پارت 5
بخیه ام زد، و اومدن فشارمو گرفتن رو 19/5بود سریع چهارتا قرص دادن گفتن بزار زیر زبونت بعد ده مین دوباره گرفتن رو 16بود گفت باید بستری بشی برام سوند وصل کردن چون سرگیجه شدید هم داشتم با ویلچر بردنم بخش ،رو تخت خوابیدم ،بچم گذاشتن کنارم گفتن شیرش بده،خلاصه فرداش اومدن گفتن باید کورتاژ بشی همین طور ک بخیه کرده بود دوتا انگشت کردن داخل و محکم رو شکمم فشار میداد تا دستش برسه ته رحمم واقعا زجر آور بود،همش لخته میکشید بیرون ، گفت برو سنو ببینم داستان چیه ،فرستادنم سنو گفت یکم بقایا دیده میشه دیگ نیاز به سنو واژینال نیس منم بدنم همش ورم کرده بود رگ گیر نمی اومد می اومدن بالا سرم بعد ده دقیقه رگ پیدا میردن ،پشت دوتا دستم انژیوکت زده بودن و دوتا دوتا سروم وصل بود بهم ،و آزمایش میگرفتن ،فشارام همش 15یا16یا14بود ،فرداش باز اومدن برا کورتاژ دست میکردن داخل ،یعنی مردم ،خلاصه چهار روز بستری بودم تو این چهار روز رگ های پشت دستم پاره شد روباره رگ میگرفتن پیدا نمیشد انگار دستم شکسته باشه اونقدر ورم کرده بود خونش بند نمی اومد پشت دوتا دستم بالای دستمو میبستن رگ بگیرن از پشت دستم خون فواره میکرد،خیلی زجر آور بود خیلی

۸ پاسخ

عزیزم داستان زایمانتو خوندم واقعا ندیده بودن کسی تا این حد زجر بکشه خدا بهت سلامتی بده و امیداورم هیچ وقت توی زتدگیت دیگه اینقدر اذیت نشی💕

آخی عزیزم تو چقدر زجر کشیدی، خیلی دردناک بود، انشاالله همیشه سالم و شاد باشی

من کودتاژ شدم ، کورتاژ با دستگاه انجام میدن بعد با بیهوشی ، اینا چرا با دست لخته هارو در میاوردن؟!
نمی‌تونستم با دستگاه ساکشن کنن؟

وای چقدرسخت 😢منو بگو عین دیوونه ها میگفتم من میخام طبیعی زایمان کنم دردهایی ک مامانم کشیده بکشم خداروشکر اورژانسی سزارین شدم

اینکه با دست بقایا رو خارج میکنن خیلی زجر آوره، من تجربشو دارم، تازه بازم برام 5 سانت بقایا موند
بخاطر همین فقط میخام سزارین بشم، طبیعی عذابه

آخی عزیزم خداسلامتی بده کدوم بیمارستان زایمان کردین

🥺🥺🥺🥺🥺چقدر سخت

چقد عذاب کشیدی بخدا 🥲🥲🥲

سوال های مرتبط

مامان 💙دوتا گل پسر💙 مامان 💙دوتا گل پسر💙 روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی

