غیر اون که دراورده بچه یکی دیگه هم خورده باشه😩همونجا تو‌اشپزخونه زیر پای خودم نشسته بودن نشنیدم دخترم عوق بزنه یا سرفه کنه عمشم از حرکت دهنش فهمید چیزی تو دهنشه یعنی میشه همینقدر راحت و سریع تخمه ای که پوست داشته رو‌قورت داده باشه بنظرتون؟؟از ترس و استرس هنوز نتونستم بخوابم😩😭خدا منو بکشه بخدا شستن ظرفه دودقیقه هم نشد ای کاش بچمو نسپرده بودم دستش کاش حواسمو همون دو دقیقه هم پرت چیزی حز بچم نمیکردم😭اگه قورت داده بود نباید سرفه ای چیزی میکرد؟؟
مامان دردونه مامان دردونه ۱۲ ماهگی
بعد از ترخیص از بیمارستان حال بدی داشتم و عذاب وجدان زیاد. همش نگران این قضیه بودم که نکنه این اتفاقات باعث تروما بشه براش. پست نوشتم، حرف زدم، گریه کردم و خیلیا هم دلداری دادن که بچه است دیگه... با گریه بزرگ میشه. ولی حال بد من و صحنه هایی که شاهدش بودم فراتر از این بود که با این حرفها خوب بشه‌
با یه دوست آگاه و باتجربه حرف زدم، با دکترش حرف زدم، با روانشناس حرف زدم و در موردش خوندم و این همراهی و آگاهی خیلی کمکم کرد‌.
برای شما:
تو این سن هتوز حافظه بچه قوی نیست و براش تروما پیش نمیاد. اما اون‌محیط و درد و وحشتش باعث ایجاد استرسی درش میشه که مدتی موندگاره و البته اینا برای همیشه تو حافظه عصبیش میمونه‌ در واقع مغزش فراموش میکنه اما بدنش نه.
علائمی که پسرم داشت؛
۱. اوایل خیلی خیلی سخت خوابش میبرد الان خوب شده.
۲. چسبندگی شدیدی به من پیدا کرده و همش بغل میخواد.
۳. تعداد دفعات شیر خوردنش خیلی بیشتر شده.
۴. بیرون میریم همش میخواست سینه دهنش باشه ولی نمیخورد الان بهتر شده.
۵. دیگه دد نمیگه. اصلا☹
۶.موقع بیدار شدنش گریه میکرد شدیدا. الان بهتر شده.
۷. تو خواب چندین بار وحشتناک با گریه بیدار میشد. یه هفته اول اینطوری بود.
۸. حس میکنم اخلاقش عوض شده. دیگه آروم نیست. عصبی شده و چند روزه که همش جیغ میزنه.
اینا نشونه استرس باقیمانده در بدن کودکه‌. بعد از بستری شدن، یا کلا محیط ناامن مثل دعوا و غیره... راهکارها پست بعدی