سوال های مرتبط

مامان مهدیار مامان مهدیار ۵ ماهگی
تجربه‌ی زایمان بخش سه
بعداز به دنیا اومدن پسرم، دکترم منتظر موند تا جفت هم خارج شد و بعدش شروع کرد به بخیه زدن البته واسه من لیدوکایین زد چون بهش گفتم دردش رو دارم حس میکنم. اما بعداز بخیه یه پرستار اومد و شروع کرد به فشار دادن شکمم که اضافات بارداری هم خارج بشه. این مرحله‌ش خییییلی درد داشت اما خب چاره ای نیست باید کارشون رو انجام بدن که چیزی نمونه. فرقی هم نمیکنه به نوع زایمان چون برای سزارین هم همین کارو میکنن
دیگه زایمانم اینجا تموم شد اما همچنان با ما همراه باشید😂
دو سه روز بعداز زایمانم(اینم بگم شکمم بعداز زایمان هنوز خیلی جلو بود هیچ انگار جمع نشده بود هم مامانم و هم همسرم بهم میگفتن چرا شکمت جمع نشده منم نمیدونستم میگفتم خب لابد طبیعیه دیگه) خونریزیم یه کم زیاد شد. توی نوار بهداشتیم یه لخته اندازه ی یه انگشتم دیدم و یه بار هم که دستشویی رفتم یه لخته اندازه‌ی یه کف دستم دفع شد که خیلی ترسیدم. اولش فکرکردم طبیعیه نمیخواستم برم دکتر ولی دیگه رفتیم اورژانس مامایی بیمارستان و یه آزمایش خون و یه سونو برام نوشتن. دکتر سونوگرافی گفت بقایای بارداری مونده و وقتی اورژانس مامایی به دکترم شرح حالم رو گفت دکترم گفت فردا صبح برم بیمارستان و دوباره بستری شم برای خارج کردن بقایای بارداریم. بهم گفتن میری اتاق عمل و یه بیهوشی مختصر باید داشته باشی که کورتاژ کنن
اینو که بهم گفتن دیگه مردم از نگرانی. از یه طرف حال و وضعیت خودم، از یه طرف فقط نگران بچه‌م بودم که اون زمانی که من اتاق عملم نکنه گریه کنه و شیر بخواد
مامان شاهان مامان شاهان ۵ ماهگی
"پارت۳ اتاق عمل"
اومدن با ویلچر بردن بخش عمل اونجا چن تا سوال پرسیدن و بعدش نیم ساعت منتظر نشستم و اومدن بردن اتاق عمل، تا اتاق عمل کلی شوخی کردن باهام تو اتاق عمل روی تخت دراز کشیدم توی سرم آمپول زدن نشستم و به کمرم آمپول رو زدن و خیلی زود دراز کشیدم ولی بی حس نشدم بعد8دیقه بهم گفتن پاهاتو تکون بده ولی نتونستم تکون بدم سنگین شده بودن
بعدش دکترم اومد که عمل رو شروع کنه دونفر هم بالا سرم داشتن باهام حرف میزدن و سرگرمم میکردن ولی همینکه دکتر چاقو رو به شکمم زد قشنگ حس کردم ولی چیزی نگفتم و درد تا آخرین لحظه تحمل کردم ولی همینکه دکتر گفت پاهای بچه تو لگنه و در نمیاد من دردم بیشتر شد جوریکه انگار واژنم رو داشتن با دریل میسابیدن، بعدش دکتر یه وسیله مث انبر بود اونو گذاشت زیر شکمم و شکممو داد بالا که راحت بچه رو در بیاره که انگار من از درد مردمو زنده شدم که داشتم از درد داد میزدم ولی دکتر بیهوشی گفت چن دیقه تحمل کن بچه رو بردارن بعدش بیهوشت کنم، تا آخرین لحظه درد رو تحمل کردم و پسرم بدنیا اومد و گریه کرد بالا سرم و من بیهوش شدم...