پارت پنجم

سریع ویلچر اوردن و منو گذاشتن روش و گفتن که زور نزنی تا اتاق زایمان رفتم تو اتاق زایمان و خوابیدم روز تخت و بعدشم منو اماده کردن برای زایمان پارچه انداختن روی پاهام و اینا بعدش سرم باید حتما بره تا مادر خونریزی نکنه نمیرفت رگم خراب شده بود چشماتون روز بد نبینه منم دوهفته بستری بودم همه رگام رو گرفته بودن و رگ نداشتم حالا ۴ نفر این دستم رو میزدن رگ پیدا کنن اون دستم ۳ نفر میزدن رگ پیدا نمیکردن دیگه به یک مرد از سی سیو اوردن که رگ منو بگیره دیگه گرفتن یکی این دست یکی اون دستم دوتا دستام به سختی گرفتن که زور اومد بهم زور زدم و دیگه بدون بی حسی اون لحظه احساس میکردم میخوام بمیرم چون بدون بیحسی زایمان کردم دیگه هیچی زور زدم و سر بچم اومد بیرون در حد ۲۰ دقیقه بعد از ۸ سانت شدن ساعت ۱/۳۰ ظهر به دنیا اومد بعد از این که بچم رو در اوردن سوزن بیحسی به پرینه ام زدن و بیحس شدم و اونوقت ۳ بخیه خوردم و این بود تجربه زایمان من
انشالله همتون نینی تون رو سالم بغل بگیرید 🥰🥰
مامان 🩷MAHLIN🧿 مامان 🩷MAHLIN🧿 ۴ ماهگی
مامان ویهان🧿 مامان ویهان🧿 ۲ ماهگی
پارت سوم تجربه زایمان.
دیگه رفتیم طبقه دوم بخش زایمان بعد رفتم داخل مامانم همرام بود بعد یه خانم گفت بیا دراز بکش دراز کشیدم معاینه کرد گفت فول شدی دهانه رحمم کامل باز شده بود ولی درد داشتم همچنان دیگه اون خانمه برام انژیوکت به دستم وصل کرد و گفت پاشو برو تو اون اتاق هنوز کیسه ابم پاره نشده بود دیگه بلند شدم از تخت اومدم پایین دردم زیاد شده بود ولی قابل تحمل بود از تخت اومدم پایین کیسه آبم پاره شد دیگه دردام تموم شد اصلا درد نداشتم دیگه مامانم سریع منو برد اون اتاق رفتم دراز کشیدم ماما اومد سرم رو برام وصل کردو چند تا زور زدم که ماما گفت بسه دیگه زور نزن سرش اومده دیگه اونجا رو برام سر کرد برش داد و بچه به نیا اومد ساعت ۵:۳۵ دقیقه ظهر بود که بچه بدنیا اومد یعنی تا شوهرم کارای بستری شدنم رو انجام داد من بچه رو اورده بودم دیگه سریع پاکش کردن و بردن به مامانم و شوهرم نشونش دادن و بردن بخش نوزاد داخل دستگاه اکسیژن وصل کرده بودن بعد اومدن سراغ من برام بخیه زدن و دکتر اومد بالا سرم و ماساژ شکمی داد و رفتم بخش بعد یه شب بخش خوابیدم و فرداش مرخصم کردن ولی بچم هنوز بستریه اصلا نمیزارن بری بچه رو ببینم فقط میزارن مادر بچه بره داخل و بچه رو ببینه دیروز رفتم دیدمش خواب بود بچم قربونش برم اکسیژن و این چیزا بهش وصل نبود نمیدونم چرا نگهش داشتن انشاالله که دکترش بگه خوبه مرخصش کنن دلم براش یه ذره شده
مامان ❤هلنا خانم😘 مامان ❤هلنا خانم😘 ۱ ماهگی
🚩🚩🚩🚩 قسمت هشتم 🚩🚩🚩🚩

تادیدن خونریزی کردم سرما بیشتر شد دنبال رگ خوب بودن تیکه تیکه شدم خلاصه که نیاز به کیسه خون باشه سریع بهم وصل کنن
ریختن رو سرم خون گرفتن ازم فرستادن آزمایشگاه که ببینن درصد خونم چقد شده از ۱۲ اومده بود ۷ و همه نگران بودن که چقد سریع اومده پایین

گفتن بفرستیم سنوگرافی ببینیم از داخل شکمش چخبره با همه ی اون دردا منو باز از روی تخت خودم جابه جا کردن گذاشتن روی تخت دیگه بردن به سمت سنوگرافی یه عالمه منتظرموندیم بااینکه اورژانسی بودم تا نوبتم شد بردنم داخل دکتر اومد پانسمان روی بخیه رو کندن چقدم دردم کرد وو محکم میکشید روی کل شکمم یه صحبتهای پزشکی میکردن خودشون که درآخر نتیجه این شد که فعلا خوبه ببرین اگر خونریزی ادامه داشت باز بیارین برای سنو🤦🏻‍♀️

