۱۴ پاسخ

یا حضرت عباس این پست یه نشونه بود انگار برام تو این لحظه ک داغونم و بریدم
خودت شفای اول بچه مو بده بعد دل شکسته منو😭😭

الهی شکر قریونت برم ابولفضل انشالا امشب عیدی بگیرین ازامام جواد

الهی شکر که خوب شده . خدا یا قسمت میدم به باب الحوائج همه ی بچه های مریضو شفا بده ، رحم کن به مادراشون

خداروشکر🥺قربونش برم باب الحوائج که هر چی خواستم تو زندگی بهم داده.قربون مادر بزرگوارش بی بی ام البنین برم .

خداروشکر.خدا خیرت بده با پیامت تکون خوردم چه قدر از این چیزا دور شدیم 😔😔😔😔.واسه فرشته زیبات آرزویه بهترین هارو دارم

😭😭😭😭😭آنکه حاجت ز حسین میطلبی دقت کن

پرچم شاه بسوی حرم عباس است💔😭


میبالم بخودم که سرور و اقایی مثه قمر منیر بنی هاشم دارم❤

ای وای چقدر دیگه تو این دوره زمونه از این حرفا دور شدیم خوش ب سعادتت و دل پاکت
منم ی حاجت دارم تو رو خدا برام دعا کن چون من خودم لایق نیستم

برای من و برای همه بچه ها
مخصوصا عماد عزیزم 🥺🥺🥺🥲🥲

یا ابالفضل 😭😭 به همه سلامتی بده
شفای پدر منم بده

پسر منم. نظر کرده اقا امام حسین هست اسم خودش رو هم حسین گزاشتم. خدارو شکر که بچم. سلامت پیشمه وخدا رو شکر که دست به دامان امام حسبن بودم

خدارو صد هزار مرتبه شکر که حالش خوبه ، خیلی مراقب گل قشنگت باش ، نظر کرده ی آقاس ، امانت داری کن ، ان شاالله تو راه اهل بیت بزرگ بشه 💜🥲💫

چه قشنگ توصیف کردی .🥺خداروشکر که خوبه انشاا.‌‌شفای همه مریض ها

خداروهزار مرتبه شکر خیلی خوشحال شدم ان شالله نگاه باب الحوائج همیشه به زندگیتون باشه
دکترا گفتن کامل خوب شده؟

