۱۰ پاسخ

عزیزم نیک سام حالش چطوره

آفرین بهت عشقم بهترین مادر

مامانِ صبور و قوی🫂🥰

افرینننن دقیقا
باید سر کسایی خالی کرد که باعثش....!

طفلیا🥺

وای افرینننن

خداروشکر عزیز دلم انشالله همیشه حال خودت و نینیت خوب باشه

دقیییقا همینطوره
سعی کن همیشه آروم باشی
من تو بچه داری نه حرص میخورم نه عصبی میشم مگر اینکه کسی علی رو اذیت کنه

الان قشنگ میبینم علی بچه عاقل و آرومیه

چه خوب منم گاهی عصبی میشم سر پسرم داد میزنم مخصوصا غذا نخوردنی. باید بیشتر سعی کنم ارامشمو حفظ کنم.

کار خوبی می‌کنی بچه هم حوصلش سر می‌ره هم یکیو میخواد باهاش بازی کنه
انشالله مشکلت هر چه زودتر حل بشه و ب آرامش برسی.

چطوری خودتو کنترل کردی؟

سوال های مرتبط

مامان معجزه خدا مامان معجزه خدا ۱۵ ماهگی
وای مامانا من یه غلطی کردم😭😓😭زحمات چندین ماهم به باد دادم سر دو هفته .فکر نمی‌کردم بچه تو این سن مثل نوزادی بغلی بشه برای خواب .چقدر سختی کشیدم باز از اول 😭 بچم وقتی بدنیا اومد بخاطر کولیک و بعد رفلاکس اینا خیلی مراحل داشت خوابش اول به گهواره عادت کرد بعد به پتو بعد بغلی شد دیگه بعد اون عادتش دادم رو زمین مستقل میخابوندمش آروم میزدم به پشت کمرش لالایی میگفتم میخابید از هفت ماهگی به بعد مستقل بود خوابش چقدر تلاش کردم 😓😓😓😓همه رو بخاطر دو هفته به باد دادم سر خنگیم بچم دو هفته پیش نیش پایینش می‌خاست در بیاد خیلی اذیت بود کلافه بود منم با وجود سختگیریم گفتم عیب ندارع حالا ماشاالله بزرگ شده بغلش میکردم نیشش در اومده امروز گذاشتم زمین بخوابه آنقدر گریه کرد که نگو پشتی گذاشتم کنارش دراز کشیدم گفتم محل ندم دیدم نه جوری گریه میکرد ترسیدم باز بغلش کردم 😭😭😭😓چقدر خنگم بخدا حیف اون همه سختی و تلاش .باز چطوری از سرش بندازم ای خدا .حالا که خوابیده هم طفلی از ترسش چند بار هی میپره با گریه حساس شده میترسه.اصلا بچه بغلی نیستا فقط برای خواب اینطوری شده🥺🥺🥺🥺گفتم بسلامتی بزرگ شده سخت نگیرم هر کاری کردم ظهر خودش نخوابید بدترم شد چشم ترس شده 😭😭😭😭خیلی اشتباه کردم باز چه غلطی کنم که با خوبی از سرش بیفته مثل امروز نترسه دوباره از نوع شروع شد
مامان نیکان مامان نیکان ۱۵ ماهگی
بیان یکم دردودل کنیم دلمون باز بشه...
نیکان از 3 روزگی رفلاکس داشت و باید به پهلو می‌خوابید و شب همیشه سمت چپ من بود برای همین دیگه کلا عادت کرد به سمت راست خوابیدن و هرکاری میکردم به پهلوی چپ نمی‌خوابید، واقعا خیلی تلاش کردم اما نشد ...
خلاصه صورتش یه وری شد و لپ سمت راست بزرگتر از چپ شد...
چقدر حرص میخوردم سر این قضیه😓
مادربزرگم هرموقع میدیدش بهش میگفت پسر یه وری 😐😒
انقدر گریه میکردم که اگر اینجوری بمونه چیکار کنم
خداروشکر الان لپش درست شده اما هیچوقت حرف ها و آدم هایی که حرصم دادن اونموقع رو نمیبخشم
خدا نبخشه این مادربزرگ منو که انقدر سر این بچه حرصم داد... انگار فقط این زاییده و بچه بزرگ کرده نکبت خانوم
هر دفعه میومد خونه بابام میگفت این بچه رو قنداق نمیکنی ببین کی پرانتزی بشه پاهاش 😐
یا میگفت هر روز با روغن بدنش رو چرب کن که فلان نشه
منم اون موقع افسردگی شدید داشتم و حالم به شدت بد بود اینم همش بهم عذاب وجدان میداد که من کم کاری میکنم برای این بچه.
تهش هم میگفت حالا به ما که ربطی نداره اما ما اینجوری میکردیم 😐😒
