ولی یکم که گذشت من دیگه نمیتونستم تکون بخورم
به زور میرفتم توالت که اب گرم بریزم چون میدونستم درد رو‌کم میکنه ولی همونم نزاشتن گفتن اگه خبریه همینجا کارتو بکن
و‌لی خب من فقط اب گرم میخواستم
سرپرستار اومد بالاسرم گفت ببین افرین مامان طبیعی خیلی خوبه ماماخصوصی هم بگیر ورزشت میده دردت کم میشه
همزمان مامای بخش مثل عزرائیل بالاسرم بود و تا انقباضای لعنتی من شروع میشد دست میکرد داخلم و دستاشو میچرخوند
هرچی جیغ میکشیدم ولم کنننن نفسم رفت میگفت اینجوری زودتر پیشرفت میکنی
خیلی خوب داری پیش میری ایول
دهانه رحمت چهارسانت شد
گفتم توورخدا اپیدروال بهم بزن دیگ نمیتونم نیاز به استراحت دارم
گفتن نه وقتش نیست
بچه بالاست و از این حرفا
یکی دوبار بلند شدم تا توالت برم وسط راه ضعف کردم داشتم میفتادم بهیارشون از زیر بغلم گرفت
بلندم کرد و غرلند کنان بهم گفتن یکم قوی باش بابا به فکر خودت نیستی به فکر بچت باش یعنی چی که خودتو میندازی رو زمین نمیگی بچه‌ت کاریش میشه
و من حتی نمیتونستم جوابشونو بدم

وقتی دیگ دیدن تو حال خودم نیستم و هوشیاریم داره افت میکنه منو بردن اتاق مخصوص زایمان نزدیکای اذان بود هی من دردام شروع میشد
هی اینا دست میچرخوندن تا زودتر باز شم
با هر انقباض تاجایی که میتونستن با دستاشون دهانه رحم منو باز میکردن
سه چهار نفر فقط دست و‌پای منو گرفته بودن رسما به تخت بسته شده بودم
از هوش میرفتم
خواهرشوهرم بهیار همون بیمارستانه هی گوشامو‌میکشید تا به هوش بیام
هی سرم غر میزدن که چرا خودتو انداختی بلندشو تلاش کن
درحالی که من بخاطر دز زیاد امپول فشار و مخدری که دریافت کرده بودم هیچی نمیفهمیدم فقط درد داشتم و سرم گیج میرفت...

۱۴ پاسخ

خواهر شوهر احمقت اونجا بوده؟؟؟؟؟ مطمعنی باهات خصومت نداره؟؟؟ لعنت بهشون لعننننت

ولی منطقی بود بجای پول دکتر پول مامای خصوصی میدادی
مجبوریم دیگه
من دکترم پول نگرفت
ولی ماما پارسال ۲ گرفت
امسال نرخ ۳ونیم به بالاست

وای چه بیمارستان داغونی بوده
من بیمارستان خصوصی اینجا رفتم کلا زایشگاه جدا همه چی عالی و پرانرژی
البته بستگی به کادر داره واقعا

زایمان طبیعی چیه واقعا حیف ادم بره طبیعی زایمان کنه هزار نفر اینجوری ادمو دستکاری کنن☹

الهی بمیرم برات🥲🥲

وای چی اذیتی شدی منم طبیعی بودم کیسه ابم تو۴۰هفته کامل پاره شده بودرعتم بستری شدم ساعت ۱۲ظهربستری شدم ساعت ۷عصر دخترم بدنیااومدالبت اینم بگم یک ماه ورزش پیاده روی پله رابطه داشتم وواقعا پرستارای شیفتی ک من بودم عالی بودن من با ۳سانت بستری شدم با ۹سانت زایمان کردم

من ک دولتی رفتم ازشون راضی بودم هم ماما هم پرستارا

وای چقدر وحشتناک
بیمارستانی ک رفتی خوب نبودن کادر درمانش
من رفتم طبیعی زایمان کردم اصلا نفهمیدم چطوری زایمان کردم از اول تا آخرش اصلا سخت نبود درد داشتم ولی انقد وحشتناک مثل شما نبودم

