۷ پاسخ

تو یه مادرقوی هستی🥰💜

الهی شکرر عزیزمممم چقدر عالی و خوب چقد خوبه که حس قشنگت رو با ما در میون گذاشتی، و راستش منم کلی حس خوب گرفتم ازت😍🥰😘

آفرین عزیز دلم ما همه مادران قدرتمندی هستیم گلم
همیشه خودت و دوست داشته باش گلم چون یک مادر مهربان و یک زن قدرتمند هستی عزیز دلم

عالیه خدا خودش به ادم‌کمک میکنه.منم گاهی برام عجیب بود سر بچه اولم چطور از پس بعضی چیزا براومدم

خیلی خوبه

من روزای اول یارا گریه میگرد منم پا به پاش بقیه هم منو مسخره میکرد کلا برای همه چیزش گریه میگردم برای تست زردی برای زیر نور مهتابی اما الان میخوره زمین گریه میکنه با ارامش‌بغلش میکنم بوسش مییکنم همه اش مال بی تجربگی امون بود انشالله خونت زود تکمیل بشه بری میفهمی هیچ جا خونه خودم آدم نمیشه

دعا کنید خونم خیلی زود تکمیل بشه دو ساله در انتظارم....

سوال های مرتبط

مامان کیارش💙 مامان کیارش💙 ۴ ماهگی
پارت ۳
من هرچی زور میزدم فایده نداشت و حتی با وجود اینکه ده سانت بودم هنوز سر بچه فیکس نشده بود و تو وضعیت خوبی قرار نگرفته بود
من توی اون دور هیچی نخورده بودم چون هرچی میخوردم استفراغ میکردم برای همین دیگ جون ادامه دادن نداشتم و خیلی ناتوان شده بودم و احساسات خیلی بدی داشتم تا اینکه شیفت عوض یه دکتر دیگ اومد بلافاصله بعد معاینه گفت اتاق عملو حاضر کنین وضعیت وخیمه
و بعلهه بعد دوروز تحمل دردهای وحشتناک طبیعی در آخر سر من سزارین شدم
و حین عمل از شدت خستگی و فشارهایی ک بهم وارد ششده بود از حال رفتم و حتی بچمو هم ندیدم
بعد اینکه به هوش اومدم فهمیدم بجم بخاطر فشار زیاد زایمان حالش خوب نبوده و رفته ان ای سیو
بعدش منو هم بردن بخش و من تا صبح روز بعد بچمو ندیدم تا اینکه منو مرخص کردن و مستقیم رفتم پیش پسرم قرار بود اون هم مرخص شه اما دوباره اکسیژنش افت کرد و ما تا ده روز اونجا موندگار شدیم و با وجود اون همه بخیه و دردهای بعد عمل سرپاموندم تا روز بهبودی پسرم رسید و ما مرخص شدیم و رفتیم خونه و تمام درد های ک کشیدم یه طرف بستری شدن پسرمم هم یه طرف خیلی بد بود هرچی بود خلاصه گذشت و خداروشاکرم بابت داشتن پسرم ک شیرین ترین موجود دنیاست برا من
الهی ک همه مامانایی ک توراهی دارن به سلامتی و با کمترین درد زایمان کنن و خدا خافظ و یارو یاور همه بچه ها باشه
مامان نون خامه ای🫠💗 مامان نون خامه ای🫠💗 ۴ ماهگی
حساسیت به پروتئین گاوی🐄🥛:
آرتاجانم از بدو تولد شیرمادر میخوره و دوسه باری هم اون روزای اول شیر اپتامیل یک خورد و من از اونجایی که کیکای خامه ای رو خیلی دوس داشتم و(دارم🥲💔)
همسرم هرروز یه کیک تولد میخرید و من تو ی روز یا نهایتن یه روز ونصف میخوردمش😂به عبارتی هرروز تولدمن بود
ولی متاسفانه بعد از این دوسه روز دونه های قرمز روی صورت آرتا که فکرمیکردم یه چیز عادیه و خودش میره مثل دونه های روزای اول نوزادی،بیشترو بیشتر شدو یهو خیلی زیاد شد تو سرش حتی پشت گردنش کناز گوشاش همه جاش تا سروگردن و بعدم سینه وشکم وهمه جاش شد این مدلی
و خیلی بد بالا میورد
دقیقا همون روز خیلی عجله ای و با ترس ونگرانی دوتا دکتر رفتیم که یکیش متخصص بود و دومی فوق تخصص و جفتشون یه تشخیص دادن
حساسیت به پروتیئن گاوی و گفتن که دیگ لبنیات نخور و یه کرم دادن حالت مرطوب کننده و ضدحساسیت و واسه اگزما و الرژی واینا بودش ک واسه صورتش که وحشتناک خشک و قرمز شده بود بزنم
ک بعد از دوهفته تقریبا خوب خوب شد دونه ها هفته اول کمتر شدن ولی کامل نرفتن که به دکتر گفتم من که لبنیاتو کامل حذف کردم پس چرا هنوز این مدلیه
گفت یه هفته طول میکشه تا کیفیت شیر عوض شه و اثر اون لبنیاتایی ک قبلا خوردی از بین بره
ک درستم بود حرفشون
ادامشو تو کامنت مینویسم🫠🫶🏻
مامان Elina🐥💗 مامان Elina🐥💗 ۱ ماهگی
پارت سه