البته هنوزم ول نمیکنه، چند مدت پیش خونه‌ی عموم بودیم و زن عمو هام چند بار به نیکان شیرینی دادن، آخرین شیرینی رو من از جلوی نیکان برداشتم و دادم شوهرم خورد، گفتم دیگه بهش شیرینی ندین که شام نمیخوره، همین که شیرینی رو برداشتم از جلوش زرتی برداشت گفت مادر بی انصاف 😐 حالا اصلا برای نیکان مهم نبود حتی گریه هم نکرد!
حالا مطمئنم همه از این خاله خان باجی ها توی فامیل دارین که خوب حرص بدن
*توی این عکس نیکان دو ماهه بود و یه وری بود همچنان 😅
مامان مهراب مامان مهراب ۱۵ ماهگی
سلام به همگی
یکی از دوستان گفت تجربه خودم رو بگم
اول اینکه من از اولی که مهراب دنیا اومد باهاش انواع بازی هارو میکردم بغلش میکردم و مهراب دوست نداشت من ازش دور بشم ولی خب با کمک بازی دالی موشه و اینکه چند لحظه یا حتی یک دقیقه تنهاش میزاشتم سریع میومدم که بدونه من تنهاش نمیزارم بارها باهاش حرف زدم گفتم مامامانی تنهات نمیزاره همیشه کنارتم برا همین بعد ۴ماهگی من دیگه راحت‌تر یه سری کارامو میکردم دستشویی رفتن هم اولاش میومد پشت در گریه میکرد ولی بعد با دستشویی یک دقیقه ای بهش فهموندم من وقتی برم زود میام و همیشه بهش گفتم دوستت دارم من عاشقتم و اینکه با کمک مطالب گهواره خیلی بازی هارو یادگرفتم و بازی کردم با مهراب اگر کار خونه ام دیر هم شده گفتم عیب نداره اول بازی اگر خونم کثیف بوده بازم گفتم اول آموزش بازی که اینجوری راحت‌تر یاد میگیره همش آویزون من باشه .الان من کارامو میکنم به مهرابم یاد میدم خیلی از بازی هارو تمام وسایل کابینت رو میریزم بیرون تق و توق میکنم خودم انواع صداها و کارهای بچگانه میکنم اونم میخنده .شاید نیم ساعت یک ساعت این کارهارو میکنم بعد میدم دست خودش و خودش شروع میکنه بازی کردن و میزاره منم به کارهام برسم اگر هم تو دندون دراواردن و نق زدنش مثل الان باشه یکم آرامش میخواد و صبوری شبا تا صبح بیدارم ولی دعواش نمیکنم نمیگم من حق دارم کسی کمکم نیست از دید مهراب نگاه میکنم الان حال مهراب چطوره بجای گوشی دست گرفتن الان وقت اینه با مهراب وقت بگذرونم حتی شده عصبانی بشم ولی خب نفس عمیق میکشم آهنگ میزارم بعد شروع میکنم ببینم چیکار بکنم که آروم بشه .چون من باید خونه رو مدیریت کنم
مامان امیرعلی جانم♥️ مامان امیرعلی جانم♥️ ۱۶ ماهگی
مامانا امروز یه اتفاقی واسه بچم افتاد،مردمو زنده شدم،بخدا تاالان توشوکم، امروز خونه مامانم بودم دوتاخواهرامم اومدن اونجا،بچه من تازه بیدارشده بود اما توجاش دراز کشیده بود،خواهر زاده هام داشتن بازی میکردن تقریبا سه متر بابچه من فاصله داشتن بعد یکیش گوشی مامانو پرت کرد از اون فاصله خورد به پیشونی پسرم، همون لحظه پیشونیش ورم مرد،لپشم کبود شد،تواون لحظه انقد حالم بد شد مثل دیوونه ها جیغ میزدم و گریه میکردم زنگ زدم اورژانس گفت تاسه چهار روز صبرکن اگر حالت تهوع ،بیحالی ،بیقراری نداشت مشکلی نداره،این اتفاق ساعت پنج بعدازظهر افتاد بعد یساعت به بچم شیر دادم غذا دادم خداروشکر بالا نیورد،مث روزای دیگه بازی میکنه،بیحالم نیس، زبونم هزاران بار لال یعنی امکان داره تو این سه چهار روز که اورژانس گفت یکدفعه خدای نکرده حالش بد بشه یا بیاره بالا، تورو خدا اگر تاپیک منو خوندید جواب بدید خیلی نگرانم،ازطرفی خبرم دوروزه پریودم عقب افتاده سه تا تست دادم دوتاش مثبت بود یکیش منفی، اگر باردار بوده باشم خب این ترسی که امروز داشتم جیغایی که کشیدم یعنی امکان داره به بچه تو شکمم آسیبی رسیده باشه؟