یه چیزی میگم اگه میترسید نخونید

من دیشب دم صبح تو خواب و بیدار بودم حس میکنم چشمام باز بود ولی سنگین بودم انگار خواب بودم ولی چشمام میدید باز بود
تو تاریکی خونه حس کردم یه موجود سیاه خیلی قد بلند تو خونس یه جوری انگار اومد سمت ما،من فقط داشتم نگا میکردم بی حس و حرکت،اولش فکر کردم دارم خواب میبینم اما اون لحظه ک اومد سمتمون دخترم هم یهو بیدار شد جیغ زد می‌گفت بغلم کن یا می‌گفت بریم
دخترم ک جیغ زد حس کردم اخراش ک من از جام بلند شدم رفت سمت اتاقا
دخترم رو بغل کردم خوابید
بعد گفتم شاید واقعا خواب نبوده یکی اومده تو خونه ،دزدی چیزیه رفتم اتاق خوابا و سرویسا و تراس رو نگا کردم چیزی نبود
الان ک ب خودم اومدم بیشتر فکر میکنم میگم نکنه یه چیز ماوراء طبیعی بوده

راستیش من ۵ ماهه پسرم بدنیا اومده از وقتی بدنیا اومده چند بار یه همچین مدل اتفاق‌هایی برام افتاده
بنظرتون پیگیری کنم یا توهمه
برا تون پیش اومده ؟

۱۶ پاسخ

برو پیش دعا نویس برات یه دعا بنویسه دعای ترس خوب خوب میشی

جالبه پن از این چیزا وحشت دارم ولی کرم دارم تا آخرش برا عذاب خودم خوندم😂
میگن وضو داشت باشی قرآن پخش کنین تو خونه بالا سر پچت نون چاقو
قرا ن بزار

اره بختک منم اینجوری میشم لعنت بهش ترسناااکه خیلی

آخه یکی نیست به من بگه وقتی عین چی میترسی چرا میخونی آخه😭

من قبل از پسرم یه بارداری ناموفق داشتم سقط شد ..بعداز چندماه ساعت حدودای 5یا 5نیم صبح خواب بودم با صدای گریه بچه بیدارشدم فکر کردم توهمه سرم از روبالشت برداشتم دیدم واقعا صدای گریه بچه از سالن خونمون میاد ،،،با خودم گفتم ماکه بچه نداریم چرا صدای گریه میاد پس..از روی تخت بلند شدم که بیام پایین دیدم یه موجود سفید پایین تخت رو زمین خوابیده بعد بلند شد ورفت از اتاق بیرون با رفتنش صدای گریه بچه هم قطع شد ....منم دقیقا همه جای خونمون روگشتم هیچکی وهیچ چیزی نبود...تو همسایه ها و ساختمون هم هیچکی بچه نداشت.

می خوای بخوابی قرآن بالای سرتون بذار

بایددعابگیری برای خودتون برای تازائوپیش میاد

ن عزیز دلم توهم نیست و یه چیز واقعی دیدی ک خیلیا بهش اعتقاد ندارن و اما منی ک از بچگی میبینمشونو باهاشون زندگی کردم.احتمال زیاد اجنه بودن اگه اهتقاد داری در یه قرآن باز کن.اگه بخواد اذیتتون کنه احتمالا بهش ناخواسته آسیب رسوندید اگر ن ک تو اون خونه زندگی میکنن و کارتون ندارن

منم توی بارداری یه بار روی تخت خواب بودم هیچ کس هم خونه نبود سه بار زد رو زانوهام یه بار آریو تقریباچهار پنج ماهه بود نصف شب سه بارصدام زد مریم مریم ببین آریو بد خوابیده وقتی بلند شدم دیدم آریو از رو بالش رفته بالای سرم درستش کردم وقتی بیدار شدم لرز گرفتم اون موقع شب بچه ها خواب بودن شوهرم هم خونه نبود درها هم همه قفل

حتما به شوهرت هم بگو وقتی اینجوری میشی و اینکه آیت الکرسی بخون و بخواب

پیش میاد عزیزم.زیر سربچت وخودت ی قرآن کوچولو نمک اسپندبزار

از کم خونی هس قرص هاتو بخور هم مولتی ویتامین هم اهن برا منم پیش اومده

منم همین دیشب حس کردم‌دم گوشم ی صدای بچه ای خیلی بلند گفت نینی همسرمم داشت سرکار‌میرفت ازش پرسیدم شنیدی گفت نه بچه هامم خاب بود و بعد ک بیدار شدم پسرمو شیر بدم اخراش ک میخاستم بخابم حس کردم از اون ور خونه ی بچه ۴ دستو پا میره ب همسرمم میگم میگه توهمه از بیخابیته

