۱۰ پاسخ

منم تقریبا مثل خودت عزیزم
ولی فقط و فقط به خاطر دخترم خودمو زدم به سرتقی و در کنار افسردگی سعی میکنم الکی هم که شده بخندم و کم حرص بخورم تا دخترم اذیت نشه🥲❤️‍🩹

ب نظر من یکم خسته ای اصلا فکر منفی نکن یه مدت دیگ حال و روحت خوب میشه خودتو اذیت نکن فقط الان لذت ببر

افسردگی بعد زایمان گرفتی که باید بری پزشک روانشناس

بابا این فکرا چیه میکنی؟؟چرا انرژیشو میفرستی؟؟؟خداروشکر کن بچه سالم خدا بهت داده بدون اینکه درگیر زایمان زودرس شی یا هزارتا مکافات دیگه فارغ شدی به چیزای مثبتش فک کن به این فک کن که قدم این کوچولو واسه زندگیتون پر از خیر و برکته و از قبل قراره خیلی خوشبخت تر و بهتر زندگی کنین 🙏🏻نشستی پیش پیش واسه خودت اتفاقای بد میطلبی؟؟این حالت طبیعیه بعد زایمان ولی خودت به خودت کمک کن عزیزم به حال خوبت کمک کن و از بقیه هم کمک بخواه

هیچکس نیست که سختی نکشیده باشه یکیش خودم ولی تسلیم نشدم گفتم میتونم ازپس اینم برمیام امیدوار باش توکلت به خدا باشه این مشکلات هم پشت سرم میزاری روزای خوش هم میاد خودت بهشون میخندی میگی دیدی تونستم پس امیدتوازدست نده حالابرونی نی کوچولو توبغل کن ازطرف من بوسش کن توبغلت بگیرش آروم میشی گلم 🙃

عزیزم خیلی چیزا رو با بیخیالی بگذرون اگه بری داخل فکر و گریه بدتر میشی مطمئن باش چیزیم درست نمیشه با غصه خوردن
افکار منفی نداشته باش برای بچت مثبت فکر کن ایشالله که بشه چراغ چشمت قد کشیدنش و ببینی همه غصه هات یادت بره
اگه به بچت شیر خودت میدی با ناراحتی نده روی بچه تاثیر داره

الهی عزیزم به فکراین چیزا نباش به فکرنی نی کوچولوت باش که داریش بوسش کن لمسش کن بوش کن توبغلت آروم میشی گلم این چیزا هم میگذره 🙃

واگذار کن بخدا تو ب فکر خودت و بچت باش

منم مثل توم✨

فکرنکنم به اندازه من زجر سختی کشیده یاشی😑

سوال های مرتبط

مامان اسرا😍 مامان اسرا😍 ۱ ماهگی
مامانا خیلی دلم گرفته و حالم بده نمیدونم شماهم‌این نجربه رو وقتی بچه اولتون ب دنیا اومد داشتین من خیلی میترسم از این حالم🥺🥺🥺
اول اینو بگم ک زایمانم سزارین بود،و وقتی بهوش اومدم و‌اومدن شکمم قشار دادن بشدت درد داشتم تا رفتم پخش سراغ بچمو گرفتم بغلش کردم با تموم دردی ک داشتم شیرش دادم تو دلم ک بود خیلی باهاش حرف میزدم تعریف دردو دل و بشدت واکنش میداد ب حرفام نوازشام یعنی انقدر ذوقشو‌میکردم تو دلم بود ک نگو ،ب دنیا اومد تا چند روز اول با زخم سر سینم هرجوری بود بهش شیر میدادم نگرانش بودم …..باورم نمیشد زاییدم یا مادر شدم الان ۱۹روزه زایمان کردم بچم خداروشکر اروم ولی بشدت ولع داره مک میزنه نمیدونم شاید درست شیر نمیره تو دلش یعنی خیییلی انرژیمو میگیره
از اینکه بغلش کنم ببرم بشورمش خیلی میترسم
از اینکه حموم‌کنمش بشدت میترسم
از اینکه حتی وقتی دماغش گرفته با فین گیرش دماغشو‌تمیز کنم
طاقت گریشو‌اصلا ندارم
همینطوری فکرم درگیره ک‌من میتونم از پسش بر بیام تنهایی یا ن
الان مامانم کمک میکنه سریع میشورع میاره مای بیبی میکنه اروغشو میگیره
حس میکنم تنها نمیتونم وقتی دلش درد میگیره وقتی خستم و‌ب استراحت نیاز دارم😭😭😭
بیاید حرف بزنیم فکر و استرس باعث شده من اون حس مادرانه رو‌حس نکنم من انقگار فقط احساس مسئولیت میکنم 😩😭😭😭