۱۰ پاسخ

مبگذره عزبزم
تو نه اولین‌نفری نه اخرین نفر
همه ماها برای تبدیل شدن به یه مامان قوی این روزارو مجبوریم بگذرونیم
انرژی مثبت بده ب خودت
به بچت نگاه کن و شکرگذاری کن
این روزا میگذره و خاطره مبشه برات
خودت باید سعی کنی حال خودتو خوب کنی
میدونم سخته ولی مطمعنم تو به مامان قوی که ابن روزا رو به خوبی سپری میکنی
قطعا تو برای مادر شدن افریده شدی و لیاقتشو داری

قربونت برم هممون همینیم..میگدره این روزا فقط چن ماه صب کن..الان فقط سختیارو داری میبینی یکم ک نینیت جون گرف میفهمی چی شده..منم مث تو بودم همش میگفتم کاش بچه دار نمیشدم اما الان درسته بیخوابم درسته ظرفام کثیفه خونم مرتب نیس ولی هررور هرثانیه دارم خدامو شکر میکنم بابت نعمتی ک بی منت بهم داده..هروقت نگاهم میکنه و باچشاش دنبالم میکنه هروقت دنبال حرف زدن باهامه و آغون آغون میکنه لبخند میزنه وقتی هرروز یه حرکت جدید از خودش درمیاره دلم غش میکنه براش یکمم صبر کنی همه چی ب روال عادیش برمیگرده

بزار بچت سه ماهش بشه حتی بیشتر وقتی برات اغون اغون کرد یا ا ته دلش خندید دلت غش میرهه براش😍😍😍😍شک نکن خدارو اونموقع شکر میکنی🤲🏻🤲🏻منم مث تو بودم هرکسو میدیدم میزدم زیر گریه😃

ناشکری نمیکنم و بی نهایت عاشق دخترمم اما خیلی سخت میگذره و من درکت میکنم

منم مثل توام و درک میکنم. گاهی گریه میکنم و فکر میکنم مادر خوبی نیستم.بعد از پونزده سال کار کردن دیگه سرکار نمیرمو کل زندگیم شده دخترم و با خیال راحت یه دستشویی نمیرم.خیلی وقتا بریدم از همه چی. خسته شدم سرش داد هم زدم وقتایی که گریه اش نصف شب تمومی نداشت و نمیدونستم چیکار کنم. سر درد شدید دارم بخاطر بیخوابی و کم خوابی. نمیتونم به خودم برسم. قوی بودنو بلد نیستم🥺🥺🥺

منم دقیقا حس و حال و شرایط شما رو دارم
تنها چیزی ک حالمو کمی عوض میکنه چهره پسرمه

من جوری بودم که هروز باید میرفتم بیرون و باشگاه روزی 4ساعت ورزش میکردم ده روز اول زایمان کارم شده بود گریه فقط ولی الان بهترم بیشتر وقتا بچمو میزارم پیش مامانم و زمداداشم

عزیزن اینجور نگو خدا قهرش میگیره بچه شیرینی زندگی هست درسته. الان یه ذره اذیت و کلافه شدی ولی بزرگتر که بشه به این روزا فکر میکنی باز غصه میخوری که چرا اینجور برا خودت و اون کوچولو زهر کردی

سلام عزیزم این شرایط مشابه برای هممون هست این روزهاهم میگذره مهم اینه که خدابهت لطف کرده بچه داده که خیلی هاآرزو شودارن توقطعامادرخوبی هستی ❤️

عزیزم کسی و نداری کمکت کنه؟

سوال های مرتبط

مامان جوجه جان مامان جوجه جان ۸ ماهگی
دنیای مادری خیلی پیچیدس
چند هفته قبل زایمان همه چیز خوب یود ورزش های زایمان طبیعی شروع کرده بودم و با خودم فکر میکردم که بهترین زایمان طبیعی میکنم و بعدش بلند میشم میرم حموم و بچمو برمیدارم میریم خونه اماوقتی زایمان طبیعی که میخواستم تبدیل به سزارین آور شد احساس شکست عجیبی میکردم... علاوه بر اینها تو بیمارستان حالم بد شد و دوبار حمله پنیک بهم دست داد و همخ پرستارا ریختن سرم و باهام لج افتادن... خونه هم که اومدم تا چند روز با درد شدید بخیه ها نمیتونستم بلند شم و باید یکی دستمو می‌گرفت... هیچ وقت یادم نمیرخ با چه مصیبتی راه میرفتم و افسردگی شدید پس از زایمانی که گرفتم و کلی بعد زایمان گریه کرذم... بچم گریه میکرذ جون نداشتم بردارمش بهش شیر بدم بخوابونمش.. زردی گرفت بیمارستان بستری شد خودم نتونستم پیشش برم از بدحالی و خواهرم رفت.... الان که بیست روز از اون روزا گذشته و من سعی کردم با خودم حلش کنم به احساس شکست جدیدی مبتلا شدم اینکه شیرم کمه هرچی تلاش کردم زیاد نشد شده بچه یک ساعت میمکه و سیر نمیشه مجبور میشم شیرخشک بدم. و حس میکنم چ قد لاجون و بدرد نخورم... اصلا حال خوشی ندارم... پر از دردهای شدید روحی وجسمی ام