منم دقیقا مثل شما بودم ولی من از ۸صبح ک بستری شدم دردام شروع شد تا ساعت۲نصفه شب بود ک زایمان کردم😢😭
خیلی درد کشیییییدم خیلی

زود یگووو دیگههه

مامای همراه عالی ، منم بیمارستان خصوصی بودم ولی اصلا دخالت نمیکردن وقتی مامای خصوصیم بود و واقعا کادرشون عالی بود منم امپول فشار زدن و ۴۲ هفته بودم بچم وزنش ۳۷۰۰ بود سرش بزرگ بود ولی داخل وان حموم امد بچه و سرشم بزرگ بود تقریبا ، ولی درد طبیعی اونم با قرص یا امپول افتضاح بنظرم من اصلا وقت استراحت نداشتم پشت سر هم انقباض های وحشتناک با اینکه برش نخوردم بخیه نداشتم ولی دردش هنوزم برام دردناکه فجیعه اصلا

خداخیرشون نده مثلا خصوصی بوده

چقدر ناراحت کننده بقیشم بگو

وحشی بودن ک . کادر بیمارستان هم خیلی تاثیر داره . مثلا من واقعا همکاری میکردم اما ناخودآگاه موقع معاینه پاهام جمع می شد و تکون می خوردم وقتی بهشون گفتم درکم کردن و به جای استرس میگفتن ایرادی نداره اما دوستم یه جا دیگه بود یه چیزایی بهش گفته بودن و بد و وحشیانه معاینه ش کرده بودن ک اونم سزارین شد . بنظر من ماماها و کادر درمان هم خیلی تاثیر دارن .

سوال های مرتبط

مامان کمیل🌿🖇️ مامان کمیل🌿🖇️ ۱۴ ماهگی
سونوی سینا هم هفته اخر بود فکر میکنم وزن پسرمو ۲۴۰۰ تشخیص داد پس طبیعی دور از ذهن نبود
من وارد چهل و یک هفته شدم ولی از نینی کوچولوی ما خبری نبود
دیگه قرار شد برم بستری شم
از صبح که بستری شدم انقباضای کوچولو کوچولوی من شروع شد همزمان امپول فشار دریافت کردم
ساعت شیش شروع شد
تا ده میتونستم تحمل کنم بهم سرم وصل بود و اجازه حرکت نداشتم چون ان اس تی هم به من وصل بود

جونم براتون بگه همونجا دو سه نفر دیگه با من بستری شدن که یکیشون هم سن سال من بود منظورم اینه ظریف و کوچولو بود بهش گفتم شما دکترت کیه گفتن فخرکاظمی یعنی همون دکتر من
گفتم شماهم طبیعی هستین؟! گفتن نه عزیزم سزارین اختیاری
گفتم چه جالب چقدر هزینه شد گفت والا ایشون دوست مامانم هستن چیزی نگرفتن

(تو پرانتز بگم اینجا یکم شک به دلم افتاد که ایشون اگه اصرار به طبیعی داشتن چرا به اشنای خودشون پیشنهاد سزارین دادن؟)

گفتم خب منم پول دادم دیگه اگه طبیعی نشد سزارینم میکنه نگرانی وجود نداره

دکتر عملای اون روزش رو انجام داد اومد بالاسرم معاینه کرد و گفت سه سانت بازی
من خوشحال بودم چون واقعا میتونستم تحمل کنم همون جا کیسه ابم رو سوراخ کردن و شتتت دردام شروع شد وحشتنااااک
جوری که داشتم التماس میکردم توروخدا یکاری بکنید من نمیتونم تحمل کنم
مامای بخش اومد بالاسرم و گفت ببین من نمیتونم برات کاری بکنم اگه درد داری ماماخصوصی بگیر 😐😐😐😐😐😐
از بیرونم نمیتونه بیاد فقط از بیمارستان خودمون(دکون باز کردن)