بعد کلی گریه دردامم خیلی شدت گرفته بود و هر نیم ساعتی میومدن معاینه میکردن بعضیاش واقعا دردناک بودن ساعت شده بود ۸ شب به ماما گفتم چند سانتم گفت ۴ ۵ سانت گفتم امکانش هست قبل ۱۲ زایمان کنم گفت نمیدونم بستگی به خودت داره خیلی درد داشتم ولی اصلا جیغ و داد نکشیدم و فقط تو خودم ریختم و تو دلم ناله میکردم دیگه نای تکنیک تنفس نداشتم و از درد مثل مار به خودم میپیچیدم🫠 یه دوساعتی تحمل کردم و ماما اومد معاینه کرد دید ۸ سانتم دیگه فول شدم و کیسه آبو ترکوند و حالا یه حس زور زدن داشتم و بردنم اتاق زایمان و با چندتا زور ساعت ۱۰ و ۳۵ دقیقه شب دختر قشنگم بدنیا اومد و گذاشتن رو سینمم🥹🥹 خیلی حس خوبیه بعد کلی درد کشیدن انقد خوشحال بودم که زدم زیر گریه و کلی گریه کردم🥲🫠
خلاصه که یه چندتا بخیه خوردم و برد اتاق ریکاوری و دخترم شیر دادم و دو ساعتی اونجا بودم و بعدم از بخش زنان اومدن و بردنم یه اتاق دیگه
از درد زایمان اون فشار دادن شکم خیلی درد داره یعنی مردم من😑💔 کلی هم لخته اومد بیرون فردا صبح هم اومد فشار داد یعنی آدم زنده میشه و میمیره😑
ساعت ۴ صبح یه خانوم دیگه رو هم آورد تو اتاقی که من بودم ازش پرسیدم اون خانومی که بچه اولش بود چیشد گفت رفت سزارین بشه ۱۰ سانت باز شده بوده ولی نتونست طبیعی بیاره و سز شد دلم خیلی براش سوخت💔 بعد چند ساعت دیدمش و حالشو پرسیدم پسرش شیر نمیخورد و بردنش یه بیمارستان دیگه بستری بشه 🥲
خودمم بعد ۲۴ ساعت شوهرم اومد رضایت شخصی داد و مرخص شدم
ولی از زایمانم خیلی راضیم خداروشکر که بسلامتی تموم شد 🫠 با اینکه زایمان اولم خیلی سخت بود ولی این زایمانم خیلی راحت بود و حاضرم چندباری طبیعی باشم ولی سز نشم 🤝🏻❤️