منو باز برگردوندن دوتا کیسه خون رو بهم وصل کردن و تا صبح اجازه نمیدادن من خواب برم تا چشام میرفت روهم تکونم میدادن که بیدار باشم واقعا لحظات سختی بود صبح شد همچنان رسیدگی ها خوب بود تااینکه گذشت و دوباره ازم همون آزمایش خون روگرفتن ودیدن خداروشکر از ۷ شده ۱۲ونیم و خونریزیم هم کمتر شده بود
مامان سویل🫀👼 مامان سویل🫀👼 ۱ ماهگی
خب خب بلاخره بعد دو روز اومدم از تجربه زایمانم بگم براتون
من جمعه ۴۰ هفته تمام میشدم اومدم بیمارستان گفتم ۴۰ هفته تمامم گفتن هم میتونی بری هرموقع دردت گرفت بیای هم میتونی بستری بشی گفتم نه میخوام بستری بشم چون هیچ درد یا علائمی نداشتم ، بهم یه برگه داد گفت اثر انگشت بزن که با رضایت خودت داری بستری میشی . بعد معاینه ام کرد گفت دو سانتی ، فرم پر کرد برام سونو ها و ازمایشامو جدا کرد گفت اینارو ببر پذیرش پرونده باز کن پک کامل زایمان بگیر و بیا .
کارای پرونده رو کردم اومدم دوباره اورژانس بهم گفت لباساتو عوض کن و برو بلوک زایمان .
لباسامو عوض کردم رفتم بلوک زایمان ساعت ۱۰ و نیم صبح بود اومدن فشارمو گرفتن معاینه ام کردن ان اس تی گرفتن . ساعت ۱۲ و ۴۰ دقیقه اوردن سرم وصل کردن بهم توش امپول تزریق کردن پرسیدم این چه سرمیه گفتن که سرم و امپول فشاره ، اولش هیچ دردی نداشتم ساعت ۲ اومدن دوزشو بیشتر کردن یکم دردم بیشتر شد . نهار اورده بودن برام چون سرم وصل بود بهم نمیتونستم بخورم گفتم میشه مامانم بیاد کمکم گفتن اره صدا کردن مامانم اومد پیشم دیگه تا لحظه اومدن بچه موند پیشم گفتن بمونه ماساژم بده.
مامان 💙دوتا گل پسر💙 مامان 💙دوتا گل پسر💙 روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی

پارت دوم

یزد که رسیدیم بردنم تریاژ و ان اس تی گرفتن گفتن انقباض داری منم گفتم اره درد دارم ازم سوالایی پرسیدن و جواب دادم و بعدشم معاینه کردن و ۲ سانت بودم و یکمم خونریزی پیدا کردم و گفتن طبیعی و به خاطر معاینه هست دیگه بردنم اتاق و سرم وصل کردن و اونجا هم نمیگذاشتن نه پادار باشه نه ملاقاتی داشت فردا بردنم سنو گرافی و گفتن ۴/۵ هست ابش و وزنشم ۱۷۰۰ خلاصه همینجور سرم بهم زدن اینطرف بهم گفتن اب زیاد بخور خوردم و سه روز بعد رفتم سنو گفتن ابش اومده روی ۶/۵ گفتن خوبه دو هفته بستری بودم همینجور اب میخوردم و سرم میگرفتم که یک روز اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت بازی رفتن بعد چشماتون روز بد نبینه ابریزش شدید که با خون همراه بود که میگفتن خونابه یه شب تا صبحی اینجور ابریزش داشتم و بلند میشدم مثل آب روان ازم میومد روی تختم یک زیرانداز مادر انداخته بودن اون رو من شش بار عوض کردم زیرم رو صبحش رفتم سنو گفتن به من ابش ۵ شده اومدم روی تختم دراز کشیدم و خوابیدم بعدش اومدن و درحال تعویض شیفت بودن گفتن اب دور بچه ۳ هست و خلاصه ۳۳ هفته و ۳ روزم بود اومدن گفتن میخوایم سوزن فشار بهت بزنیم زایمان کنی
ادامه پارت سوم
مامان نی نی کوچولو مامان نی نی کوچولو ۳ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۲.
میگرفت ول میکرد. منو بردن ی اتاق دستگاه بهم وصل کردن.انقدر میترسیدیم‌ ک بغض کردم تنها بودم هیچکس نبود. دلم گرفته بود دلم میخواست زار بزنم.خلاصه اینا منو از بس شلوغ بود این اتاق ب اون اتاق میکردن. یکی دیگ زایمان ک کرد منو بعدش بردن رو تخت اون. بعدش بهم دستگاه وصل کردن. ساعت شد پنج صبح فقط ی سرم معمولی وصل کردن بهم. تا ساعت پنج همه شیفتا عوض شد. بهم گفت یکم استراحت کن ک سرم فشار بهت می‌زنیم منم از استرس خابم نمی‌برد. ب مامانم گفتم ی کمپوت آناناس برام بخری بعدن بیاری. اونم یادش رفته بود منم از پریشب هیچی نخورده بودم. خلاصه ک یک ماما اومد بهم سرم فشار وصل کردن و دردام دیگ کم کم داشتن شروع میشدن ساعت شش ده نفر اومدن بالا سرم معاینه کردن گفت دوسانتی کیسه ابمو پاره کردن. سرم فشار رو عوض کردن یکی دیگ وصل کردن قوی ترشو. اونم من از بس دستمو تکون میدادم سرعتس زیاد شد دیدم دردام بدتر شدن. یک ماما اومد گفتم اینو درستش کن گفت ولش کن خوبه.اون ک رفت مامای شبفتم اومد زد تو سرش ک چرا آنقدر زیاد شده خطرناکه. خلاصه ک دردام دیگ زیاد شد ماما ها هی می اومدن معاینه میکردن منم داشتم از درد ب خودم می پیچیدم.
مامان محمد مسیحا 💙 مامان محمد مسیحا 💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین در بیمارستان تریتا پارت ۴...