مامان کایان🩵👶🏻 مامان کایان🩵👶🏻 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت دوم✨

وارد اتاق عمل شدم سؤال‌های مربوطه رو پزشکای اتاق عمل و پرستارا کردن و رفتیم برای عمل آمپول اسپاینال اصلا درد نداشت مثل آمپول زدن عضلانیه شاید کمتر باید شل نگهداری خودتو بعد اسپاینال هم گفتن بخواب فقط یه مسئله ای که بود من قشنگ سر نشده بودم دیدم دارن شروع میکنن به لایه لایه باز کردن شکمم بهشونم میگفتم چرا میفهمم میگفتن این حسه ولی در صورتی که بچه میخواست بیاد فشارهایی که بهم وارد کردن واقعا دردم میگرفت دیگه من آستانه صبر و تحملم از اونجایی که خیلی بالاست دردشم تحمل کردم ولی شما به این موضوع خیلی دقت کنید من پزشک بیهوشیم فکر کنم خیلی ناشی بود ساعت ۸:۴۷ دیقه بود پسر قشنگم به دنیا اومد با وزن ۳/۳۰۰ خلاصه که همه دردا فدای یه تاری از موی پسرم بعدشم که دیگه بخیه زدن و رفتم ریکاوری دردام قابل تحمل بود پمپ درد گرفتم ولی به نظرم لازم نبود با شیاف و قرص مسکن هم دردا اوکی میشه ساعت ۱۰/۳۰ دیقه بود که بردنمون بخش تا هشت ساعت که بهم چیزی ندادن بعدشم فقط مایعات خوردم نسکافه زیاد مصرف کنید که سر درد نگیرید و اصلا سرتون رو تکون ندین و صحبت نکنید
هزینه بیمارستانم آزاد ۵۰ میلیون شد ۳ تومن اتاق خصوصی ۳ تومن پمپ درد ۷/۵۰۰فیلمیرداری عکاسی روز زایمان و روز بخش و دکور و دیزاین اتاق ۵ میلیونم دکترم دستمزد گرفت
مامان پنبه مامان پنبه ۲ ماهگی
تجربه زایمان قسمت چهارم
ماماهای مهربون بخش به تکاپو افتاده بودن. خودمم حدس میزدم که میخوان برای عمل آمادم کنن. منی که از زایمان وحشت داشتم و همیشه بزرگترین ترس زندگیم بود، و از سزارین وحشت مضاعف داشتم، اون لحظه از خدام بود منو ببرن سزارین و از اون درد خلاص بشم. شنیدم از بیرون اتاق دارن میگن زجر جنینه. اومدن آمادم کنن برای اتاق عمل و گفتن دکترم دستور داده بریم برای عمل. مدام درد سراغ میومد و دوست داشتم سریعتر فقط بیهوش بشم اون دردو تحمل نکنم. اما وقتی درد میومد نباید کسی بهم دست میزد چون دردم 10 برابر میشد. و این وسطا مدام درد میومد. گفتن دکترم تو اتاق عمل منتظره. سریع سوار ویلچر شدیم و رفتیم دم اتاق عمل. تا سوار تخت بشیم و از راهروها رد بشیم تا اتاق عمل چند بار دیگه هم درد سراغم اومد. تا اینکه رسیدیم به اتاق عمل و رفتم رو تخت. کادر اتاق عمل مدام شوخی و خنده میکردن و ازم سوالای مختلف میپرسیدن که حواسم پرت بشه. منم سعی میکردم زیاد نگاه نکنم به تجهیزات، که استرس نگیرم. قبل از بیحسی هم بازم درد سراغم اومد و پزشک گفت نباید درد داشته باشی. هروقت دردت رفت بگو...