چقد ترسناک😵😵😵
الان اومدم تو اتاق تا بخوابم یهو این پیامتو‌دیدم

نترس ولی میگن زن‌زائو نباید نباید تنها باشه

بهش میگن سیاهی منم ی بار گرفتم ولی ندیدمش🫨🫨

سوال های مرتبط

مامان علی مامان علی ۲ سالگی
سلام مامانا اومدم درد و دل کنم امروز پسرم خیلی اذیتم کرد از صبح ک بیدار شد همش گریه کرد هیچ می‌گفت میخام بزنمت محکم چندتا خوابوندم تو صورتم و چشمم منم همش بغلش میکرد میگفتم چی میخوای مامان فقط می‌گفت میخام بزنمت و گیر داده بود الان باید بریم فروشگاه گفتم مامان دست و صورتمو بشورم صبحانه بخوریم میریم می‌گفت نه نمیرفت دسشویی نه یمذاتش من برم اهرم جیش کردن تو شلوارش پشت در دستشویی هم کلی گریه کرد بعد یک ساعت تمام با زور گوشی و تلویزیون ساکت شد بعدم ک بردمش بیرون کلی اذیتم کرد میخواستم خرید کنم همش می‌رفت و من دنبالش آخرم کیلی داد زدم سرش جلوی همه و زدمش زنعموش اومده بود فروشگاه رفته پیش اون میگه میخام پیش اون باشم و نمیومد با زور دیگه باهم اومدیم بعدم خونه دوباره کلی اذیت کرد شلوارش در آورده بود و لخت راه می‌رفت نمسذات بپوشونمش هی جیش میکرد دور خونه با کتم هم نپوشید منم کلی جیغ و داد کردم و گریه کردم نمیدونی. مایر کرد که اینقدر ازش بدم اومده بود ب خدا باورتون نمیشه وقتی زنعموش رو میبینم انکار اون مامانشه از این رو به اون رو میشه ب شوهرم میگم این دعا داره همش میعاد بره خونه اونا پیش اون باشه منو کلی زده و اذیتم کرده منم اعصاب ندارم دیگه زورم میاره جاریم خودش ی بچه داره جیکش در نمیاد ولی این ابرو برا من نداشت تو همسایه ها از بس جیغ و داد کردم و همش داره گریه میکنم از بچگی هم همین بود الآنم همینه ی دستشویی نمیتونم برم
مامان نگار مامان نگار ۲ سالگی
سلام مامانا، ‼️توجه توجه‼️
دیروز ی اتفاقی افتاد ک میخوام براتون تعریف کنم تا خدایی نکرده برای کسی اتفاق نیفته.
دیروز موقع خواب، یکم طول کشید تا نگار خوابش ببره، منم چشمام گرم شده بود، یهو دیدم هف هشت تا عطسه کرد، ی کوچولو سرفه، گفتم وای سرماخورده، بیدار ک شدیم هی بینی اش رو می‌کشید بالا، میگفتم وا این اصلا آبریزش نداره چرا هی میکشه، خلاصه تو فکر دارو بودم، ک یهو گفت مامان من ی چیزی کردم تو دماغم رفته تو پیشونیم😶 منم فک کردم خیالاتی شده، اما باز دست زدم گفتم نکنه حبوباتی چیزی باسه دیدم چیزی زیر دستم لمس نمیشه بیخیال شدم.تا اینکه تصمیم گرفتم با اسپری بینی و فین گیر بینی اش رو تمیز کنم. یهو دیدم ی چیزی هست، چون فین گیر آورده بود پایین دیدم بله پنبه کرده تو بینی اش. من اصلا دم دستش نذاشتم. همش فک میکردم از کجا آورده. بعد اصلا چ جوری با اون وضع خوابیده!!! اگه میموند عفونت میکرد! امروز دیدم بالشش پشم شیشه اش، نگو یکم گوشه اش ریخته بیرون. خلاصه خیلی مواظب فسقلی هاتون باشین، پنبه اینا دم دستشون نباشه،یا حبوبات. من هر دو رو جای امن گذاشتم اما میگفتم شاید حواسم نبوده مثلا ی دونه افتاده زمین. خلاصه خدا رحم کرد🥲

1. به حرف بچه ها اعتماد کنیم
2. هر چیز خطرناکی رو از دسترس خارج کنیم


عکس هم بی ربطه. و ویوو امروز آشپزخانه است😅🥰