یعنی افتضاح ترین حسی رو دارم ک یک زن و یک مادر میتونه داشته باشه…
از شوهرم خسته شدم
از زندگیم خسته شدم…
مادر شدم اما ذره ای شبیه به چیزی ک فکر میکردم برای بچم مادری نکردم
تنهای تنهام، خودمم و دخترم
بچم انقدررررر بهونه میگیره و جیغ میزنه سر هرچیزی قشقرق به پا میکنه اصلا دیگه مغزم کشش صداش رو نداره
نمیدونم چیکار کنم دیگه😭واقعا کم اوردم
نمیخوام مامانه عصبی یا حرصی‌ای باشم ک یه بچه مثل خودم بار بیارم، دوست ندارم بهش آسیب روحی بزنم ، اعتماد بنفسش رو خورد کنم و روحیاتش رو از بین ببرم ولی واقعا کم اوردم😭
نمیدونم چیکار کنم ک خودمو کنترل کنم، دوباره مثل قبلم انگیزه داشته باشم و به زندگیمو خودمو دخترم برسم😭
دلم هم برای بدبختی و تنهایی خودم میسوزه هم برای دخترم ک گیر مادره عصبی‌ای مثل من افتاده😭😭😭از خودم متنفرم
تو هیچ چیزی هیچ وقت درست نیستم😭

چقدر منی😓

منم از خودم متنفرم انقد عصبی هسم روزی چن بار بچه رو گریه ميندازم یا گاهی میزنمش دلم کباب شده واسش بین این همه حال هرابی حامله هم شدم نابودم بخدا دوس دارم بمیرم اصن

منم همینم.اومدم بنویسم دیدم شما زودتر نوشتی درد دلت رو.....

زیادی بهش بکن نکن نگو تو خونه بذار آزاد باشه تاجایی که به خودش آسیب نمیزنه هرچی بیشتر منعش کنی بدتر قشقرق ب پا میکنن اگه میتونی روزی یکساعت دوساعت ببرش بیرون تا بدوه انرژی اش تخلیه بشه بدون ک زود بزرگ میشه و این لحظات سخت تموم میشه و فقط خاطرات خوبش میمونه سعی کن خاطره خوب بیشتر واسه خودت و دخترت بجا بذاری

عزیزم همه مثل هم هستیم من از صبح با بچه سروکله میزنم تا ظهر که باباش بیاد عصر میگم یه کم بچه رو ببر بیرون صدتا بهونه میاره که من کار دارم هیچ کاری هم نداره فقط میخواد به خودش سختی نده امشب دلم به حال بچه سوخته که حوصله اش سر رفته بردمش پارک از همونجا گریه کرده تا یکساعت که دوچرخه می‌خوام اومدم خونه یکساعت برای بستنی گریه کرده بعد شروع کرده برای آبپاش گریه کرده تا تالان که خوابیده دیگه مغز سرم داره میسوزه باباش هم یه گوشی دستشه نگاه فیلم میکنه

منم حال تو رو دارم
انقدر حال روحیم خرابه که هنوز نتونستم شروع کنم سلینو از پوشک بگیرم.دلم میخواست یه قرصی بود میخوردم ۶-۷ ماهی میخوابیدم و بعد بیدار میشدم

ناراحت نباش بزرگتربشه شرایط زندگی خوب میشه سعی کن خیلی امرنهی نکنی روش گیرنده وسایل خراب میشن جمع کن بزارآزادباشه من خودم دقیقاهمین شرایط داشتم بااینکه باردارشدم وبایدازچندماه دیگه شاغل بشم وبراارشدبخونم وزایمانم میکنم همچی سپردم دست خداامیدم خداست

سعی کن تهرانی بری شاه عبدالعظیم حسنی اونجا هم دخترت بازی می‌کنه هم خودت به آرامش می‌رسی هرموقع کم آوردی به یک فردی پناه ببر که معدن آرامش روحی و روانی هست.
انشاءالله بهتر باشی

عزیزم شما انگار افسردگی گرفتی مطمین باشه مادر خوبی هستی ولی نیاز داری به کمک یا مشاوره باید ی مدت برا خودت باشی حتی شده روزی یک ساعت اون کاری رو که دوست داری انجام بده از مادرت خانوادت بخوا تو نگهداری از بچه کمکت کنن تا بتونی خودت رو پیدا کنی مطمین باش وقتی تو حالت خوب باشه فرزندتم ازت انرژی میگیره وقتی کودکی از ما متولد میشه ما باید تلاش کنیم که مادر با نشاطی باشیم تا بتونیم از لحظه به لحظه بودن با کودکمون لذت ببریم این لحظات شیرین دیگه تکرار نمیشن لطف بجایی این حس های منفی به چیرا و روزهای خوب فکر کن و حتما از ی مشاوره کمک بگیر دوست عزیز

شاید اگر از لحاظ روحی همسرت همراهی کنه خیلی حالت بهتر بشه . بتونی ارامش داشته باشی.

منم همینم میگم کاش زودتر تموم شه این دنیا و این عمر من ... خیانت دیدم و شوهرم اصلا بحرفام توجه نمیکنه بچم نمیاد سمتم تو شهر غریبم و تنها ....

منم دقیقا از خودم بدم میاد کلی امروز گریه کردم🥺بیچاره بچه هامون

مثل خودتم
امشب پسرم آب ریخت تو اسپیکر سونی روشن نمیشع