اره خلاصه اول که گفتم نه من این همه هزینه دکتر و بیمارستان خصوصی دادم اگه قرار به ماماخصوصی بود که میرفتم بیمارستان دولتی لعنتیاا😒
مامان کمیل🌿🖇️ مامان کمیل🌿🖇️ ۱۴ ماهگی
یادمه وقتی وارد اتاق زایمان شدم ماماخصوصی هم همزمان با من رسید و همون اول که منو دید گفت این همه شکمش بچه ست 😳
وزن بچه رو‌سونو چند زده؟!
با اینک توحال نبودم ولی کاملا صداشو میشنیدم
سونوگرافی رو چک کرد و گفت امکان نداره بچه ش دوونیم باشه
با دستاش زیر قفسه سینه مو فشار داد و گفت این هیچی چربی نداره باور کنید همش بچه ست
ازم پرسید قدت چنده؟؛
گفتم ۱۵۶
کااملا متعجب شد
گفت ایشون مریض کدوم خانم دکتره.با این قد کوتاه و‌این شکم گفتن طبیعی؟!

بقیه ماماها که بالاسرم بودن گفتن دیگه دکترشون گفته 🤦‍♀

من نای حرف زدن نداشتم
شروع کرد بهم گفت ببین نفس بکش
ولی بازم نزاشتن تکون بخورم
نهایتا سجده میشدم که بچه بیاد پایین
بازم تو انقباضا دستاشون داخل واژن من میچرخید :)

من نیاز به اپیدرال داشتم ولی میگفتن وقتش نیست
اگه اپیدرال بگیری زایمانت طولانی میشه
میگفتم بشه من نیاز به تنفس دااارم
نمیتونم اینجوری زور بزنم

همش نگاهشون به ساعت بود
واقعا نمیدونم میخواستن زایمان من سرعتش بیشتر شه که تو شیفت اونا طبیعی زایمان کنم؟!
امتیاز خاصی میگرفتن؟!
چرا ازارم دادن اخه
بگذریم به من فقط مخدر تزریق میکردن که بدترم میکرد
ساعت یک ظهر شده بود دهانه رحم کامل باز بود
ده سانت
دکتر ساعت یک ونیم بالاسرم بود
هی میگفتن زور بزن و من با تماممممم وجودممممم زور میزدم ولی هیچ خبری نبود
اینقدری زور میزدم که بواسیرم بیرون زد
بجای انرژی سرم غر میزدن
به خواهرهمسرم میگفتن این کیه دیگه با خودت اوردی( اخه بز حیف که حالم خوب نبود پاشم چارتا بارت کنم )
هوف خلاصه اخلاق ماماها صفرررر بود
فقط اونیک پول داده بودیم خصوصی اومده بود یکم هوامو داشت
مامان کمیل🌿🖇️ مامان کمیل🌿🖇️ ۱۴ ماهگی
الحمدالله که تموومممم شد
ولی ماماهای عزیزم گفتن کورخوندی کو بیا ادرار کن
گفتم ندارممممم گفتن ععع باید بکنی

وای یادم رفت وسط انقباضاتمم دوبار سوند بهم زدن
از ترس همه چیم بند شده بود😂⛔️

بعد یکیشون اومد رو شکمم فشار داد به اون یکی گفت وا چرا نیست
اون یکی ماما گفت یعنی چی که نیست😐

منم این وسط دیگ هول کردم گفتم توروخدا ولم کنین دیگ زاییدم بسه دیگه
گفتن صبر کن بابا
دست کردن داخل و یه مقدار لخته خون کشیدن بیرون بعد از رو شکم محکمممم فشار دادن گفتن اهاا اینجاست
رحمم رفته بود سمت کلیه چپم😐
پشماممممم
رحمم تو‌شکمم راه رفته بود مگه میشه؟!
خلاصه دونفری افتادن رو شکمم و‌رحم رو به سمت و سوی اصلیش هدایت کردن
و باز دست کردن و لخته خون کشیدن بیرون
بعدشم دیدن ادرار نمیکنم سوند زدن باز بهم😒🤦‍♀