مامان فسقلی مامان فسقلی ۱ ماهگی
بیمارستان نجمیه تهران:
اتاق عمل کامل مجهز برای من سزارین اورژانسی شد دو نفر دکتر متخصص زایمان بودن و همزمان متخصص اطفال هم تو اتاق عمل بود و متخصص بیهوشی و حدودا تو اتاق عمل ۱۰ نفر بودن
برخورد پرستار ها و ماما ها (البته نه همشون) در کل خوب بود
دکتر قادری قبلش خوب بود ولی موقع زایمان اخلاق نداشت ولی تخصصش خوب بود
اتاق های بخش کوچک بودن و تو هر اتاق دو نفر بودیم
تفاوت اتاق vip با معمولی این بود که داخل اتاق vip توالت فرنگی داشت و پنجره به سمت خیابان بود و همراه آقا میتونست بیاد و تک نفره بود
سزارین با اتاق معمولی و پمپ درد و شکم بند و جوراب واریس و دارو ها حدود ۷ تومن شد
بخش دائم نظافت میشد و تمیز بود
و پرستار های بخش مدام سر میزدن و پیگیر بودن
ولی قبل زایمان شب بلوک زایمان بیمارستان سوت و کور یه اتاق ۵ تخته بودیم با ۳ نفر بیمار ماما هم خواب
اتاق سزارین و طبیعی هم جدا بود و نمیذاشتن همراهم بیاد داخل
اتاق زایمان یه تخته و دو تخته هم بود ولی خوب خیلی خلوت بود اون روز فقط من طبیعی بودم
ساعت ۷ صبح تا ۲ دکتر متخصص تو بلوک زایمان بود
مامان جان من مامان جان من ۲ ماهگی
همه ریختن تو اتاق دکتر چک کرد و گفت سریع اتاق عمل سرییییع
طفلی همسرم دم اتاق خشکش زده بود
از شانس ما اتاق عمل ها پربود و حتی دکتر هم صدازدن اتاق عمل
گفت ببین نهایت نیم ساعته بچت بغلته الان من باید برم اتاق عمل
یکم معطل شدم که کارای سز رو کردن سوند و تغییر لباس و ...و ساعت ۵و ۵۰دیقه من از اتاق زایمان طبیعی بردن بیرون و باسرعت راه رو و ریکاوری طی شد و رسیدیم اتاق عمل
خیلی ترسیده بودم خیلیییی بشدت میلرزیدم دندونام میخورد بهم
کادر اتاق عمل عالی بودن دکتر بیهوشی کلی باهام شوخی کرد و بی حس شدم و ماماهمراهم همچنان پیشم بود
منو خوابدن و من شروع کردم به التماس که من حس میکنم توروخدا عملم نکنید😂
خلاصه کنم عمل شروع شد و من این صدارو شنیدم دو دور بنده ناف
چقدرم محکمه...
ساعته ۱۸:۱۰دقیقه پسرم بدنیا اومد و دلیل اون بی تحرکی معلوم شد ولی تو هیییییچ سونویی بنده ناف نبود حتی روز قبل زده بنده ناف دور گردن مشاهده نشد
شکرخدا الان پسرم سالمه و بغلمه ولی شماحتما به صدای دلتون و حس مادرانتون اعتناد کنید که هیچ وقت دروغ نمیگه...
و خیلی استراحت کنید بعد سزارین من الان سه تابخیم بازشده و بشدت درگیرم
مامان besaram💕✨ مامان besaram💕✨ ۲ ماهگی
تجربه زایمانم

من از طریقی که قبلا سزارین شده بودم برای زایمان زودرس باید دوباره سزارین میکردم
رفتم بیمارستان برام نوبت زد برای یکشنبه ۲۳شهریور
ولی من چهارشنبه درد گرفتم هی میگرفت و ول میکرد و منم میدونستم درد زایمانه گفتم خوب میشم ولی هی بدتر شد
جوری که دیگه راه رفتن برام سخت بود منم ساکمو و مدارک پزشکی و چیزا رو جمع کردم با شوهرم و مادرم و مادرشوهرم رفتیم بیمارستان
وقتی رفتم معاینه کرد و گفت دهانه رحمت یک سانت باز شده و دستگاه گذاشت رو شکمم و درد رو ثبت کرد واقعا دردام هی داشت بیشتر میشد بردن آمادم کردن برای اتاق عمل سوند زدن و ازم ازمایش گرفتن و رفتم برای اتاق عمل
حس عجیبی داشتم باورم نمیشد که میخوام زایمان کنم و بچمو ببینم
خلاصه تو اتاق عمل امپول بی حسی برام زدن و وقتی دکتر اومد خیلی کم زمان برد که صدای پسرم رو شنیدم🥹💕
و بخیه زدن شکمم رو
یه ساعتم توی ریکاوری بودم که خیلی میلرزیدم چند دفعه به شکمم فشار اوردن و واقعا برام دردناک بودن وقتی اومدم بخش هم از ساعت ۱۲تا ۷ صبح فقط درد کشیدم در این حد که دیگه گریه میکردم ولی خب بهتر شدم
همه ی این سختی ها ارزششو داشت من بخاطر پسرم گفتم همه ی دردا رو تحمل میکنم
و آقا کیانم ساعت ۲۲:۰۰روز چهارشنبه ۱۹شهریور به دنیا اومد🥹
خدایا هزاران بار شکرت بخاطر وجود این فسقلی من🥹💕🧿