خب اول بگم که من قرار بود یک شهریور پسرم دنیا بیاد دکترم نامه رو برای اونروز داده بود ولی ۲۹ مرداد فشارم رفت بالا و احساس کردم چشمام و دستم داره ورم می‌کنه برای همین به دکترم زنگ زدم و گفت حتما فرداش صبح زود برم بیمارستان برای بستری... این شد که ۳۰ مرداد پسرم دنیا اومد... ما ساعت ۵ صبح رفتیم بیمارستان پرونده باز کردیم از بلوک زایمان یه پرستار خوش اخلاق اومد دنبالم و رفتیم لباس بهم داد که جالب بود از قسمت سینه دو تیکه بود و کش خورده بود تا بعد عمل بلافاصله بچه با مادر ارتباط پوستی بگیره جوراب آمبولی رو برام پوشندن و یه ان اس تی و فشار ازم گرفتن که همه چی عادی بود آنژیو کتم رو هم وصل کردن با آتلیه ای که هماهنگ کرده بودم اومد و بیرون با همسرم حرف زده بود فیلم گرفته بود اومد داخل از منم گرفت ...ساعت نزدیک ۹ صبح بود که از اتاق عمل اومدن دنبالم رفتیم آمپول بی حسی رو از کمر زدنی یکم اذیت شدم ولی قابل تحمل بود چون بدنم خود به خود تکون میخورد ولی باید تکون نمی‌خوردم... بی حس که شدم سوند رو وصل کردن که نفهمیدم دردش رو بعد از ده دقیقه صدای نینیم اومد و واقعا حس قشنگی بود دکتر بچمو نشون داد بعد بالاسرم بردن شستنش تمیزش کردن تا منو بخیه کنن کارم تموم شد بردنم ریکاوری که پسرمم باهام آوردن اونجا یه پرستار پیشم بود همش پسرمو میزاشت روی سینم تا شیر بخوره فقط نمی‌دونم چرا دستی که آنژیوکت داشت تب میکرد و یه جوری میشد اذیت میکرد بعد که بخش رفتم درست شد همونجا گفتم برام پمپ درد بزنن حسم داشت برمیگشت یه درد خیلی کمی رو حس میکردم که برام پمپ رو زدن بردنم به سمت بخش با پسرم....ادامه..
مامان دنیز کوچولو🎀 مامان دنیز کوچولو🎀 ۲ ماهگی
بعد سه روز اومدم تعریف کنم
من چند روزی بود درد داشتم و یک سانت باز بودم دوشنبه من ۳۴هفتع و ۶روز بودم یهو حس کردم کیسه نشتی داره رفتم معاینه کردن گفتن ۳سانت هستی کیسه نشتی داره زایمان میکنی سر بیمه اذیت شدم اومدم علوی شب نه بستری شدم درد نداشتم انقباض نامنظم تا سه صبح بعد یکم دردا مرتب شد ساعت شیش اومدن کیسه رو پاره کنن پاره کردن درد اصلی شروع شد درد کشیدم یک ساعت واییی خیلی سخت بود زور نداشتم بچه نمیومد به زور اومد بخیه زدن داستان من از اینجا تازه شروع شده رگ از داخل پارع شده بوده و بخیه نزده بود رگ خونریزی کرد طی نیم ساعت اندازه یه هندونه لابیا ام باد کرد دردی که اون داشت زایمان اصلا نداشت مردمممم یعنی واقعا بخیه ها که مینداخت من حسشون میکردم بردن اورژانسی اتاق عمل با بیحسی اسپاینال کورتاژ کردن بخیه هارو کشیدن از اول زدن برام خیلی سخت بود دو روز کامل دراز بودم سوند و پنس داخلم بود نمی‌تونستم تکون بخورم یعنی واقعا دهنم سرویس شد هم طبیعی هم سزارین شدم خیلی اذیت شدمممم خیلییی