بعدشم گفتن اگه دفع نداشته باشی مرخص نمیشی و باز میبریمت اتاق عمل
سعی کن تا فردا دفع داشته باشی
و منی که تا صبح از ترس هر یکساعت با اون دردا میرفتم توالت تا دفع داشته باشم 😭
دیوانم کردن دیگه
تو اون اوج ناله هام میگفتم وای خدا مردم من دیگ طبیعی نمیارم
یه بهیار احمق برگشت گفت ههه فکر کردی اولی طبیعی باشه بعدی رو میزارن سزارین کنی؟!
احمققققققق من عقده ایم کثافت😒

چی میشد بگی باشه عزیزم حالا اروم باش
نمیمردی که

خلاصه که بخیه هامم با کلی مراقبت باز شدن
تا دوماه نتونستم بشینم
پوشک و اروق و همه چی بچه با مامانم بود
تا چهار ماه بخاطر وکیوم عضلاتم اسیب دیده بود خونریزی داشتم
بخیه هامم باز شده بودن
و‌ صدرحمت به سزارین دوستان
مامان گیلاس مامان گیلاس ۱۰ ماهگی
سلاام دخترا چطور مطورین؟
بد چجند روز مشغله و مهمونی رفتن وقت کردم بیام 😬 صدای منو میشنوین از یه مادر خسته و بی خواب که کلی کار داره ولی فقط وقتمو با دخترم میگذرونم به خصوص که دیشب افتاد زمین از تخت برای اولین بار خیلی حالم بده و خودمو مقصر میدونم خداروشکر که هیچیش نشد و خدا رحم کرد ولی اون صداش ار تو ذهنم پاک نمیشه 😭یه تجربه بیام بگم اینجوری که شد ساعت سه صب بود من زنگ زدم به مامانم و ازش راهنمایی خواستم و گفتم چیکار کنم چون حالمون خیلی بد بود با شوهرم من چون خونده بودم یکساعت هیچی ندیم و نخوابونیم مامانم گفت حتما بهش یکم اب و یا شیر بده ببین قدرت مکیدن داره اگه خورد هیچی نیست و گفت وقتی اروم که شد دست بکش به همه جاش ببین جاییش درد نمیکنه قرمز نشده و خداروشکر هیچی نبود بعد یکساعت قشنگ بهش شیر دادم و خوابوندمش خودمم تا ۸ صب بیدار بودم و حواسم بهش بود یکیم زیر سرش رو یه بالش کوچولو گذاشتم که بالاتر باشه سرش
دیدم همه چی خوبه و دوباره بهش شیر دادم خوابیدیم باهم تا ساعت ۱۱
خیلی شب بدی بود خیلی بمیرم من براش مادر خوبی نیستم که افتاد از رو تخت 😞
مامان دختر قشنگم مامان دختر قشنگم ۹ ماهگی
از همین الان به فکر قطع شیر شبم و بع فکر شیر برداشتن اصلا نمیتونم تا دوسال شیر بدم فکرشم دیونم میکنم لعنت بهم که چقدر بیشعور و بدم که یه شیر دادن این همه برام سخته یادم میاد تا نزدیک یک ماه شیر میدوشیدم سینه مو نمیگرفت با اینکه شیر داشتم خیلی افسرده بودم به مامانم میگفتم شوهرم مبگه نتونستی شیر بدی هم اشکال ندارد تربیت چیزای دیگه خیلی مهم تره مامان گفت فقط شیر دادن مهمه حالا بجز شیر دادن میخای چکار کنی فقط نیاز به شیر دارد قلبم شکست من خونش بودم تمام عالم روی سرم خراب کرده بود افسردگی را بیشتر میکرد غیر مستقیم میگفت برم خونمون فقط برای سینه گرفتن هر روز داشتم شکنجه روحی و روانی میشدم الان دخترم ۸ ماهشه ولی هنوز سینه هام هرزگاهی زخم میشند حیلی درد میگیرند حالم بده خیلی کسی درک نمیکنه هر روز سرم درد میگیرد خیلی فشار روم مثل پیرزن شدم زانوهام درد میکنند به سحتی از روی زمین بلند میشم دو سه ماهی خوب شده بودم باز برگشت به روال قبلی درد دارم از خودم بدم میاد یه آدم بی عرضه ک نمیتونم به خونه زندگیم برسم و چاق بدریخت
مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۱۰ ماهگی
ادامه تاپیک قبلی:
مامان من اردیبهشت تصادف کردن و الان بخاطر پارگی روده و مشکلاتی که دارن باید از کیسه کلستم دفع داشته باشن (کنار ناف تقریبا) دکترشونم شاهروده...
ما ۷تا خواهریم ولی خب با توجه به نزدیک مهر بودن تقریبا همه بشدت درگیرن.
فقط من و خواهر دوقلوم بچه مدرسه ای نداریم که باز از طرفی بچه هامون خیلی کوچیک هستن...
یکی از خواهرام که دخترش ۵ سالشه با مامانم رفت و بچه شبا پیش باباش و روزا پیش من میموند🤕 تا حدودی میشد کنترلش کرد ولی من ساااااده من احممممق من بوووووووق دلم سوخت که خونه من همبازی نداره به مادرشوهرم گفتن برادرشوهرم که ۵ سالشه رو بفرسته اینجا😫 خب زن حسابی نمیبینی بچه خودت تب داره این چه کاریه😫
مادرشوهرم گفت اذیت میشین ولی دیگه گفته بودم.اونم فرستاد بچه رو البته دیرتر که من خیلی اذیت نشم. ولی تا این دوتا بهم رسیدن دعوا و بحث شروع شد. برای یکی خاله ام برای یکی زن داداش نمیتونم فرق بذارم🥴🥴🥴
امیرعلی ام چسبیده بود بهم نمیتونست از سروصدا بخوابه فقط نق زد.
یعنی من غلط بکنم به بچه دیگه ای فکر کنم... هم دیروز فهمیدم اعصابم نمی‌کشه هی تذکر بدم
بالاخره دیروز ساعت ۴ بعدازظهر هردو رفتن و امیرعلی هم راحت خوابید بچم🥰
مامان ایلیاخان👶 مامان ایلیاخان👶 ۱۵ ماهگی
مامانا راهنماییم کنید 🙏🥺شوهرم منو دوس نداره از اول اینجوری بود من نمیدونستم بابام منو به زور داد بعد این منو فقط بخاطره ببخشید رابطه میخاسته و تظاهر به عاشقی میکنه بعد اصلا مهم نیستم براش نه بهم پولی میده نه توی خونه چیزی میخره نه لباس میخره کلا هیچی به زور یه نون خوشک میده بهمون به زور پوشک و دارو دوا میخره بعد من مدام لباس کهنه میپوشم هم خودم هم بچه ها ارایشگاهم که اصلا نمیبره اینترنتم که از ترس بابام میخره بعد از پدرم خیلی نمیترسه من مال افغانستانم این حتی یه عروسی برام نگرفته حتی خریدم نکرده من بعد دوسال باردار شدم این نمیخاست میگفت از نگ روزگاره که قبولش کردم اما الان دخترم ۴سالشه تظاهر به دوست داشتنش میکنه تا بزرگ بشه بعد یه پسر ۸ماه دارم که اینم نمیخاست میخاست سقط کنه که خانوادم نزاشتن و خودم سینه سپر کردم بعد دلش نمیخاد حتی یه کیک بخره این بچه بخوره هیچی نمیخره بدم بخوره بچه بعد من چی کار کنم میخام جدا بشم پسرمو بگیرم دخترم منو نمیخاد ؟؟؟؟