خداروشکر گلم خوشحالم 😍😍😍

مشکل دخترتون چی بود؟

سوال های مرتبط

مامان یاسین مامان یاسین ۱ سالگی
خب بعد از ۲۴ ساعت که از واکسنش گذشته بیاین براتون تعریف کنم ، چون دیگه فکر نمیکنم علائمی داشته پیدا کنه
من همه ی اینایی که اینجا گفتم رو مو به مو اجرا کردم از یه هفته قبل شروع کردم به تقویت کردنش
صبح واکسن غذای مورد علاقه اش رو دادم البته نذاشتم زیاد بخوره که معده اش سنگین نشه چون ممکنه بعد واکسن حالت تهوع بگیرن
قبل واکسن اصلا مسکن ندادم واکسن که زدیم اومدیم خونه شربت پاراکید نصف وزن بهش دادم
و شروع کردیم به بازی کردن و کارای مورد علاقه و دنبال بازی این وسطا مرتب بهش آب و مایعات دادم ، هندونه ، آب هویج ، آب انار و انگور دیروز دادم خورد ، شیرش هم از روزای دیگه بیشتر دادم به جاش حجم غذاشو کم کردم ولی مقوی دادم .
از ساعت ۱۰ که اومدیم خونه تا ساعت ۲ یه سره داشت راه میرفت منم هر دوساعت وقتی مینشست آب سرد میریختم تو کیف ای سرد و از روی پاچه شورتش میذاشتم رو حتی واکسن
یعنی فقط خنکی اون میرسید به پاش ( هربار تا ده دقیقه میذاشتم باشه )
پاراکید رو دفعه های اول ۴ ساعت دفعه دوم ۵ ساعت تقریبا دادم تا شب بعدم دیگه از آخر شب تا حالا ندادم جون نه تب داشت نه درد
نصف شب هر نیم ساعت پاشدم تبش چک کردم که خداروشکر از ۳۷.۲ بالاتر نرفت
از شب که دیگه خوابید من شروع کردم هر یه ساعت پارچه گرم کردم گذاشتم رو پاش شب با شلوار خوابوندم و پتو رو پاش انداختم پارچه هم که گفتم هر یه ساعت گرم میگردم میذاشتم
خلاصه که خداروشکر راحت‌ترین واکسنی بود که گذروندیم
البته سر واکسن ۴ و ۶ هم خیلی اذیت نکرد ولی غر میزد
این واکسن نه غر زد نه تب کرد نه درد داشت حتی پاشم لنگ نمیزد و مثل همیشه تا الان مشغول بازی و بدو بدو کردنه
گفتم تجربه ام رو با شما هم در میون بزارم
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۲ سالگی
میخواستم اسنپ بگیرم دکتر ژنتیک میریم داشتم به لیست سفر های من نگاه میکردم از پارسال فقط دکتر بیمارستان تازه خیلی چندین بار شوهرم خودش برده اسنپ نگرفتم ، از پارسال که مهر امیر شایان رو همون ماه اول که بدنیا اومد می‌بردم دکتر های مختلف تا آبلن که مشهد رفتیم اسنپ گرفتیم برای راه آهن با قطار می‌رفتیم مشهد ، تا ماه آذر که تشنج کرد و از اونجا بود که دکتر رفتن ها بیمارستان رفتن های ما شروع شد از آذر ماه خیلی دیگه اون نگرانی و ترس ما بیشتر وجدی تر شده بود برای دکتر رفتن هامون که تشنج کرده بود مادنبال دلیل بودیم که چیشد یه ماه قبل هر دکتری می‌بردیم برای گربه و بی‌قراری های شدید امیر شایان همشون میگفتن چیزی نیست کولیک داره چطور شد همون بچه سالمی که همه تاییدش میکردن تشنج کرده ، همه اینا با نگاه کردن به این لیست سفر اسنپ اومد و مرور شد و خیلی دلم برای خودم سوخت وبغضم گرفت که چه قدر سرنوشت یه آدم می‌تونه غم انگیز وبد باشه ......
داریم میریم دکتر ژنتیک برای بیماری امیر شایان و سوال هایی هنوز من جوابش رو نگرفتم
مامان اَبرا جون☁️🫀 مامان اَبرا جون☁️🫀 ۱ سالگی
تجریه:
امروز برای یک لحظه از ته قلبم از خدا کمک خواستم .
امروز عصر وقتی از بیرون داشتم میومدم تو خونه در خونه رو که باز کردم کلید رو جا گذاشتم تو‌خونه و دخترم در رو از روی خودش بست
تنها شانسی که اوردم قسمت بالایی قفل در شیشه ای بود ولی دخترم پشتش ایستاده و داشت گریه میکرد
خدا خودش یک مرد خوب رو سر راهم گذاشت تا رفت شیشه بر رو پیدا کنه بیاره خیلی طول میکشید با این حال رفت و دخترم پشت در درحال هلاک شدن بود از بس ترسیده بود منم تنها کاری که تونستم بگم از ته قلبم از خدا کمک خواستم و پایین شیشه رو شکوندم و در رو باز کردم
وقتی بچم رو بغل گرفتم از شدت ترس و گریه میلرزید سریع شیرش دادم تا اروم بشه
۱۰دقیقه بعد که اون مرد همراه شیشه بر اومدن .تعجب کرده بودن چطوری اون شیشه نشکن رو‌شکونده بودم .اقای شیشه بر وقتی با چکش میزد تو شیشه نمیشکست .گفت فقط بگو چطوری شکوندی گفتم مادر نیستی
وقتی بچم داشت جلو چشمم هلاک میشد تمام زورم اومد تو مشتم
اگه این در حتی اهنی هم بود اهنو از جا میکندم

همه سر تکون دادن از قدرت یک مادر
واقعا تجربه سختتتتتی بود وقتی بچم جلوم زجر میکشید و نمی‌دونستم بغلش کنم تمام تنم داشت تیکه تیکه میشد و ریشه جیگرم داشت کنده میشد
خدایا شکرت که به سلامتی و خوشی تموم شد 🤍🌺